حریمخصوصےیکسرباز 🌿
___
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
___
#دردِ_انتظار
#نگاه آخرش را به مسیر اتوبوس انداخت
اما باز هم خبری نبود
سرمای ِ دم صبح تا استخوان هایش نفوذ کرده بود
این را از دست های ِ سفید و سرخش میشد فهمید .
از پایش که تند روی زمین ضرب گرفته بود
و نگاه ِ منتظرش . .
نگاهش . .
نگاهش #درد را به جان آدمی منتقل میکرد
آخر دقایق در خود دردی دارند که آن درد را فقط کسانی که #انتظار میکشند میفهمند . .
و او فقط منتظر اتوبوس نبود . .
دنبال خود ِ آن آقا بود تا بجای اینکه هر #جمعه صبح ، به جمکران ِ او برود و برای ظهورش دعا کند ؛ از آن بعد پیش خود آقایش برود . . .
#فور_برای_منتظران
هدایت شده از حریمخصوصےیکسرباز 🌿
#دردِ_انتظار
#نگاه آخرش را به مسیر اتوبوس انداخت
اما باز هم خبری نبود
سرمای ِ دم صبح تا استخوان هایش نفوذ کرده بود
این را از دست های ِ سفید و سرخش میشد فهمید .
از پایش که تند روی زمین ضرب گرفته بود
و نگاه ِ منتظرش . .
نگاهش . .
نگاهش #درد را به جان آدمی منتقل میکرد
آخر دقایق در خود دردی دارند که آن درد را فقط کسانی که #انتظار میکشند میفهمند . .
و او فقط منتظر اتوبوس نبود . .
دنبال خود ِ آن آقا بود تا بجای اینکه هر #جمعه صبح ، به جمکران ِ او برود و برای ظهورش دعا کند ؛ از آن بعد پیش خود آقایش برود . . .
#فور_برای_منتظران