شهیدان زنده اند ...
ادامه روایت از کتاب درس آخر ، صفحه ۷۹ تا ۸۱ :
در فرصتی دیگر تنهایی به خلدبرین رفتم. همه قبرها را در قطعه شهدا گشتم اما باز هم قبر را پیدا نکردم!
کم کم آدرس قبر را هم فراموش کرده بودم فقط قیافه و اسم شهید در ذهنم بود. کفش مناسبی هم نداشتم خیلی خسته شدم یک دفعه پایم برخورد و نقش زمین شدم. انگشت پایم زخمی شده بود وقتی دست گذاشتم روی سنگ قبری تا بلند شوم عکس سید علی را دیدم 🥺 و اسم روی قبر را خواندم خودش بود : « سید علی هاشمی » 😍😭
از خود بیخود شدم و خیلی گریه کردم برایم آب آوردند تا حالم جا آمد! هیچکس نفهمید من چه گمشدهای را پیدا کردهام و چرا گریه میکنم...
باشه مأنوس شدم همه هفته به سر قبرش میآمدم حتی شبهای احیا را کنار قبر او قرآن بر سر میگرفتم.
بعداً به بنیاد شهید رفتم جریان را گفتم و یک عکس از او گرفتم عکس را در خانه نصب کردم هر کس منزل ما میآمد فکر میکرد برادرم هست یا از اقوام نزدیکم.
ارتباط معنوی با این شهید عزیز روی من و خانوادهام تاثیر زیادی گذاشت همسرم کار مناسبی پیدا کرد. خودم از لحاظ معنوی خیلی تغییر کردم در عبادات ، در حجاب و پوشش، در فکر و اندیشه متحول شدم. »
نام راوی محفوظ است.
#چله_شهدایی
#پنجشنبه_شهدایی
ارزش عمرِ دنیا.mp3
7.25M
⭕️ چه تفاوتی بین #ماه_رجب و شعبان و رمضان با ماههای دیگر هست که ثانیههای این ماه، اینقدر باارزش و رشد دهنده هستند؟
🔸 چه عاملی سبب این ارزش شده، و چگونه میتوان از این عامل استفاده کرد و قدرت گرفت؟
#اعمال_منتظران
💠🇮🇷 eitaa.com/joinchat/65274128C53ee55d0b1
14.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 زیباترین هدیه ما | همراه با تصاویر فرماندهان شهید حزب الله
من أجمل ما قدمنا
عشرات القادة منا
معنى توحيد الله
منهم إنا فهمنا
سرعوا معنی التکلیف بهذا الجیل
فکما مال التکلیف نراه یمیل
و علی هذا شهدانا خیر دلیل
شهدانا خیر دلیل
هدیهبهارواحطیبهشهداصلوات..❤️
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
💠🇮🇷 eitaa.com/joinchat/65274128C53ee55d0b1
12.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه خوبه کربلا
مخصوصا غروب کربلا
اگه دلت شکست
حرفاتو بگو به کربلا
#نماهنگ📺
#امیر_طلاجوران🎙
شب_جمعه_کربلا
❇️ تصویری از حضور شهید حجت الاسلام والمسلمین رازینی در مراسم اعتکاف ۱۳ رجب امسال در مسجد فرشته.
حاجی باخدای خود چگونه مناجات کردی که اینطوری خریداری کرد💔
یاد همه شهیدان باذکرصلوات🕊
شهید#علی_رازینی
#این_الرجبیون
در کتاب «خار ومیخک» نوشته شهید#یحیی_سنوار :
🔸«خار» نماد دردها، سختیها و مشکلات است و «میخک» به عنوان نمادی برای شادیها و موفقیتها است و سنوار با به کارگیری این نمادها، توانسته ابعاد مختلف زندگی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مبارزاتی فلسطینیها را به تصویر بکشد.
🇮🇷سربازان عصر ظهور🇵🇸
#خار_و_میخک فصل شانزدهم 7⃣ ✍.... بدبختی ما این بود که پسر عمویم حسن دوباره در اردوگاه ظاهر شد، مال
#خار_و_میخک
فصل شانزدهم8⃣
✍.... به ابراهیم پیشنهاد دادم که
من و حسن برویم کمینش کنیم و پاهایش را بشکنیم تا در آن خانه دراز بکشد و به مردم آسیب نرساند و به او فهماندم که حاضر نیستم بیشتر از این پیش بروم پس قبول کرد.
💯در این مورد به حسن نزدیک شدیم و او فوراً موافقت کرد و آماده شد تا سه لوله آهنی و سه نقاب تهیه کند و همانجا در کمین
او نشستیم. و شبی که مست به خانه بدخواهان باز می گشت. ما به او حمله کردیم، ابراهیم به سرش زد و او مرده بود، در حالی که ابراهیم را نگه داشتم و گفتم : "نه" ما محل را ترک کردیم و حسن لوله ها و ماسک ها را برداشت تا آنها را پنهان کند.
♨️تا صبح روز بعد، اخباری منتشر شد که گروهی قصد کشتن حسن را داشتند، اما او نمرده. و به شدت مجروح شده جمجمه، پاها و استخوان یک دستش شکسته بود. او را به بیمارستان بردند و ما هیچ علاقهای نشان ندادیم و همه با چشمان خود به ما
نگاه میکردند و میگفتند: شما این کار را کردید، خدا از گناهان دست تان بگذرد.
⚠️بعد از چند روز ماشين پلیس به خانه آمد و ما را که همه جوانهای خانه بودیم بردند و به اتهام تلاش برای قتل حسن بازجویی کردند و ما منکر آن شدیم، ما چگونه می
توانیم پسر عمویمان را به قتل برسانیم.
آیا گوشت و خون و خون ما به آب تبدیل نمی شود⁉️
🛑حدود دو هفته ما را بازداشت کردند و بعد از اینکه نتیجه نگرفتند آزادمان کردند... چیزی علیه ما ثابت نشد و حسن بیش از دو ماه و دو هفته در گچ بسته و در بیمارستان دراز کشید بود و بعد از آن بیرون آمد و او همچنان در راه رفتن می لنگید. حتی در تاریکی هم او را متمایزمیکرد، اما او یک پژو سفید(504)خرید و در آن حرکت میکرد. بار دیگر از رسوایی های او در اردوگاه می شنیدیم.
🔰در سال 1985 ،قرارداد تبادل اسرا بین اسرائیل و سازمان فرماندهی کل احمد جبرئیل انجام شد که طی آن تعداد زیادی از اسرای فلسطینی که سالهای زیادی را در زندانها گذرانده بودند، آزاد شدند که اکثر آنها از فتح و جبهه مردمی بودند.
🛑برخی از سازمان نیروهای آزادیبخش مردمی بودند از آنها از نهضت اسلامی در زندانها بودند که اصالتاً
از سرزمین های اشغالی در سراسر کشور به جشن ملی تبدیل شود، هر کجا می رفتید جشن میدیدید.
♨️و حالا ...
از سوی دیگر، این امر با ظهور این گروه از افراد متخصص و با تجربه، موجب ارتقای سطح آگاهی ملی و امنیتی در خیابان فلسطین شد و تأثیر آشکاری در افزایش مناظره سیاسی در موضوعات مختلف داشت ، زمانی که آن سردبیران در یکی از شوراها، خانه و محل کار ما حضور داشتند، اما گشت های مراقبین خانه از طرف مظنونین حتی متوقف نشد و شدت آن در طول شبانه روز افزایش و شدت یافت.
👳🏻♂برادرم شیخ محمد با یکی از شاگردان مذهبی خود ملاقات کرد و به نظر می رسید که او به سوی او گرایش پیدا کرده و دلش برای او مشتاق شده است. در مورد احساساتی که با هم داشتند... روز پنجشنبه به غزه برگشتند و تا جمعه پیش ما ماند و در آنجا ماجرای آن دختر را به مادرم گفت و برای برداشتن اولین قدمها از او اجازه گرفت و او پس از تردید به او اجازه داد. متقاعد شده بود که بایداول او را ببیند، زیرا معتقد بود. محمد مانند یک گربه کور است و ممکن است دختر به اندازه کافی زیبا نباشد.
🔰محمد به Birzeit بازگشت و از آن دختر خواست که اجازه دهد دو دقیقه در مورد یک موضوع خصوصی با او صحبت کند. خون روی گونه هایش دوید و او را زیباتر کرد و سرش را به علامت مثبت تکان داد و آدرس خانواده اش را از او پرسید و او به او گفت. جمعه بعد برگشت تا هیأت خانوادگی را ببرد. بنابراین مادرم، برادرانم محمود و حسن و خاله و خواهرم تهانی و فاطمه با او به خانه آن دختر رفتند، مادرم تحت تأثیر قرار گرفت و بعداً تعجب کرد و گفت: تو به این موضوع فکر میکردی، بخدا قسم شیخ محمد همیشه لباست مثل لباس نابینا ها است چی شده یکبار بلا شدی (یعنی
دختر مقبول را پیدا کردی) خانواده دختر موافقت کردند و نامزدی اعلام شد و قبول کردند که به (نوشتن عقدنامه ، عقد قرآن ومراسم) به تعویق بیافتد، تا اینکه بعد از یک سال و نیم فارغ التحصیل شود و این برای محمد و ما مناسب بود....
#یحيی_سنوار
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شب_جمعه
______________
شب جمعه ست ، گرفتار حســین است ، دلم
باز هــم راهــیِ بـین الحرمـــین است ، دلم
فخرم این است که عـــمری دَم از ارباب زدم
تا اَبـَـد شیـفـــتهٔ نــور دو عـــین اسـت دلم