↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_بیست_وششمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷14🌷17🌷18🌷19🌷22🌷23🌷24🌷26🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_467_900)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
221
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_قاسم_حسینی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
نمےشناسمِتـان
امّـا
در این قاب تصــویر
#نگاه_تـان خیلـے آشناست
اینقدر ڪہ دلتنـگتان مےشوم
ڪاش شرمنـده نگاه آشنایتـان نباشم
#گردان_مالک_اشتر
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#روزتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#فرازے_از_وصیت_نامہ
✍در مراسم بزرگداشت شهدا شرکت کنيد و ادامه دهنده راه آنان باشيد، به نماز اول وقت اهميت دهيد و بدانيد اين جوان هايي که ما مي دهيم بخاطر نماز است. براي آخرت توشه بفرستيد. خود را با دعاها مانوس سازيد چون اين دعاها هستند که شما را مي سازند.
کارهايتان را از روي اخلاص و فقط براي ذات خداوند انجام دهيد و کاري کنيد که از شما راضي باشد...
#شهيد_مجيد_عامري🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#گذرے_بر_سیره_شهید
او ویژگی های خاصی داشت :
همیشه دائم الوضو بود.
مداحی می کرد. اکثر اوقات ذکر سینه زنی هیئت را می گفت.
مداومت داشت بر خواندن زیارت عاشورا
مانند الگوی خودش #شهید_ابراهیم_هادی از کمک به نیازمندان غافل نمی شد.
روحیه جهادی و انقلابی داشت و در این راه شخصیت کاذب برای خودش نساخته بود.
عاشق، حامی، تابع و مدافع #ولایت_فقیه بود.
اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد.
وقتی شخصی از زحمات او تشکر می کرد، می گفت: #خرمشهر_را_خدا_آزاد کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست.
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#سالروز_شهادت🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :7⃣0⃣5⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 508
فهمید عقب برو نیستم. خواست پیراهنم را بالا بزنم تا معاینه ام کند. پیراهنم را درآوردم اما متوجه شدم همینطور که دارد به بدن و صورت من نگاه میکند، گریه میکند! ناراحت شده بود. لباسم را پوشیدم تا بیرون بیایم اما نگذاشت. نشست کنارم. مقداری داروی تقویتی برایم نوشت اما همه اش میگفت: «تو با این وضع بدنت وارد آب میشی فکر نمیکنی فردا بدنت چرک میکنه... میافتی!»
ـ... نه این آب از اون آبها نیست! این آب بدن آدمو چرک نمیکنه! ما به خاطر خدا تو این آب حرکت میکنیم. باور نمیکنم خدا بخواد که تن من تو این آب عفونت کنه.
دکتر حدود یک ساعت مرا پیش خودش نگه داشت. از مجروحیت هایم می پرسید که کی زخمی شده ام و باورش نمیشد از اواخر سال 1359 در جبهه باشم و زخم روی زخم بردارم. تا آن روز حدود بیست و دو بار برای عمل جراحی رفته بودم. باور نمیکرد. میگفت: «اصلاً با عقل جور درنمی آید! آدم این همه عمل برود و باز سالم بماند!»
ـ سالم که نموندم! نمیبینی...!
به هر حال سعی کردم به دکتر هم روحیه بدهم. بعد از گرفتن داروها از او جدا شدم و به چادرمان برگشتم. بچه ها به خاطر وضعیت من و احتمالاً حضور طولانی ام در اورژانس مشکوک شده بودند، میگفتند: «آقا سید... نکنه میخوای بمونی؟!»
ـ نه! من از اونایی نیستم که بمونم و عملیات نیام. انشاءالله می یام.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :8⃣0⃣5⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 509
این دومین باری بود دهانم به این شکل درآمده بود. بار اول تازه به منطقه رسیده بودم که به این وضع مبتلا شدم و حدود چهارده روز طول کشید تا بهتر شدم. حالا به تجربه میدانستم چند روز دیگر هم کار دارم و باید با همین وضع بسازم.
بعد از ظهر حنابندان داشتیم. هیچوقت حنا گذاشتن در شب عروسی را ندیده بودم، اما حنابندان در شب حمله دیدن داشت. بچه ها حنا می گذاشتند و با پشم میب ستند که خوب بگیرد. عصر دست خیلی ها زرد و سرخ بود... بعضیها به انگشتان پایشان هم حنا گذاشته بودند.
دم غروب انتظار به سر رسید و همه برای آخرین نمازجماعت پیش از حمله، به مسجد گردان رفتیم. عجیب بود هر کس وارد مسجد میشد گریه میکرد. بچه های زنجان هم با شنیدن خبر حضور حاج اصغر زنجانی به مسجد آمده بودند و دیگر جا نبود. نماز مغرب و عشا در حالی خوانده شد که به جرئت میتوانم بگویم از حدود ششصد نفری که در مسجد صف بسته بودند پانصد نفر گریه میکردند. اصلاً به قیافه بچه ها که نگاه میکردیم گریه مان میگرفت... شاید تا یکی دو روز دیگر این شهید شود... این اسیر شود... این هیچوقت برنگردد و...
این لحظه های سخت را بارها تجربه کرده بودم. به خاطر همین، دیگر آن نورالدین سخت دل نبودم. برای گریه کردن منتظر مداحی و بهانه هم نبودم. بعد از نماز همه به سجده رفتیم. چراغها را خاموش کردند و همه مدتی در همان حال با خدای خود خلوت کردیم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_بیست_وششمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷18🌷19🌷22🌷23🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_467_900)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊