eitaa logo
♥️سرباز ولایت حاج قاسم سلیمانی.
510 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
3.7هزار ویدیو
38 فایل
✨بِسْمـِ رَبِـ الشُہَدا و الصِدیقین✨ گذرِ زمان ، همه چیز را با خود می‌بَرد جز ردّ نگاه تو را :)♥️ شهید‌حاج‌قاسم‌سلیمانی 💔📿 آیدی خادم کانال: @sarbaz_velayat71
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. صدایَت‌میزنم"یاشَمسُ‌الشُّموسْ" وتوکبوترِگمراهِ‌دلم‌را به‌بهایِ‌دلتنگی،میخری...(:!🌿💔 @sarbazvalaythajghasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ❣امام رضای دلم❣ ✨قربون کبوترات..... ✨یه نگاهیم بکن...به زیرپات.... ♨️پیشنهاد ویژه دانلود👌 🔅به همراه تصاویر جدید از حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق ღღ 🕊 ღღ... ❣چند روایت زیبا از ازدواج شهید چمران و غاده💞 مصطفی قدم به قدم غاده رو به سمت اسلام برد. 🚶🚶 و بعد ازدواج کردند.👰👱 ازدواجی که با مشکلات عجیبی همراه بود.😅 تقریبا همه مخالف بودند و می گفتند:دیوونه شدی غاده؟😳 این مرد ( چمران) بیست سال از تو بزرگتره. ایرانی است.😳🙄 همه اش توی جنگه . پول نداره. همرنگ ما نیست.حتی شناسنامه نداره...😒😥 روزی که مصطفی رفت خواستگاری ،  مادر غاده بهش گفت: 🙄 شما می دونی این دختری که می خوای باهاش ازدواج کنی ، چطور دختری است؟😧😠 این دختر صبح که از خواب بیدار میشه 😴 وقتی میره مسواک بزنه🚽تا برگرده عده ای تختش رو مرتب کرده اند،🛏 لیوان شیرش رو جلوی در اتاقش آورده و قهوه اش رو آماده کرده اند. 🍶☕️🍮😋 شما نمی تونی با این دختر زندگی کنی.😒 شما نمی تونی براش مستخدم بیاری..😠 مصطفی خیلی آرام این حرفها رو گوش داد 😌 و گفت: من نمی تونم براش مستخدم بگیرم،😔 اما قول میدم 🖐 تا زنده ام وقتی بیدار شد تختش رو مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه اش رو روی سینی بیارم دم تختش... 😉😍😅 غاده میگه: مصطفی تا وقتی شهید شد اینطوری بود. 😍💕 وقتی هم بهش می گفتم چرا اینکارو می کنی؟  می گفت: به مادرتون قول دادم تا زنده ام اینکار رو کنم💓☺️ مهریه ام یک جلد کلام الله مجید بود و تعهد داماد به اینکه مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند. 😉 اولین دختری بودم که در صور چنین مهریه ای داشت. 😳 برای مردم و خانواده ام عجیب بود .🤔 دو ماه بعد از ازدواج دوستش گفت: غاده!😐  تو از خواستگارهات خیلی ایراد می گرفتی.🙄 این بلنده ، این کوتاه است ...🙄  پس چطور زن دکتر شدی که سرش مو نداره ...😳 غاده گفت: مصطفی کچل نیست، اشتباه میکنی...😥 دوستش فکر می کرد غاده دیوونه شده که بعد از این همه مدت نفهمیده چمران مو نداره.... 😳 غاده اون روز اومد خونه. در رو باز کرد و تا چشمش افتاد به مصطفی ، شروع کرد به خندیدن.😃😅😂 مصطفی گفت: چرا می خندی؟ 😳 غاده گفت: مصطفی!😄 تو کچلی؟ نمی دونستم ...😂😂 وقتی امام موسی صدر قضیه رو فهمید گفت:  مصطفی!تو چیکار کردی که غاده تو رو ندید...🤔🙄 غاده میگه این همه مدت محو زیبایی باطنی مصطفی شده بودم و ظاهرش رو نمیدیدم...😍😉  داستان زندگی زیبای شهید چمران رو در کتاب نیمه پنهان ماه " شهید چمران" بخونین
41.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘بوی‌عطرتومی‌پیچه‌همه‌جا...... شرمنده امممممممم‌.😔
گاهی اوقات ، اهل حق و مومنین شکایت می کنند که ، چرا خدا ما را یاری نمی کند؟ از اینکه گاهی حق باشید و حق شما را به ‌جای نیاورند ، از حق قهر نکنید. حق ، قهرکردنی نیست. در سوره والعصر چنین می ‌خوانیم ، "و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر" ‌[ و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایی توصیه کرده‌اند. ] چنان نیست که انسان ، هر وقت و در هر موقع که حق باشد ، همان موقع او را به جای بیاورند. اما چون حق است و تکیه به حق و خدا دارد ، قطعاً در تاریخ کار خودش را انجام خواهد داد ، اگر چه نسل ‌ها پیش ، شما از دنیا رفته باشید..... 📕 امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت ص ۴۹۷. 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
👣📒 یه ظهر تابستانی ، از روی بیکاری آمدم سر کوچه نشستم . هوا خیلی گرم بود .😣 دیدم فایده نداره ، برم خونه و زیر باد پنکه بمونم بهتره . همین که خواستم برم ، دیدم از سمت ابتدای خیابان زیبا ، که الان به اسم شهید مهدی مشهدی رحیم هست ، ابراهیم داره میاد .😍 ماندم تا ابراهیم را ببینم و بعد بروم . همینطور که نزدیک می شد . دیدم پابرهنه است ! توی این هوای داغ ، همینطور پاش می سوخت😳 . پایش را سریع از روی زمین بر می داشت و ... سعی می کرد از توی سایه راه برود ، با تعجب نگاهش کردم . حدس زدم مسجد بوده . کفش هاش رو بردند . وقتی رسید سلام کرد و دست دادیم .😁 سریع اومد توی سایه . اشاره به پاهاش کردم و گفتم : پس کفشات کو ، تو این هوای داغ چرا پا برهنه شدی !؟ وایسا الان برات دمپایی میارم ، نکنه کفشات رو تو مسجد بردن ؟😕 گفت : « نه ، خودم اونها رو دادم . » 😇 با تعجب گفتم : به کی ؟!😳 آخه آدم تو این هوا کفش هدیه میده و خودش پابرهنه راه میره ؟😳 از بس سوال پیچش کردم مجبور شد بگه ، اما معمولا این طور کارها رو برای کسی نمی گفت . ابراهیم نگاهی به صورتم کرد و گفت : « یه پیر مرد جلوی مسجد گدایی می کرد . خیلی وضع مالیش بد بود😔 . پیر مرد به‌ کف کفش هاش اشاره کرد که از بین رفته بود و چیزی برای پوشیدن نداشت . می گفت : پام توی این گرما می سوزه . من هم پول همراهم نبود 😶. کفش هام رو دادم بهش . »😔 تا من خواستم برایش دمپایی بیاورم خداحافظی کرد و رفت👑 ... 💚 😍😉
شاید شهـــادت آرزوۍ همه باشد اما یقیناً جز مخلصین کسی بدان نخواهد رسید . . کاش بجای زبان با عملمان طلب شهادت کنیم #شهید_سلیمانی ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌