⭕️عزیمت طلحه و زبیر به مکه⭕️⭕️
طلحه و زبیر در فرصتی خلوت به سراغ من آمدند و برای رفتن به عمره اجازه خواستند. به آن دو گفتم:
به خدا سوگند، شما قصد انجام عمره ندارید، بلکه به دنبال پیمان شکنی هستید و تصمیم گرفته اید به بصره بروید!
آن دو سوگند یاد کردند که فقط قصد انجام عمره دارند
گفتم: پس سوگند یاد کنید که شما قصد به فساد کشیدن امور مسلمانان را ندارید و به دنبال شکستن بیعت خود نیستید و فتنه انگیزی نخواهید کرد!
سوگندهای بزرگی یاد کردند و در نهایت احازه گرفتند. پس از رفتن آن ها عبدالله بن عباس آمد و گفت: از طلحه و زبیر شنیدم که از شما اجازه عمره را دریافت کرده اند. گفتم:
آری، آنها برای به جا آوردن عمره از من اجازه گرفتند و من نیز اجازه دادم و البته پس از آنکه تعهد مؤکد از آنها گرفتم که مکر و حیله ای در کارشان نباشد و دنبال بیعت شکنی نروند و مفسده انگیزی نکنند.
ای فرزند عباس، به خدا سوگند، آنها قصدی ندارند جز برپا کردن فتنه و گویا آنها را می بینم که به مکه رفته و خود را برای جنگ با من آماده می سازند! زیرا یعلی بن منیه، آن مرد خائن و فاجر، اموال عراق و ایران را به مکه منتقل کرده است و در اختیار این دو می گذارد تا در برابر من به کار گیرند و خون شیعیان و یاران من را بر زمین بریزند!
#قسمت_شصت_و_دو_جنگ_جمل
#بیعت_شکنی_طلحه_و_زبیر
#جنگ_جمل
ابن عباس پرسید: شما با داشتن این اطلاعات، چرا به ان ها اجازه خروج دادید و چرا دستور زندانی کردن آن ها را صادرنکردید؟ به وی پاسخ دادم:
ای فرزند عباس، آن ها هنوز فتنه را آغاز نکرده اند. آیا از من میخواهی که آغازگر ظلم باشم و قبل از اینکه در کار خوب پیش قدم باشم، دست به رفتار ناشایست بزنم؟ کسانی را بر اساس احتمال و اتهام مجازات کنم و قبل از آنکه کاری کرده باشند، با آنها خصمانه رو به رو شوم؟ نه به خدا سوگند، من از وظیفه ای که خداوند متعال بر عهده ام گذاشته است، عدول نخواهم کرد و لحظه ای از عدالت و کلام حق فاصله نخواهم گرفت.
ای فرزند عباس، من به آن دو اجازه رفتن به عمره را دادم و البته از نیت و قصد آنها نیز خبر دارم، اما به یاری خداوند امید دارم و از خدا کمک می طلبم.
به خدا سوگند، آن دو در جنگ کشته خواهند شد و خیال ها و پندار هایشان نقش بر آب خواهد شد و به آرزوهایشان نخواهند رسید! آری، خداوند ان دو را به دلیل ظلمی که بر من روا می دارند و بیعت مرا می شکنند و علیه من شورش می کنند، گرفتار خواهد کرد!
#قسمت_شصت_و_سه_جنگ_جمل
#بیعت_شکنی_طلحه_و_زبیر
#جنگ_جمل
⭕️⭕️ناکامی و مرگی بی افتخار در انتظار فتنه گران⭕️⭕️
به من خبر رسید که طلحه و زبیر در مسیر مکه، به هر کس که میرسند می گویند:
«ما تحت فشار و اجبار باعلی بیعت کردیم و این بیعت باطل است و بیعتی بر گردن ما نیست.»
خداوند آن دو را از رحمتش دور سازد! به خدا سوگند، یقین دارم که آنها به زودی خودشان را در معرض کشته شدن قرار میدهند، آن هم به بدترین و خبیث ترین نوع کشته شدن. آنها کسی را با خود همراه می کنند که در شوم ترین روز ها به ملاقاتش می روند!
به خدا سوگند، آن ها قصد انجام عمره ندارند. آنها با چهره دروغ گویان نزدمن آمدند و با سیمای بیعت شکنان و عهد شکنان از نزد من باز گشتند. به خدا سوگند، پس از امروز، هر ملاقاتی میان من و آن ها رخ دهد، در نبردی سخت خواهد بود که آن ها خود تدارک دیده اند و در همان نبرد، خودشان را به کشتن خواهند داد.
خداوند آن ها را از رحمتش دور و دور تر بدارد.
#قسمت_شصت_و_چهار_جنگ_جمل
#بیعت_شکنی_طلحه_و_زبیر
#جنگ_جمل
⭕️پیوند ناراضیان برای فتنه ای بزرگ⭕️
پیوسته از مکه اخبار بیعت شکنی طلحه و زبیر و همراهی عایشه با آن دو به ما می رسید. توجه همگان به این اخبار جمع شده بود. خطبه ای خواندم و در آن به مردم گوشزد کردم:
خداوند متعال پیامبری را برای هدایت بر انگیخت، با کتابی به حق گویا و با دستوری استوار. کسی هلاک نشود، جز آن که تبهکار باشد. بدعت ها به رنگ حق در امده و موجب تباهی امت می شود، مگر خداوند مارا از ان ها ایمن بدارد. اما نگران نباشید زیرا حکومتی که از جانب خدا بر پاست، حافظ شماست. پس بدون نفاق و کراهت فرمان خدا را گردن نهید. به خدا سوگند، راه درست این است و اگر سستی کنید، خداوند دولت اسلام را از شما خواهد گرفت و پس از آن، هرگز به شما باز نخواهد داد و در دست دیگران قرار خواهد داد.
ناکثین عهد شکن که هر یک به دلیلی از قدرت من ناراضی اند، اکنون یه یکدیگر پیوسته اند و من تا آنجا که برای وحدت و جماعت شما احساس خطر نکنم، صبر خواهم کرد. انان برتی اجرای آرزو های خود، اگر فرصتی پیدا کنند، نظام اسلامی را متزلزل میکنند و کار مسلمانان را از هم می پاشند ان ها از روی حسادت به کسی که خداوند حکومت را به او بخشیده است، به طلب دنیا بر خواسته اند. میخواهند کار را به گدشته باز گردانند. حقی که شما به گردن ما دارید، عمل کردن به کتاب خدا و سنت رسول خداو قیام به حق و بر پا داشتن سنت اوست.
#قسمت_شصت_و_پنج_جنگ_جمل
#بیعت_شکنی_طلحه_و_زبیر
#جنگ_جمل
⭕️پیوند ناراضیان برای فتنه ای بزرگ⭕️
پیوسته از مکه اخبار بیعت شکنی طلحه و زبیر و همراهی عایشه با آن دو به ما می رسید. توجه همگان به این اخبار جلب شده بود. خطبه ای خواندم و در آن به مردم گوشزد کردم:
خداوند متعال پیامبرش را از ما گرفت و آن حضرت از دنیا رفت، قریش در امر خلافت پیش دستی کرد و زمام امور را در دست گرفت و مارا از حقی منع کرد که بیش از همه مردم سزاوارش بودیم. من به این نتیجه رسیدم که در چنان وضعی صبر کردن بهتر از ان است که در میان مسلمانان تفرقه پدید آید و زمینه برای خون ریزی فراهم شود، زیرا مردم تازه به اسلام روی آورده بودند و دین با حرکت و شتابان درحال پیشروی بودو هرگونه ضعف و بی تدبیری موجب تزلزل آن و کمترین عقب گردی موحب واژگونی آن میشد.
به هر حال گروهی، قدرت را در دست گرفتند و در حد توان خویش کوشش کردند و سپس به آخرت که خانه اجر و پاداش است منتقل شدند و هم اکنون جبران سیئات و بخشش خطاهایشان به دست خداست.
#قسمت_شصت_و_شش_جنگ_جمل
#بیعت_شکنی_طلحه_و_زبیر
#جنگ_جمل
اما طلحه و زبیر که هیچ حقی در این حکومت ندارند، چرا حداقل یک سال، بلکه حتی یک ماه بر حکومت من صبر نکردند و بر من شوریدند و از دایره حق خارج شدند و به مخالفت با من پرداختند؟ در کاری اعتراض کردند که خداوند هیچ راهی برای اعتراض آنان نگذاشته بود، زیرا که ان ها با اختیار خویش و بدون هیچ اجبار و اکراهی با من بیعت کرده بودند. انان می خواهند از پستان مادری شیر بدوشند که خشکیده و بدعتی را زنده کنند که از مدت ها پبش مرده است. آیا گمان می کنند برای خون خواهی عثمان قیام کردند؟ این ها که خود باید پاسخ گوی عثمان باشند! به راستی که بزرگ ترین دلیل و حجت ها علیه خودشان است.
من به حجت خدا علیه آنان و رفتار الهی درباره آنان خوشنودم. اگر آنان از راه خطایی که در پیش گرفته اند برگردند و توبه کنند، به سهم و نصیب خود از زندگی دست خواهند یافت و جان خویش را از خطر کشته شدن حفظ خواهند کرد، اما اگر بر لجاجت خویش پافشاری کنند و بر مخالفتشان ادامه دهند، با شمشیر پاسخ آن ها را خواهم داد آری، شمشبر براد یاری حق و شکست بادل کفایت می کند.
#قسمت_شصت_و_هفت_جنگ_جمل
#بیعت_شکنی_طلحه_و_زبیر
#جنگ_جمل
⭕️قریش از ما انتقام می گیرد⭕️
گروهی از حجاج در مسیر حرکت خود، وارد منطقه ربذه شدند و درخواست کردند که سخنان مرا در باره فتنه اخیر بشنوند. در خیمه خویش مشغول وصله کردن کفشم بودم که عبدلله بن عباس وارد شد. وقتی مرا در حال تعمیر کفش دید، با تعجب گفت: ما برای اصلاح امورمان بیش تر به تو نیاز داریم تا کاری که به آن مشغول هستی!
پاسخ وی را ندادم تا کارم تمام شد. آنگاه کفش را مقابل وی گذاشتم و گفتم:
برای این کفش ها قیمتی بگذار.
گفت: این ها به چیزی نمی ارزد!
گفتم: بالاخره قیمتی دارند.
گفت: کمتر از یک درهم. به وی گفتم:
«به خدا سوگند، این یک جفت نعلین برای من بیش از فرمانروایی بر شما ارزش دارد، مگر اینکه بتوانم حقی را بر پا دارم یا از باطلی جلوگیری کنم.»
آنگاه از خیمه بیرون آمدم و برای حجاج سخنرانی کردم:
#قسمت_هفتاد_جنگ_جمل
#بیعت_شکنی_طلحه_و_زبیر
#منزلگاه_ربذه
#جنگ_جمل
⭕️قریش از ما انتقام می گیرد⭕️
آنگاه از خیمه بیرون امدم و برای حجاج سخنرانی کردم:
پس از حمد و ثنای خداوند، همانا خداوند متعال، محمد «صلوات الله» را
برانگیخت، آنگاه که میان عرب کسی نبود که کتابی بخواند یا مدعی نبوت باشد. پس ان حضرت مردم را به هر آنچه وسیله رستگاری شان بود، هدایت فرمود. به خدا سوگند، من نیز همیشه در کنار او بودم. نه دگرگون شدم چ نه خیانتی کردم تا اینکه همه دشمنان دین متلاشی شدند و فرار کردند.
مرا با قریش چه کار است؟ به خدا سوگند، وقتی کافر بودند، با آنان جنگیده ام و اکنون نیز که راه فتنه و فساد را پیش گرفته اند، خواهم جنگید... و این راهی که برای مقابله با آنان می پیمایم، عهد و پیمانی است که با من بسته اند. به خدا سوگند! باطل را چنان می شکافم تا که حق از میان پهلوی آن بیرون آید. قریش با ما کینه جویی می کند، به دلیل اینکه خداوند ما را بر ایشان برتری داده است و ما آن ها را به فرمان خود در آورده ایم
این دو بیت شعر را نیز خواندم:
«به جان خودم سوگند، گناه است که تو شیر خالص را بیاشامی
و سرشیر یا خرمای بی هسته بخوری(و کفران نعمت کنی و قدر ما را ندانی).
در صورتی که ما بودیم که این بلندی رتبه و جاه را به تو دادیم، وگرنه تو بلند رتبه نبودی و ما بودیم که گرداگرد تو اسبان کوتاه مو و نیزه هارا فراهم کردیم.
#قسمت_هفتاد_و_یک_جنگ_جمل
#بیعت_شکنی_طلحه_و_زبیر
#منزلگاه_ربذه
#جنگ_جمل