eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
دستی تو را از شاخہ ام چید و نمے دانست پس از پرپر شدن هم عطرشان باقے ست... 🌷 iD ➠ @sangarshohada 🕊🕊
خودت به مابگوای شهید! رمزورازاین خنده های مستانه ات چیست؟ بگوکه چگونه عندربهم یرزقون شدی؟؟؟ بگوبه من بدون تعارف😭دست منه گناهکاره روسیاه هم میگیرید؟ هوای اینجادلگیروتاریک است روی زمین لحظه ای هم جای نفس کشیدن نیست😞 فقط میتونم بگم شرمنده که بهت میگم رفیق شهیدم! ببخش که وصله ناجورشدم😓 بیابه حرمت رفاقتی که همیشه یکطرفه ازجانب شمابود،برای عاقبتمان دعاکن💔 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای آشنایی عاشقانه❤️شهید نویدصفری ♦️دوستان محترم درکانال که مجردهستین وجورنمیشه ازدواج کنین دیدن این کلیپ ازدست ندید... 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
راوی: همسر فاتح سوسنگرد قبل از شروع مراسم علی آقا نگاهی به من کرد و گفت: شنیدم که عروس هرچه از بخواهد، اجابتش حتمی است. گفتم: چه آرزویی داری؟ در حالی ‌که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود، گفت: اگر علاقه‌ای به من دارید و به خوشبختی من می ‌اندیشید، لطف کنید از خدا برایم بخواهید... از این جمله تنم لرزید... چنین آرزویی برای یک در استثنایی‌ ترین روز زندگی‌ اش بی نهایت سخت بود. سعی کردم طفره بروم؛ اما علی آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم، ناچار قبول کردم... هنگام جاری شدن هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از نگاهم را به علی دوختم؛ آثار خوشحالی در چهره‌اش آشکار بود. مراسم ما در حضور شهید آیت ‌الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد... نمی‌دانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت ‌الله مدنی همگی به فیض نائل شدند... ✍راوی: خانم نسیبه عبدالعلی زاده 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠 قوانین داخل آسایشگاه ـ ۲ هر اسیر حدودا ۵۰ سانتیمتر فضا برای خواب و استراحت داشت . زیاد اتفاق می افتاد نیمه‌های شب فردی که جای خود را برای امری ترک می کرد به هنگام بازگشت جایش را نفرات کناری اشغال کرده بودند. اگر کسی قوانین داخل آسایشگاه را رعایت نمی کرد و با نگهبان مواجه می شد روزگارش سیاه بود. از آنجا که امکان باز و بسته کردن درِ آسایشگاه شبها مقدور نبود نگهبان نام و مشخصات فرد خاطی را یادداشت و تهدید می کرد که" انشاء الله باچرالصبح" یعنی فردا صبح خدمتت می رسم . بیچاره طرف تا صبح خواب نمی رفت ، مثل محکومین به اعدام تا طلوع صبح جانش بالا می آمد. اینجور مواقع فرصتی بود تا فرد با خدای خود خلوت کند و چه وعده هایی که به خدا (جل جلاله) نمی داد. در قسمت قبل اشاره به ساعت خاموشی نمودم ، البته خاموشی بدان معنا که چراغها خاموش شود نبود و در طول شبانه روز مهتابی ها باید روشن باشد و کلید قطع و وصل آن نیز در راه رو و دور از دسترس بچه ها بود. همچنان که قبلا هم توضیح دادم هدف از روشن نگه داشتن آسایشگاه ترس آنها از فرار با استفاده از تاریکی شب بود. در مواقعی که برق می رفت همه نگهبانها بسیج می شدند و دستور خوابیدن زیر پتو صادر و با چراغ قوه میله های رکوب پنجره ها را چک می کردند که مثلا ما در فاصله چند دقیقه که برق قطع شده میله‌ها را با دست خالی نبریده باشیم و از ترسشان سر و صدای زیادی براه می انداختند. حق هم داشتند چون در صورت فرار اولین نفراتی که بیچاره می شدند خودشان بودند. یادم هست یکی از نگهبانها به نام مصطفی سر قضیه‌ای در جمع بچه های آسایشگاه سه اظهار می داشت " شما بسیجیها وِردی می‌خوانید و می‌توانید از دیوار رد شوید" احتمالا منظورش آیه ۹ سوره یٰس معروف به آیه وَجَعَلْنٰا بود. در زمستان که به علت سردی هوا پنجره ها را می‌بستیم به علت شلوغی آسایشگاه پنجرها مه آلود می‌شد و دائم باید تمیز می کردیم تا از بیرون قابل روئیت باشد و گرنه مجبور بودیم در هوای سرد پنجره ها را باز بگذاریم . یکی از ابتکارات بچه ها کشیدن لایه ای نازک از صابون روی شیشه ها بود که باعث می شد قطرات ریز آب روی شیشه ننشیند و سُر بخورد. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 8 📿 9 📿 11 📿 12 📿 14 📿15 📿 16 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 🌸🍃 173 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
❤ نقشہ را تا مے زنم و جهان را توے جیبم مے گذارم تو فقط چند سانتیمتر از من دوری... 😔 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
💠اولین شهیدزن درکرمانشاه درهمان روزشهادتش روزنامه اطلاعات تیترمیزند: (طیبه زمانی نماینده امام درطبس، به گلوله بسته شد). پدرش نماینده امام خمینی (ره) درکنگاوربود به خاطرهمین هم برخی ازنشریات تیترزدند:(دختر نماینده امام درکنگاورشهیدشد). طیبه اولین شهیدزن درکرمانشاه بود. ●دوستانش یک روزبعدازشهادت وی دست به کارشدندونمایشگاه عکسی راکه طیبه سادات میخواست برپاکندولی قبل ازآن به شهادت رسید، به راه انداختند. عکس هایی ازظلم طاغوت وشهداکه طیبه سادات گرفته بودوقصدداشت به دیدعموم بگذارد! در سردرنمایشگاه هم قبل از عکس سایرشهدا عکس طیبه سادات را گذاشتند واین گفته اش راکه: (مگرنه این است که می میریم؛ پس بگذارمرگی را انتخاب کنیم که زندگی هارا باورکند...) 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍ اوایل ازدواجمون بود ... برا خرید با سید مجتبے رفتیم بازارچه ... بین راه با پدر و مادر آقا سید برخورد کردیم. سید به محض اینکه پدر و مادرش رو دید ، در نهایت تواضع و فروتنے خم شد روے زمین زانو زد و پاهاے والدینش رو بوسید ... آقا سید با اون قامت رشید و هیکل تنومند در مقابل والدینش اینطور فروتن بود ... این صحنه برا من بسیار دیدنے بود 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
✍کجا از مـرگ می هراسد آن کـس کہ بہ جــاودانگـی روح در جـوار رحـمت حـق آگـاہ اسـت؟؟؟ iD ➠ @sangarshohada🕊🕊