eitaa logo
سنگرشهدا
7.1هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
مثل نوری ڪه به سـوی ابدیت جاریست قصه ای با تو شد آغاز ڪه پایان نگرفت #شهید_حسین‌_معز_غلامی #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
یڪ مین منفجر شد زیر پایش ڪمے دست و پایش را گم ڪرد حالا بعد از ۳۰ سال دست و پایش را پیدا ڪردند ... امروز #مادرش استخوان ها را ڪہ بغل گرفت ڪمے دست و پایش را گم ڪرد... ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#خاطرات_شهدا غلامرضا سال 63 در جبهه غرب و عبدالرضا سال 65 در جبهه جنوب مفقود شدند. سال 80بود. مادرم خیلی بی تابی می‌کرد. شب جمعه بر مزار شهدای گمنام با ناراحتی گفت :عبدالرضا، غلامرضا شما که بی وفا نبودید؟ چرا خودتان را نشان نمی دهید؟ حتی در گلزار شهدا هم جایی ندارم که بر سرش بنشینم و عقده دل بازگو کنم. هفته بعد مادرم خواب‌شان را دید. هر دو در یک دسته زنجیر زنی که فریاد می زدند، "ما بی وفا نیستیم" چیزی نگذشت که کبوترانمان برگشتند. شاید برای آرامش دل مادر بود که سوم خرداد سال 80اجساد هردو با هم کشف شد و در گلزار شهدا قطعه یک خیبر در کنار هم آرمیدند. #شهیدان_غلامرضا_ذاکر_عباسعلی #عبدالرضا_ذاکر_عباسعلی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
اما ای دهر...! اگر رسم بر این است ڪہ صبر را جز در برابر رنـج نمـےبخشند و رضاے او نیز در صبــر است، پس این سر ما و تیغ جفاے تو... « شمربن ذی الجوشن » را بیاور و بر سینہ ما بنشان، تا سرمان را از قفا ببرد، و زینب را نیز بدین تماشاگہ راز بنشان... #سید_شهیدان_اهل_قلم #شهید_سیدمرتضی_آوینی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
نوشت: ما که رفتیم با دلی سوخته و‌چشم داغدار کربلا ‌ندیده... تو اما ای برادر! مسافر #کربلا اگر شدی جای من به مولا سلامی برسان... ای‌ شهید! توخود زائر حسینی سلام ‌مارا هم به ارباب برسان... ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت2⃣5⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠⃣5⃣ ✍نویسنده:میکاییل احمدزاده دو نفرشان مجروح شده بودند و آب و غذا هم نداشتند. تعدادي از آنان حتي مجبور شده بودند ادرار خود را بخورند. با قمقمه هاي خود، آنان را سيراب كرديم و موقعيت خودمان را بازگو كرديم. آنان هم ديده ها و وضعيت يكانهايشان را براي ما تشريح كردند؛ سپس تصميم گرفتيم همگي با هم براي رسيدن به يك منطقة بهتر و خروج از محاصرة دشمن حركت كنيم؛ مشروط بر اينكه هدايت افراد با گروه ما باشد؛ چون گروه ما چندين ماه بود كه در اين مناطق مأموريت داشت و ما بهتر ميتوانستيم چگونه از اين منطقة آلوده خارج شويم. تعداد ما به 36نفر رسيده بود كه 13نفر از افراد، جمعي تيپ40 سراب بودند كه به ما ملحق شده بودند. با قطب نما جهت حركت را بررسي كرديم و به سمت جادة خاكي گيلانغرب حركت كرديم. تا نزديكي هاي صبح در حال حركت بوديم و همگي ضمن راه رفتن، چرت ميزديم. بايد همچنان راه ميرفتيم؛ چون هر چه فرصت را از دست ميداديم، دشمن بيشتر ميتوانست ما را به محاصره درآورد و امكان رهايي غير ممكن ميشد. ساعت حدود شش صبح بود كه به قرارگاه لشكر ـ به اميد ملحق شـدن بـه ساير هم رزمانمان ـ رسيديم. خوشحال بوديم؛ بنابراين تندتر حركت ميكـرديم. همگي در اين فكر بوديم كه رنج آوارگي تمام شده و اينك خواهيم توانـست بـا سازماندهي مجدد، اوضاع خود را سـامان دهـيم. دو نفـر از سـربازان كـه بـراي غافلگير نشدن در جلو حركت ميكردند و در فاصلة 50متري ما بودنـد، خيلـي سريع از تپه بالا رفتند و چند ثانيه طول نكشيد كـه صـداي رگبـار از هـر سـو به گوش رسيد. همگي مات و مبهوت مانده بوديم كه چـه شـده اسـت. ناگهـان متوجه شديم عراقيها مانند مور و ملخ از تمام تپه ها سرازير شدهاند. تازه متوجه شديم كه قرارگاه لشكر نيز ـ باوجود تصور ما ـ بهدست واحدهاي بالبرد عراقـي افتاده است و آنان آنجا را مركز فرماندهي خود قـرار داده بودنـد. سـر و صـداي عراقي ها كه فرياد ميزدند، به گوش ميرسيد. خيلـي سـريع در داخـل شـيارها دو نفرشان مجروح شده بودند و آب و غذا هم نداشتند. تعدادي از آنان حتي مجبور شده بودند ادرار خود را بخورند. با قمقمه هاي خود، آنان را سيراب كرديم و موقعيت خودمان را بازگو كرديم. آنان هم ديده ها و وضعيت يكانهايشان را براي ما تشريح كردند؛ سپس تصميم گرفتيم همگي با هم براي رسيدن به يك منطقة بهتر و خروج از محاصرة دشمن حركت كنيم؛ مشروط بر اينكه هدايت افراد با گروه ما باشد؛ چون گروه ما چندين ماه بود كه در اين مناطق مأموريت داشت و ما بهتر ميتوانستيم چگونه از اين منطقة آلوده خارج شويم. تعداد ما به 36نفر رسيده بود كه 13نفر از افراد، جمعي تيپ40 سراب بودند كه به ما ملحق شده بودند. با قطب نما جهت حركت را بررسي كرديم و به سمت جادة خاكي گيلانغرب حركت كرديم. تا نزديكي هاي صبح در حال حركت بوديم و همگي ضمن راه رفتن، چرت ميزديم. بايد همچنان راه ميرفتيم؛ چون هر چه فرصت را از دست ميداديم، دشمن بيشتر ميتوانست ما را به محاصره درآورد و امكان رهايي غير ممكن ميشد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت3⃣5⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠⃣5⃣ ✍نویسنده:میکاییل احمدزاده ساعت حدود شش صبح بود كه به قرارگاه لشكر ـ به اميد ملحق شـدن بـه ساير همرزمانمان ـ رسيديم. خوشحال بوديم؛ بنابراين تندتر حركت ميكـرديم. همگي در اين فكر بوديم كه رنج آوارگي تمام شده و اينك خواهيم توانـست بـا سازماندهي مجدد، اوضاع خود را سـامان دهـيم. دو نفـر از سـربازان كـه بـراي غافلگير نشدن در جلو حركت ميكردند و در فاصلة 50متري ما بودنـد، خيلـي سريع از تپه بالا رفتند و چند ثانيه طول نكشيد كـه صـداي رگبـار از هـر سـو به گوش رسيد. همگي مات و مبهوت مانده بوديم كه چـه شـده اسـت. ناگهـان متوجه شديم عراقيها مانند مور و ملخ از تمام تپه ها سرازير شدهاند. تازه متوجه شديم كه قرارگاه لشكر نيز ـ باوجود تصور ما ـ به دست واحدهاي بالبرد عراقـي افتاده است و آنان آنجا را مركز فرماندهي خود قـرار داده بودنـد. سـر و صـداي عراقي ها كه فرياد ميزدند، به گوش ميرسيد. خيلـي سـريع در داخـل شـيارها پخش شديم و اقدام به تيراندازي متقابل كرديم. عراقي ها داخـل شـيارها را بـه گلوله بستند كه سه نفر از سـربازان مـا بـه طـور وحـشتناكي مجـروح شـدند و محتويات شكم يكي از آنان بيرون ريخت؛ ولي هنوز شهيد نشده بود و ميگفت: «جيبم رو خالي كنين!» يكي از افراد جيبش را خالي كرد كه عبارت بود از چند نامه و نشاني. او نمـيخواسـت بعـد از شـهادتش، جـسدش مفقـودالاثر شـود و خانوادهاش هيچ اطلاعي از او نداشته باشند. ما براي كاهش تلفات، بالاي تپه هـا رفتيم و به سوي عراقيها تيراندازي كرديم. عراقيها ديگر نتوانستند ما را دنبـال كنند؛ ولي انسجام خـود را از دسـت داده بـوديم و نظـارت كـافي بـر همـديگر نداشتيم. پس از اينكه مقداري از آن نقطه دور شديم، متوجه شديم كه عراقيها بيشتر از تصور ما پيشروي كردهاند. دانستيم كه راه دشوار و خطرناكي در پيش داريم؛ بنابراين تصميم گرفتيم از آن گروهي كه به ما پيوسته بودند، جدا شويم؛ زيرا هم تلفات كمتر ميشد، هم تندتر حركت ميكرديم و هم در درگيريها بهتر عمل ميكرديم. آنان قبول كردند و گفتند: «ما هم همين خيال رو داشتيم؛ زيرا ميخواهيم از شيارهاي اطراف، بهسمت گيلانغرب حركت كنيم.» در صورتي كه ما به دليل اشغال گيلانغرب توسط عراقيها، تصميم داشتيم راه خود را به سمت جادة اصلي و آسفالتة سومار به ايوان تغيير دهيم و تلاش خود را براي خروج از محاصره بيشتر كنيم. بعد از خداحافظي كوتاه، از همديگر جدا شديم و هر كدام به مسير خود ادامه داديم. هوا به طور كامل روشن شده بود و احتمال ديده شدن ما توسط بالگردهاي عراقي زياد بود. به هر سو كه نگاه ميكرديم، وسايل و تجهيزات نظامي پخش شده بود و شهداي زيادي نيز بر زمين افتاده بودند. مقداري مهمات جمع آوري كرديم و به راه خود ادامه داديم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 3 📿 4 📿 5 📿 6 📿 7 📿8 📿 9 📿11📿12📿 16 📿17 📿18 📿19 📿20 📿21 📿 22📿 23📿 24📿 26📿 27📿28 📿29 📿30 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃 403 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_محمدتقی_ارغوانی ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
ڪوچڪ باش و " عاشــــق" ڪہ #عشـق ، خود مے دانـد آیین " بزرگـ " ڪردنت را ... #شهید_احمد_نظیف #صبحتون_شهدایی🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊