eitaa logo
سربازان‌سردار‌سلیمانی🇮🇷
591 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
697 ویدیو
69 فایل
📞 لینک ناشناس👀 https://harfeto.timefriend.net/17150008375787 ❤️‍🩹سخنان شما✉️ @sokhanan_shoma 🔍 شرایط ما🗒 لطفا برای انجام تبادل، شرایط رو حتما بخونید🤍 @Shart_Ha_moon 💫خادم ( @EFBA1385 ) در صورت تمایل با ذکر صلوات خارج شوید📿🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️ علیهم السلام 🏴 شفای بیماری چشم آیت الله بروجردی به وسیله گِل عزاداری (ع) مرجع تقلید بزرگ جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی بروجردی رضوان الله علیه می‏ فرمودند: در بروجرد مبتلا به درد چشم سختی بودم 😢. هر چه معالجه کردم رفع نشد. حتی اطباء آنجا از بهبودی چشم من مایوس 😞 شدند. تا آنکه روزی در ایام عاشورا که معمولاً دسته جات عزاداری به منزل ما می ‏آمدند، نشسته بودم و اشک💧می ‏ریختم. درد چشم نیز مرا ناراحت کرده بود. در همان حال گویا به من الهام شد از آن گِل هایی که به سر و صورت اهل عزا مالیده شده بود به چشم خود بکشم. مقداری گل از شانه و سر یک نفر از عزاداران به طوری که کسی متوجه نشود گرفتم و به چشم خود مالیدم. فوراً در چشم خود احساس تخفیف درد کردم و به این نحو چشم من رو به بهبودی گذاشت تا آنکه به کلی کسالت آن رفع شد 🖤. بعداً نیز در چشم خود نور و جلایی دیدم که محتاج به عینک 👓 نگشتم. در چشم معظم له تا سن هشتاد سالگی ضعف دیده نمی‏ شد و اطباء حاذق چشم اظهار تعجب نموده 🤔 و می‏ گفتند: به حساب عادی ممکن نیست شخصی که مادام العمر از چشم اینهمه استفادهٔ خواندن و نوشتن برده باشد، باز در سن هشتاد و نه سالگی محتاج به عینک نباشد. 📚 مردان علم در میدان عمل نوشته سید نعمت الله حسینی / ج ۱ https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️ علیهم السلام 🌨⚡️ 🌹🕊 شهید علی اصغر اتحادی روز عاشورا انقدر گریه کردم که بیهوش شدم. آقایی اومد سمتم و یه بچه گذاشت توی آغوشم و فرمود: بزرگش کن. گفتم: من خودم بچه زیاد دارم، وقت ندارم. فرمودند: واسه علی اصغرِ (ع) هم وقت نداری؟ داشت ازم دور می شد که پرسیدم: آقا شما کی هستین؟ برگشتن و فرمودن: امام سجاد (ع) ... علی اصغر روز میلاد امام ‌سجاد (ع) به دنیا اومد و روز شهادت امام سجاد (ع)، در حال خدمت تو تیپ امام سجاد (ع) به شهادت ⚘️ رسید... 📚 حدیث عشق / ص ۱۳ https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️ علیهم السلام 🔴 کرامتی از امام رضا (ع) شیخ عباس قمی در فوائدالرضويه نقل می کند: كاروانی از سرخسِ مشهد آمدند پابوس امام رضا (ع)🎍 (سرخس آن نقطه صفر مرزی است) یک مرد نابینایی بین آنها بود به نام حیدر قلی. خلاصه بعد از انجام زیارت از مشهد خارج شدند و به سرخس برگشتند حالا به اندازهٔ یک روز راه، از مشهد دور شده بودند. یک شب جوان ها گفتند برویم کمی سر به سر حیدر قلی بگذاریم، خسته ایم، بخندیم و صفا كنیم 🤭 كاغذهای تمیز و نو 📃 گرفتند مقابل شان و مدام تكان می دادند کاغذها صدا می داد به هم می گفتند: تو از این برگه ها گرفتی؟ یكی می گفت: بله حضرت مرحمت كردند فلانی تو هم گرفتی؟ گفت: بله من هم یک دانه گرفتم حیدر قلی یک مرتبه گفت: چه گرفتید؟ گفتند: مگر تو نداری؟ گفت: نه من اصلاً روحم خبر ندارد! 😢 گفتند: امام رضا ع در يکى از صحن ها برگ سبز می دادند دست مردم گفت: چیست این برگ سبزها؟ گفتند: امان از آتش جهنم🔥. ما این را می گذاریم در كفن مان، دیگر جهنم نمی رویم چون از امام رضا ع گرفتیم تا این را گفتند، (دل كه بشكند عرش خدا می شود) این پیرمرد یک دفعه دلش شكست 😩 و با خود گفت: امام رضا! از تو توقع نداشتم بین كور و بینا فرق بگذاری، حتماً من فقیر بودم، كور بودم که از قلم افتادم، به من اعتنا نشده 😞 دیدند بلند شد راه افتاد به طرف مشهد. گفت: به خودش قسم تا امان نامه نگیرم سرخس نمی آیم ✊🏻 گفتند: آقا ما شوخی كردیم، ما هم نداریم ... هرچه كردند، دیدند آرام نمی گیرد، خیال می كرد آنها به دروغ اینطور می گویند تا مانع رفتنش شوند شیخ عباس آورده: هنوز یک ساعت نشده بود که دیدند حیدر قلی دارد بر می گردد یک برگه سبز هم در دستش است نگاه كردند دیدند نوشته: «اَمانٌ مِّنَ النار،مِن اِبن رسول الله على بن موسى الرضا» 😍 گفتند: این همه راه را تو چگونه یک ساعته رفتی؟ گفت: چند قدم رفتم، دیدم یک آقایی آمد و گفت: نمی خواهد زحمت بكشی، من برايت برگه امان نامه آوردم، بگیر و برو 🖤🥹 https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
پ.ن: این تصویر تصویری واقعی از شهدای مظلوم و تشنهٔ عملیات رمضان است 🥺 🌀به روایت: غلامعلی ابراهیمی توی منطقه عملیاتی رمضان محاصره شده بودیم، ۱۵ نفری میشدیم. تشنگی فشار اورده بود 😮‍💨. همه بی حال و خسته خوابمون برد. وقتی بیدار شدیم، شهید فایده گفت: بچه ها! من خواب حضرت زهرا س رو دیدم 🥹 حضرت با دست خودشون به من آب دادن و قمقمه شهیدی رو پر از آب کردن... سریع رفتم سراغ قمقمه یکی از بچه ها که شهید⚘️شده بود. دست زدیم، پر از آب خنک بود انگار همین الان توش یخ انداخته بودن 😌 همهٔ بچه ها از اون آب سیراب شدن از اون آب شیرین و گوارا... از مهریه حضرت زهرا سلام الله علیها 💔 📚 کتاب افلاکیان / ص ۲۸۴ https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️ 💧 🏴 🥀 ماجرای حاج احمد کاظمی با بانوی دو عالم حضرت زهرا (س): عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد 😥 ترکش⚡️خورده بود به سرش. با اصرار بردیمش اورژانس 🚑 میگفت: «کسی نفهمه زخمی‌ شدم. همین جا مداوام کنید» دکتر اومد گفت: «زخمش عمیقه، باید بخیه بشه». بستریش کردن از بس خونریزی داشت بیهوش شد یه مدت گذشت. یه دفعه از جا پرید و گفت: «پاشو بریم خط» 😳 قسمش دادم و گفتم: «آخه تو که بیهوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی»؟ گفت: «بهت میگم به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی 🤐 وقتی توی اتاق خوابیده بودم، دیدم خانم فاطمه زهرا (س) اومدن داخل و فرمودن: «چیه؟ چرا خوابیدی؟» عرض کردم: «سرم مجروح شده، نمیتونم ادامه بدم 😓» حضرت دستی به سرم کشیدن و فرمودن: «بلند شو، بلند شو، چیزی نیست✋🏻بلند شو برو به کارات بِرس» 🌄 به خاطر همینه که حاج احمد کاظمی‌ همه جا حسینیه فاطمه الزهرا (س) ساخته https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️ ☑️ 🥀🕊 شهید محمدرضا تورجی زاده 🌀 به روایت: شهید تورجی زاده توسل به (عج) در عملیات والفجر دو، همهٔ مهمات خود را گم کرده بودیم. مهمتر از آن راه را هم گم کرده بودیم 😨. دستمان از همه اسباب ظاهری قطع بود. رو به بچه ها گفتم: «بچه ها! فقط یک راه وجود دارد. ما یک امام غایب داریم که در سخت ترین شرایط به دادمان می رسد. هر کسی در یک سمتی رو به دل بیابان حرکت کند و فریاد «یا صاحب الزمان» سر دهد. مطمئن باشید یا خود آقا تشریف می آورد و یا یکی از یاران شان به دادمان خواهد رسید.» همه در دل بیابان با حضرت مأنوس شده بودیم. دیدم چند نفر با لباس پلنگی به سمت ما می آیند. پشت درختان و صخره ها قایم شدیم. وقتی جلوتر آمدند، شناختم شان. برادر نوذری از فرماندهان گردان یا زهرا (س) بودند. خطاب به بچه ها گفتم: «دیدید امام زمان (عج) ما را تنها نگذاشت. 🥰» 📚 کتاب یا زهرا س https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
پدر موشکی ایران🚀 🌹🕊 شهید حاج حسن تهرانی مقدم رفته بودیم روسیه که یه موشک خیلی پیشرفته رو تحویل بگیریم. ژنرال روسی گفت: این موشک رو دیگه نمیتونید از روش بسازید. ژنرال خندید و گفت این فناوری فقط در اختیار روسیه ست. نگاهش کردم و گفتم اینم میسازیم. بازم خندید... وقتی برگشتیم تهران خیلی تلاش کردم نمونه اون موشک رو بسازم اما به درِ بسته میخوردم. تا اینکه سه روزِ تمام تو حرم امام رضا ع متوسل شدم به حضرت تا راهی به ذهنم برسه. روز سوم احساس کردم عنایتی شد. سریع رفتم تو دفتر نقاشی دخترم شروع کردم به نقاشی کردنِ اون طرحی که به فکرم اومد. وقتی تو تهران عملیش کردم دیدم از مدل روس هم بهتر در اومد. امام رضا ع گره سخت رو تو دفتر نقاشی دختر بچه حلش میکنه https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
🔴 تکفیری ها و معجزه امام رضا ع گفت: «قراره ۴۸ اسیر ایرانی معاوضه بشن، باید برم.» اسرا رو که اوردن همه شون نحیف و لاغر شده بودن. قیافه اسرای ایرانی رو داشتن که بعد از ۸ سال اسارت از زندان های صدام آزاد شدن اما اینا فقط چندماه تو اسارت تکفیری ها بودن. اسرا از اونچه بهشون گذشته بود گفتن؛ از اینکه هر روز شکنجه میشدن و از غذایی که به اندازه زنده نگه داشتنشون به اونا میدادن. یکی تعریف کرد: وقتی اسیر شدیم توی لباسام کارت عضویت سپاه رو پیدا کردن. چند بار لب حوض درازم کردن و تبر روی گردنم گذاشتن و گفتن بگو غیر از تو کی نظامیه. به حضرت زینب س متوسل شدم و شهادتین رو گفتم. برای تکفیری ها گردن زدن یه کار عادی بود اما میخواستن من بقیه رو لو بدم. یکیشون که سرکرده بود و فحش میداد برای آخرین بار از من خواست اقرار کنم. حرف نزدم. منتظر بودم با تبر گردنم رو بزنه که خمپاره ای نزدیکش منفجر شد. ترکش به سرش خورد و افتاد. تکفیری ها عصبی شدن و جنازه فرمانده شونو از جلو ما دور کردن و از اون به بعد روزانه فقط سهمیه کتک خوردن داشتیم تا یه شب تو خواب ع رو جایی دیدم که برف ❄️ سنگینی میومد. حضرت اومد و گذرنامه ما رو امضا کرد و فرمود شما آزاد خواهید شد. فردا از خواب بیدار شدم، خبر آزادی رو شنیدم؛ در حالی که همون برفی که تو خواب دیدم میومد. 📚 کتاب خداحافظ سالار خاطرات همسر شهید حسین همدانی صفحات ۸۴ و ۸۵ https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
علیهم السلام 🌸 صله امام رضا (ع) به یک شاعر با اخلاص مرحوم حاج شیخ ابراهیم صاحب الزمانی از مداحان مخلص و مرثیه خوانان با سوز اهل بیت علیهم السلام بود. او سالها پیش از شروع درس مرحوم آیت الله حائری، بنیانگذار حوزه علمیه قم، دقایقی چند روضه می خواند و آنگاه آیت الله حائری درس خویش را آغاز می کرد. او داستانی شنیدنی دارد که از حضرت رضا (ع) برای مدح خویش صله دریافت داشته است! خود نقل می کرد که: یک بار مشهد مقدس مشرف شدم و مدتی در آنجا اقامت گزیدم. پولم 💰 تمام شد و کسی را هم برای رفع مشکل خود نمی شناختم. از این رو قصیده ای در مدح حضرت رضا ع سرودم و فکر کردم که بروم و آن را برای تولیت آستان مقدس بخوانم و صله بگیرم. با این نیت حرکت کردم، اما در میان راه به خود آمدم که چرا نزد خود حضرت رضا ع نروم و آن را برای ایشان نخوانم؟! به همین جهت کنار ضریح رفتم و پس از استغفار و راز و نیاز با خدا، قصیده خود را خطاب به روح بلند و ملکوتی آن حضرت خواندم و تقاضای صله کردم. ناگاه دیدم دستی با من مصافحه نمود و یک اسکناس ده تومانی در دستم نهاد. بی درنگ گفتم: «سرورم! این کم است.» ده تومانی دیگر داد. باز هم گفتم: «کم است.» ... تا به هفتاد تومان که رسید، دیگر خجالت کشیدم، تشکر کردم و از حرم بیرون آمدم. کفش های خود را که می پوشیدم، دیدم آیت الله حاج شیخ حسنعلی تهرانی، جد آیت الله مروارید، با شتاب رسید و فرمود: «شیخ ابراهیم!» گفتم: «بفرمایید آقا!» گفت: «خوب با آقا حضرت رضا ع روی هم ریخته ای، برایش مدح می گویی و صله می گیری. صله را به من بده.» بی معطلی پول ها را به او تقدیم کردم و او یک پاکت در ازای آن به من داد و رفت. وقتی گشودم دیدم دو برابر پول صله است یعنی یکصد و چهل تومان. 📚 کرامات الصالحین / ص ۲۱۶ https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
علیهم السلام ماجرای عهد مرحوم ابوترابی با امام رضا (ع) 🌹🕊 سید آزادگان شهید سید علی اکبر ابوترابی: وقتی در دوره جوانی تحصیلات دبیرستان را تمام کردم، پدرمان گفت: «از تو می خواهم درس حوزه را شروع کنی.» به زیارت امام رضا (ع) رفتم و برای شروع درس حوزه در عهد و پیمانی گفتم: «ای امام رضا! من در این جا تعهد می دهم که زندگی خودم را وقف شما و راه و آیین شما کنم. در مقابل از شما یک خواسته دارم و آن این که در سختی ها و تنگنای زندگی مرا رها نکنی.» طلبه شدم و ازدواج کردم. یک شب، شخصی در خانه ما را زد و با حالتی مضطرب گفت: «من در تهران دچار مشکلی شده‌ام و به ۱۰۰۰ تومان پول نیاز دارم.» با وجود اینکه تمام دارایی من پنج تومان بود، اما نخواستم دست رد به سینه او بزنم و تا فردا برای کمک به او مهلت گرفتم. هنگام سحر به حرم حضرت معصومه (س) رفتم و گفتم: «یا فاطمۀ معصومه! من به برادر بزگوارت تعهدی سپردم و خواسته اجابت بشود و یک مضطر را از تنگنا نجات بدهی.» در حرم یک نفر یک پاکت به من داد و گفت: «آقای ابوترابی این پاکت مال شماست» سریع رفت و حتی مهلت نداد تشکر بکنم. پاکت را باز کردم. دیدم هزار تومان پول در آن گذاشته شده که به آن نیازمندی که قول دادم رسید. باید در عرض ادب کردن به پیشگاه مقدس معصومین (ع) با دنیایی دلگرمی و اطمینان پیش برویم. «اشهد انک تسمع کلامی و ترد سلامی» من شهادت می دهم که شما مرا می بینید و صدایم را می شنوید. آنها جواب ما را در حدی که شایستگی و لیاقت ماست، به ما بر می گردانند. https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️ 🏴 ⭐️ 🥀🕊 شهید رضا کارگربرزی جوان فلجی که شفا گرفت و شهید مدافع حرم شد در نوجوانی به خاطر ابتلا به بیماری گیلنباره، فلج شد. به گفته پزشکان این فلجی رفته رفته پیشرفت می کرد و به مرگ وی می انجامید. مادر شهید: «با خودم فكر كردم، كسى مصيبت ديده تر از حضرت زينب (س)‌ در اهل بيت نيست، از خدا خواستم و به خانم زينب كبری (س) متوسل شدم. رضا را نذر حضرت زينب‌ (س)‌ كردم و خواستم كه خوب شود برای خودشان. مدت كوتاهی نگذشته بود كه یک روز در كمال ناباوری و به يكباره ديديم رضا دست روی ديوار گذاشته و آرام آرام راه می رود. معجزه شده بود. خانم حضرت زينب‌ (س) شفايش را داد.» آقا رضا هم دِین خود را به آن حضرت ادا کرد. وی روز ۱۱ مرداد سال ۱۳۹۲ در دفاع از حرم حضرت زینب (س) در سوریه به شهادت رسید. https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️ 🌙 🌨⚡️ 🥀🕊 شهید محمدباقر مؤمنی راد وعده دیدار سیدالشهدا ) قبل اذان صبح با حالت عجیبی از خواب پرید و گفت: خواب دیدم! قاصد امام حسین ع بود. به من گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند: بزودی به دیدارت خواهم آمد 🥰 یک نامه هم از طرف آقا داد که نوشته بود: چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟ همینطور که داشت حرف می زد، گریه می کرد. دیگر به حال خودش نبود. چند شب بعد هم شهید شد آقا به عهدش وفا کرد. 🥺 📚 کتاب خط عاشقی https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani