اما ای دهر...!
اگر رسم بر این است ڪہ
صبر را جز در برابر رنـج نمـےبخشند
و رضاے او نیز در صبــر است،
پس این سر ما و تیغ جفاے تو...
« شمربن ذی الجوشن » را بیاور و بر سینہ ما بنشان،
تا سرمان را از قفا ببرد،
و زینب را نیز بدین تماشاگہ راز بنشان...
#سید_شهیدان_اهل_قلم
#شهید_سیدمرتضی_آوینی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #ڪلیپ
دلتنگی های همسر شهید محمد بلباسی.
.
.
برای زینب بابا عکس داخل قاب هست..
.
.
.
#شهید_جاویدالاثر_محمد_بلباسی🌷
#خادم_الشهدا
#مدافعان_حرم_حضرت_زینب
#مدافع_حرم
#خان_طومان
#محبوبه_بلباسی
#همسر_شهید
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت2⃣5⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت3⃣5⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
دو نفرشان مجروح شده بودند و آب و غذا هم نداشتند. تعدادي از آنان حتي
مجبور شده بودند ادرار خود را بخورند. با قمقمه هاي خود، آنان را سيراب كرديم
و موقعيت خودمان را بازگو كرديم. آنان هم ديده ها و وضعيت يكانهايشان را
براي ما تشريح كردند؛ سپس تصميم گرفتيم همگي با هم براي رسيدن به يك
منطقة بهتر و خروج از محاصرة دشمن حركت كنيم؛ مشروط بر اينكه هدايت
افراد با گروه ما باشد؛ چون گروه ما چندين ماه بود كه در اين مناطق مأموريت
داشت و ما بهتر ميتوانستيم چگونه از اين منطقة آلوده خارج شويم. تعداد ما به
36نفر رسيده بود كه 13نفر از افراد، جمعي تيپ40 سراب بودند كه به ما ملحق
شده بودند.
با قطب نما جهت حركت را بررسي كرديم و به سمت جادة خاكي گيلانغرب
حركت كرديم. تا نزديكي هاي صبح در حال حركت بوديم و همگي ضمن راه
رفتن، چرت ميزديم. بايد همچنان راه ميرفتيم؛ چون هر چه فرصت را از
دست ميداديم، دشمن بيشتر ميتوانست ما را به محاصره درآورد و امكان
رهايي غير ممكن ميشد.
ساعت حدود شش صبح بود كه به قرارگاه لشكر ـ به اميد ملحق شـدن بـه
ساير هم رزمانمان ـ رسيديم. خوشحال بوديم؛ بنابراين تندتر حركت ميكـرديم.
همگي در اين فكر بوديم كه رنج آوارگي تمام شده و اينك خواهيم توانـست بـا
سازماندهي مجدد، اوضاع خود را سـامان دهـيم. دو نفـر از سـربازان كـه بـراي
غافلگير نشدن در جلو حركت ميكردند و در فاصلة 50متري ما بودنـد، خيلـي
سريع از تپه بالا رفتند و چند ثانيه طول نكشيد كـه صـداي رگبـار از هـر سـو
به گوش رسيد. همگي مات و مبهوت مانده بوديم كه چـه شـده اسـت. ناگهـان
متوجه شديم عراقيها مانند مور و ملخ از تمام تپه ها سرازير شدهاند. تازه متوجه
شديم كه قرارگاه لشكر نيز ـ باوجود تصور ما ـ بهدست واحدهاي بالبرد عراقـي
افتاده است و آنان آنجا را مركز فرماندهي خود قـرار داده بودنـد. سـر و صـداي
عراقي ها كه فرياد ميزدند، به گوش ميرسيد. خيلـي سـريع در داخـل شـيارها
دو نفرشان مجروح شده بودند و آب و غذا هم نداشتند. تعدادي از آنان حتي
مجبور شده بودند ادرار خود را بخورند. با قمقمه هاي خود، آنان را سيراب كرديم
و موقعيت خودمان را بازگو كرديم. آنان هم ديده ها و وضعيت يكانهايشان را
براي ما تشريح كردند؛ سپس تصميم گرفتيم همگي با هم براي رسيدن به يك
منطقة بهتر و خروج از محاصرة دشمن حركت كنيم؛ مشروط بر اينكه هدايت
افراد با گروه ما باشد؛ چون گروه ما چندين ماه بود كه در اين مناطق مأموريت
داشت و ما بهتر ميتوانستيم چگونه از اين منطقة آلوده خارج شويم. تعداد ما به
36نفر رسيده بود كه 13نفر از افراد، جمعي تيپ40 سراب بودند كه به ما ملحق
شده بودند.
با قطب نما جهت حركت را بررسي كرديم و به سمت جادة خاكي گيلانغرب
حركت كرديم. تا نزديكي هاي صبح در حال حركت بوديم و همگي ضمن راه
رفتن، چرت ميزديم. بايد همچنان راه ميرفتيم؛ چون هر چه فرصت را از
دست ميداديم، دشمن بيشتر ميتوانست ما را به محاصره درآورد و امكان
رهايي غير ممكن ميشد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت3⃣5⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت4⃣5⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
ساعت حدود شش صبح بود كه به قرارگاه لشكر ـ به اميد ملحق شـدن بـه
ساير همرزمانمان ـ رسيديم. خوشحال بوديم؛ بنابراين تندتر حركت ميكـرديم.
همگي در اين فكر بوديم كه رنج آوارگي تمام شده و اينك خواهيم توانـست بـا
سازماندهي مجدد، اوضاع خود را سـامان دهـيم. دو نفـر از سـربازان كـه بـراي
غافلگير نشدن در جلو حركت ميكردند و در فاصلة 50متري ما بودنـد، خيلـي
سريع از تپه بالا رفتند و چند ثانيه طول نكشيد كـه صـداي رگبـار از هـر سـو
به گوش رسيد. همگي مات و مبهوت مانده بوديم كه چـه شـده اسـت. ناگهـان
متوجه شديم عراقيها مانند مور و ملخ از تمام تپه ها سرازير شدهاند. تازه متوجه
شديم كه قرارگاه لشكر نيز ـ باوجود تصور ما ـ به دست واحدهاي بالبرد عراقـي
افتاده است و آنان آنجا را مركز فرماندهي خود قـرار داده بودنـد. سـر و صـداي
عراقي ها كه فرياد ميزدند، به گوش ميرسيد. خيلـي سـريع در داخـل شـيارها
پخش شديم و اقدام به تيراندازي متقابل كرديم. عراقي ها داخـل شـيارها را بـه
گلوله بستند كه سه نفر از سـربازان مـا بـه طـور وحـشتناكي مجـروح شـدند و
محتويات شكم يكي از آنان بيرون ريخت؛ ولي هنوز شهيد نشده بود و ميگفت:
«جيبم رو خالي كنين!» يكي از افراد جيبش را خالي كرد كه عبارت بود از چند
نامه و نشاني. او نمـيخواسـت بعـد از شـهادتش، جـسدش مفقـودالاثر شـود و
خانوادهاش هيچ اطلاعي از او نداشته باشند. ما براي كاهش تلفات، بالاي تپه هـا
رفتيم و به سوي عراقيها تيراندازي كرديم. عراقيها ديگر نتوانستند ما را دنبـال
كنند؛ ولي انسجام خـود را از دسـت داده بـوديم و نظـارت كـافي بـر همـديگر
نداشتيم.
پس از اينكه مقداري از آن نقطه دور شديم، متوجه شديم كه عراقيها
بيشتر از تصور ما پيشروي كردهاند. دانستيم كه راه دشوار و خطرناكي در پيش
داريم؛ بنابراين تصميم گرفتيم از آن گروهي كه به ما پيوسته بودند، جدا شويم؛
زيرا هم تلفات كمتر ميشد، هم تندتر حركت ميكرديم و هم در درگيريها
بهتر عمل ميكرديم. آنان قبول كردند و گفتند: «ما هم همين خيال رو داشتيم؛
زيرا ميخواهيم از شيارهاي اطراف، بهسمت گيلانغرب حركت كنيم.» در
صورتي كه ما به دليل اشغال گيلانغرب توسط عراقيها، تصميم داشتيم راه خود
را به سمت جادة اصلي و آسفالتة سومار به ايوان تغيير دهيم و تلاش خود را
براي خروج از محاصره بيشتر كنيم. بعد از خداحافظي كوتاه، از همديگر جدا
شديم و هر كدام به مسير خود ادامه داديم. هوا به طور كامل روشن شده بود و
احتمال ديده شدن ما توسط بالگردهاي عراقي زياد بود. به هر سو كه نگاه
ميكرديم، وسايل و تجهيزات نظامي پخش شده بود و شهداي زيادي نيز بر
زمين افتاده بودند. مقداري مهمات جمع آوري كرديم و به راه خود ادامه داديم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_وهفتمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 3 📿 4 📿 5 📿 6 📿 7 📿8 📿 9 📿11📿12📿 16 📿17 📿18 📿19 📿20 📿21 📿 22📿 23📿 24📿 26📿 27📿28 📿29 📿30 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_562_860)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
May 11
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🚨رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در ابتدای جلسه درس خارج فقه:
⛔ هیچگونه مذاکره و در هیچ سطحی بین ایران و آمریکا اتفاق نخواهد افتاد
🔻 حضرت آیت الله خامنهای صبح امروز (سهشنبه) با اشاره به هوشیاری عمیق و تحسینبرانگیز مردم در مقابل توطئههای دشمنان در چهار دهه گذشته، تنها راه علاج مشکلات کشور را تکیه به مردم و جوانان و جدی گرفتن ظرفیتهای داخلی دانستند و با اشاره به طرح مجدد موضوع مذاکره از جانب آمریکاییها، هدف آنها از #ترفند_مذاکره را تحمیل خواستههای خود و اثبات تأثیرگذاری #فشار_حداکثری بر ایران خواندند و تأکید کردند:
👈 سیاست فشار حداکثری در مقابل ملت ایران پشیزی ارزش ندارد و همه مسئولان جمهوری اسلامی یکصدا معتقدند که با آمریکا در هیچ سطحی مذاکره نخواهد شد. ۹۸/۶/۲۶
💻 @Khamenei_ir
#فرازے_از_وصیت_نامہ
✍حسین(ع)جان وقتی کہ مابہ جبهه میرویم بہ این نیت میرویم
انتقام #سیلی بازوی ورم
و سینہ سوراخ شده را بگیرم...
#شهید_احمد_پلارک🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت4⃣5⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت5⃣5⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
حمله به خودرو عراقي
در روي جادة خاكي با آرايش باز راه ميرفتيم كه ناگهان يك خودرو عراقي
در روي جاده ـ در حالي كه به سمت ما مي آمد ـ ديده شد. يكي از سربازان دستة
شناسايي كه عرب زبان هم بود، روي جاده نشست و خودرو را نشانه گرفت. ما
به هر سو پراكنده شديم. سرباز شجاع با صداي بلند و به زبان عربي رو به خودرو
عراقي گفت: «ايست!» خودرو، حامل يك افسر، دو سرنشين و يك راننده بود كه
فرصت واكنش پيدا نكردند. آنان در يك لحظه متوجه ما شدند و فكر نميكردند
آزادانه بتوانيم در داخل محاصرة آنها روي جاده راه برويم. با ترس و وحشت ما را
نگاه كردند. راننده سرعت خود را كم كرد كه ناگهان با صداي سرنشينان، خودرو
با سرعت بسيار زياد فرار كرد و ما هم با رگبارهاي متوالي خودرو را نشانه رفتيم
كه راننده و سرنشينان در اثر عجله و وحشت، از جاده خارج و به ته دره سقوط
كردند و خودرو به آتش كشيده شد. در اثر تيراندازي، عراقيها متوجه ما شدند
و به سوي ما تيراندازي كردند كه بدون هيچ تلفاتي و با سرعت از آن محل دور
شديم.
آب قمقمه هايمان تمام شده بود و بسيار تشنه بوديم. به شدت احساس ضعف
ميكرديم و نميتوانستيم خوب ببينيم. همه دنبال آب بوديم؛ ولي از آب خبري
نبود و منطقه پر بود از مارهاي كشنده. در همين زمان ياد نقطه اي افتادم كه
پيش از اين براي رزم شبانه و آموزش سربازان به آنجا رفته بودم و ميدانستم
چند بركة كوچك در آنجا بود. آن منطقه چندان دور نبود؛ بنابراين به آن سمت
رفتيم. حدود ظهر به آن مكان رسيديم. پاي هيچكس به آنجا نرسيده بود. آب
بركه ها لجن بسته بود و پر بود از قورباغه و زالو. بچه ها خود را روي آب انداختند
و نگاه نميكردند كه چه ميخورند. من هم دستمالم را روي آب انداختم و
نوشيدم. آبي بسيار تلخ و زهرآگين بود؛ ولي براي رفع عطش خوب بود.
قمقمه هايمان را پر كرديم و پس از استراحتي كوتاه، حركت كرديم. پس از يك
ساعت راهپيمايي، به يك تقاطع رسيديم كه پيش از اين در آنجا يك حمام صلواتي بود و رود باريكي هم از آن ميگذشت و به همين دليل هم حمام را در
آنجا ساخته بودند. به دليل وجود آب، حدس ميزديم عراقي ها در آن مكان
نمايان حضور دارند. از آن مكان دور شديم. پس از طي مسافتي، بنهاي رزمي
شد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت5⃣5⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت6⃣5⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
ساعت حدود پنج عصر بود و چيزي به تاريكي هوا نمانده بود. بسيار خسته
بوديم و كنجكاو شديم كه آن محل را كاوش كنيم؛ چون اين محل در دره قرار
داشت و امكان ماندن عراقي ها در آنجا وجود نداشت. بسيار آهسته و با احتياط
كامل وارد محوطه شديم. هيچكس نبود و سنگرها خالي بودند؛ ولي بويي آزار
دهنده همه جا پيچيده بود. به داخل چند سنگر نگاه كرديم. در آنجا اجساد
شهدايي آغشته به خون با پيكرهاي سوراخ سوراخ شده بود. بوي اجساد همه جا
پيچيده بود. مقداري كنسرو و آذوقه پيدا كرديم و به داخل دره رفتيم كه رودي
هم در آنجا جاري بود. چند نفر از نيروهاي خودي در داخل آب به شهادت
رسيده بودند كه نشان از درگيري شديدي در طي چند روز گذشته داشت. هوا
تاريك شده بود. ديگر توان راه رفتن نداشتيم و احتياج شديدي به خواب
داشتيم؛ بنابراين در همان مكان مانديم و به نوبت نگهباني داديم تا غافلگير
نشويم. مقداري كنسرو و مواد غذايي خورديم و به حالت آماده چرت زديم.
خستگي زياد باعث شده بود اعصاب همه ضعيف شود. كسي حرف نميزد. پاي
بيشتر ما تاول زده بود؛ ولي از اينكه نزديك آبي سالم بوديم، احساس خوبي
داشتيم و اميدوار به ادامة حركت بوديم.
تا آن زمان قدر آب را نميدانستم كه چه قدر ارزشمند است. ميخواستيم
جلو آب را بگيريم تا هدر نرود و همه را نگه داريم؛ چون پيكر شهداي تشنه لب
را ديده بوديم و خودمان هم تشنگي را تجربه كرده بوديم. به هيچ چيز جز نحوة
درگيري با دشمن و خروج از محاصره و ملحق شدن به نيروها فكر نميكردم. همه ساكت و نگران همديگر را نگاه ميكردند و در حين شنيدن كوچكترين
صدايي، دست به سلاح هايشان ميبردند.
همراه با يكي از درجه داران با ساير افراد صحبت كرديم و خاطرنشان كرديم
كه بايد همة سختي ها را تحمل كنيم و در صورت برخورد با دشمن، فرصت را از
دست ندهيم. در پايين جاده در داخل شياري عميق استراحت ميكرديم كه
صداي خودروهاي سنگين عراقي ها به گوش ميرسيد كه به طرف ايران نيرو و
تداركات ارسال ميكردند. ميدانستيم از ديد عراقي ها مخفي هستيم و تا روشن
شدن هوا خطري ما را تهديد نميكند. به نوبت استراحت كرديم. هوا سرد بود و
در آغوش همديگر استراحت ميكرديم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_وهفتمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 3 📿 4 📿 5 📿 6 📿 7 📿8 📿 9 📿11📿12📿 16 📿17 📿18 📿19 📿20 📿21 📿 22📿 23📿 24📿 26📿 27📿28 📿29 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_562_860)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
May 11
مـردی ڪہ سرش
هوای پـرواز گرفت
سردار بہ جبهه رفت و
" بی سر " برگشـت ...
قبل از شهادتـش
بارها به من گفته بود :
من ڪہ شهیـد شدم ،
مرا باید از روی پا بشناسید
من دوست دارم مثلِ
امام حسین (؏) شهیـد شوم .
✍ به نقل از : همسر شهید
#سردار_بی_سـر
#شهید_یونس_زنگی_آبادی🌷
#فرمانده_تیپ_امام_حسین
#لشڪر41ثـارالله_ڪرمان
#شهادت_ڪربلای5_شلمچه
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
May 11
🔴آیا بهائی ها به درون شورای شهر نفوذ کرده اند/حذف عنوان #شهید بی علت نیست!
🔻 آیا از این شورای شهر اصلاحطلب و شهردار منتخبش انتظاری غیر از این می رود؟!
🔻 وقتی با دست و زبان و عملکردشان، ماهیت واقعی خود را لو می دهند!؟
📷 در یک نمونه که در تصویر بالا مشاهده می شود👇
⁉️ برخی از اعضای شورای شهر تهران در حال ادای احترام به قبر یک عنصر بابی ازلی و فراماسون بنام نصر الله بهشتی ملک المتکلمین، هستند!
روحانی نمای نفوذی در دستگاه روحانیت شیعه و مأمور تخریب علمای انقلابی مشروعه خواه، تحت عنوان واعظ مشروطه خواه، او از دوستان و همکاران فراماسون معروف، اردشیر جی ریپورتر بوده است
⁉️توضیح اینکه اعضای شورای شهر تهران پیگیر ساخت بنایی شایسته برای قبر این عنصر معلوم الحال می باشند که ظاهر" در حال به ثمر رسیدن است!
🔴 تکمیلی در👇
https://www.google.com/amp/s/www.mashreghnews.ir/amp/882395/
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊