هدایت شده از سرآشپز آنلاین
#شله_زرد
#سرآشپز_آنلاین
http://eitaa.com/joinchat/2510553102C42cca2b434
فوروارد #فقط با ذکر لینک آزاد هست.
هدایت شده از سرآشپز آنلاین
#شله_زرد
#آموزش_هدیه
#سرآشپز_آنلاین
http://eitaa.com/joinchat/2510553102C42cca2b434
فوروارد #فقط با ذکر لینک آزاد هست.
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍
با توکل به اسم اعظمت
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
سلام . . . سلااام . . .🤗
صبحتون بخیر و پر از حس ناب . . .🙃
ثواب اعمال امروزمونو هدیه میکنیم خدمت شهید محمدابراهیم همت . . .
🌸 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا به 🌸
ایشالا همونی که دلت . . .
خیلی میخواد بشه رفیق جاااانم🫂
https://eitaa.com/joinchat/2510553102C42cca2b434
12.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#صبحونهای که اگه یکبار امتحان کنی
عاشقش میشی😋✨️
🔰مواد لازم :
زیتون ۱۰۰ گرم
تخم مرغ ۴ عدد
نون بولکی ۲ عدد
جعفری و پارمزان
گوجه خشک
رب انار ۱ ق
آبلیمو ½
رب ۱ ق
#آزادی_شهوات_با_زندگی_یا_خودکشی_با_دینداری؟!
✍🏻 نفس ما اگر با گناه انس گرفت و مزه گناه زیر زبانش رفت، رجوع و #توبه سخت میشود.
برای همین اگر کسی بعد از چهل سالگی توبه کند عملا در زمره انبیا و اولیا محسوب میشود چون ملکاتش کامل روی این حساب فرم گرفته.
اگر در آن توبه بماند، به همان میزان که کارش سخت است به همان میزان هم فضل و رحمت خدا برایش بیشتر است.
✍🏻 وقتی #گناه آراسته میشود، توجیه میکنی، آن کسی که اینجوری نیست در چشمت مریض است و آن کسی که میخواهد مانعت بشود دشمنت است.
▫️چون زندگی را آزادی شهوات میدانی؛
«يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ» (سوره قیامت، آیه۵).
✍🏻 مراتب خودکشی این است که ابتدا رها شویم، و این مرتبه ریاضتی میخواهد که اولش سخت است اما هرچه جلوتر برویم راحتتر میشود.
شرح صدر پیدا میکنیم از تنگناهای وجودی درمیآییم؛ این همان #مرگ است.
و دین برای "خود" کشی ست.
https://eitaa.com/joinchat/2510553102C42cca2b434
هدایت شده از سرآشپز آنلاین
9.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خوشمزه_ترین_حلوا_بدون_ارد
یکبار این حلوا رو درست کنی عاشقش میشی عجیب خوشمزه
مواد لازم
یک بسته رشته شعریه
نصف قوطی با لیوان شیر عسلی
زعفران دم کرده دو ق غ
گلاب یک ق غ
هل ساییده یک ق چ
کره پنجاه گرم
راه درمان تقویت قلب👇
جویدن کندر
شربت جلاب (عسل و زعفرون جوشونده)
مویز قرمز ناشتا
@SarAshpaz_Online
28.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پَرابیج
پرابیج ازون غذاهای ساده و خوشمزهست که یادآور دوران کودکیمونه . . .
🔰مواد لازم برای دو نفر:
۴ عدد بادمجون متوسط
۴ عدد گوجه
دو عدد تخم مرغ
نمک وفلفل به میزان دلخواه
#آزادی_شهوات_با_زندگی_یا_خودکشی_با_دینداری؟!
✍🏻 نفس ما اگر با گناه انس گرفت و مزه گناه زیر زبانش رفت، رجوع و #توبه سخت میشود.
برای همین اگر کسی بعد از چهل سالگی توبه کند عملا در زمره انبیا و اولیا محسوب میشود چون ملکاتش کامل روی این حساب فرم گرفته.
اگر در آن توبه بماند، به همان میزان که کارش سخت است به همان میزان هم فضل و رحمت خدا برایش بیشتر است.
✍🏻 وقتی #گناه آراسته میشود، توجیه میکنی، آن کسی که اینجوری نیست در چشمت مریض است و آن کسی که میخواهد مانعت بشود دشمنت است.
▫️چون زندگی را آزادی شهوات میدانی؛
«يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ» (سوره قیامت، آیه۵).
✍🏻 مراتب خودکشی این است که ابتدا رها شویم، و این مرتبه ریاضتی میخواهد که اولش سخت است اما هرچه جلوتر برویم راحتتر میشود.
شرح صدر پیدا میکنیم از تنگناهای وجودی درمیآییم؛ این همان #مرگ است.
و دین برای "خود" کشی ست.
https://eitaa.com/joinchat/2510553102C42cca2b434
سرآشپز آنلاین
😍 با توکل به اسم اعظمت 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 سلام . . . سلااام . . .🤗 صبحتون ب
😌
🔹️ «پاییز سال ۱۳۳۳ بود که با همسرم و جمعی از دوستان، قصد زیارت امام حسین (ع) را کردیم و راهی کربلا شدیم. آن موقع باردار بودم. خیلیها مرا از این سفر منع میکردند اما به خدا توکل کردم و به شوق زیارت اباعبدالله (ع) راهی کربلا شدم. با اتوبوس تا کرمانشاه آمدیم و از آنجا به مرز خسروی رفتیم. راه بسیار سخت و طاقتفرسایی بود، با جادههای خاکی و ماشینهای قراضه. صبح روز بعد، مأموران مرزی عراق اجازه دادند که حرکت کنیم. هوا بسیار گرم بود و راه هم پر از دستانداز. از طرفی گرد و غباری که داخل ماشین میپیچید، کمکم حال مرا دگرگون کرد. تمام روز در راه بودیم و بالاخره پیش از مغرب به کربلا رسیدیم.
🔹️چشمهایم سیاهی میرفت و حالم به کلی بد شده بود. با زحمت مرا پیش یک دکتر بردند. دکتر پس از معاینه گفت: «بچه از بین رفته و تلف شده». مقداری هم قرص و کپسول نوشت و گفت: «اگه با این، بچه سقط نشد، حتماً بیاریدش تا عملش کنم». حرفهای دکتر مثل پتکی توی سرم کوبیده شد. خیلی ناراحت و دلشکسته شده بودم. علیاکبر (همسرم) خانهای نزدیک حرم اجاره کرده بود و من ۱۵ روز تمام کنج خانه، توی رختخواب افتاده بودم. لب به هیچ قرص و کپسولی هم نمیزدم.
🔹️پیش خودم گفتم: «این همه راه اومدی تا اینجا که امام حسین (ع) رو زیارت کنی، حالا اگه قرار باشه بچه رو هم از دست بدی، مردن یا موندن چه اهمیتی داره؟» به علیاکبر گفتم که میخواهم بروم حرم. اما او مخالفت کرد و گفت: «حال تو مساعد نیست، بیشتر استراحت کن تا به سلامتی کامل برسی». هرچه او اصرار کرد، فایده نداشت. دیگر دلم بدجوری هوای حرم را کرده بود و طاقت در خانه ماندن نداشتم.
🔹️بالاخره علیاکبر مرا به حرم برد. تا نیمههای شب آنجا بودیم. آقا را با دلی شکسته صدا زدم و از او شفاعت خواستم. حسابی با امام حسین (ع) درد دل کردم و به او گفتم: «آقا، من شفامو از شما میخوام. به دکتر هم کاری ندارم. من به شوق دیدار و زیارت شما رنج این راه رو به جون خریدم. حالا از شما توقع یه گوشه چشمی دارم». بعد هم به رواق کوچک ابراهیم رفتیم و لحظاتی را هم در آنجا سپری کردیم. حسابی سبک شدم و به منزل برگشتیم. خسته شده بودم و خوابم گرفته بود. خوابیدم. در خواب خانمی را دیدم که لباس عربی به تن داشت و مثل همه مردم زیارت میکرد. آن خانم بلندبالا که بچهای روی دستش بود، به طرف من آمد و بچه را به من سپرد و گفت: «این بچه رو بذار لای چادرت و به هیچکس هم نده. برش دار و برو». من آن بچه را توی چادرم پنهان کردم و آمدم. همان موقع از خواب پریدم. گریه امانم را بریده بود. از شدت خوشحالی زار میزدم. خواب را که برای مادر علیاکبر تعریف کردم، گفت: «این خواب یه نشونهست». بعد گفت: «خیالتون راحت باشه که بچه سالمه. فقط نیت کن اگه بچه پسر بود، اسمشو بذاری محمد ابراهیم». از روز بعد دیگر اصلاً درد و ناراحتی نداشتم.
🔹️هیچکس باور نمیکرد. همان روز دوباره پیش دکتر رفتیم. دکتر پس از معاینه با تعجب تمام گفت: «امکان نداره؛ حتماً معجزهای شده!» ما عربی بلد نبودیم و حرفهای دکتر را یکی از دوستانمان برایمان ترجمه میکرد. دکتر پرسید: «شما کجا رفتین دوا درمون کردین؟ این کار کدوم طبیبه؟ الان باید مادر و بچه، هر دو از بین رفته باشن، یا حداقل بچه تلف شده باشه! شما چیکار کردین؟» علیاکبر گفت: «ما رفتیم پیش دکتر اصلی». دکتر وقتی شنید که عنایت آقا امام حسین (ع) است، تمام پولی را که بابت ویزیت و نسخه به او داده بودیم، به ما بازگرداند و مقداری هم داروی تقویتی برایم نوشت و گفت: «خیلی مواظب خودتون باشین».
🔹️وقتی مطمئن شدم که بچه سالم است، از علیاکبر خواستم که در کربلا بمانیم. رفتن و دل کندن از آنجا با توجه به مسائلی که پیش آمده بود، خیلی سخت بود. چند بار جوازمان را تمدید کردیم و بعد از چهار ماه به ایران برگشتیم. نیمه بهمن بود که سرخوش از سفر کربلا، رسیدیم به شهرضا. دوازدهم فروردین ۱۳۳۴ پسرمان #محمدابراهیم_همت به دنیا آمد.»
https://eitaa.com/joinchat/2510553102C42cca2b434