eitaa logo
سربازان حجت
66 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
10 فایل
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تورا کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را غایب نبوده ای که شوم طالب حضور پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را مهدی جانم💓
مشاهده در ایتا
دانلود
مراقبه ،خاموشی و گذر از مرگ و زندگی : زندگي يك جشن و مراسم شادي است كه هميشه در جریان است. ما فقط بايد اندكي خاموش تر شويم، تا بتوانيم صداي آنرا بشنويم و همين كه كاملا خاموش و ساکت شويم، آنوقت خود سكوت مي شويم، نيست مي شويم. بخشي از آن هماهنگي جهاني مي شويم و با کل در اتحاد و اتصال قرار می گیریم. اين پيوند ميان انسان با هستي و پيوند ميان جزء با كل است ، پیوند میان انسان و خدا است، پس بمعناي ديگر ما براي نخستين بار هست مي شويم . قطره اي شبنم ناپديد اما تبديل به دريا مي شود ما چون قطره ای وارد دریا می شویم و با دریا یکی می شویم و در دریا نیست و به عبارت بهتر با دریا هست ابدی میشویم . مراقبه شکستن چارچوب و حصار "خودی " است  چارچوبهاي كوچكی که دیگر به درد نمی خورند و نقش حصار را بازی می کنند حصاری که نام دیگر آن را ذهن می گذاریم. با فرا رفتن از چارچوبهاي خود، از مرگ نيز فراتر مي روي. جاودان و بي كران مي شوي .تو فقط به گوشي شنوا و قلبي پذيرا نياز داري و مراقبه  آن گوش و قلب را مي آفريند. @sserfan
مراقبه : ترک " خود "  : ما معمولا به خود مي چسبيم. با تمام شيوه هاي ممكن مي كوشيم آنرا برپا نگاه داريم. مراقبه يعني از « خود »‌دست شستن و كاملا ترك گفتن آن. و بعد از ترك «‌خود » ‌به دروغين بودن و بيهودگي آن پي مي بريم. ديدن « خود »‌ به ما  امكان مي دهد رهايش كنيم. هرگاه از «‌خود »‌ خالي شوي انرژي اي از فراسو بر تو هجوم مي آورد و بي درنگ فضاي دروني تو را پر مي كند. اين هجوم انرژي از فراسو همان خداست و مراقبه راه را براي آن هموار مي كند. ولي ما چنان از خودمان انباشته ايم كه هيچ فضاي خالي در ما وجود ندارد. بايد خودمان را كاملا خالي كنيم و اين كار را بايد با دل و جان انجام دهيم. نه نيمه جان و با بي ميلي و بي رغبتي، زيرا حتي اگر اثر كوچكي از «‌خود » ‌برجاي مانده باشد، همين مقدار اندك براي دور نگاه داشتن فراسو از تو كافي است. «‌خود »‌را بايد كاملا دور انداخت! فضا بايد كاملا خالي باشد. هيچ مانعي نبايد در برابر حضور ميهمان وجود داشته باشد تا آن فضا ميزبان خدا شود. @sserfan
مراقبه ، انقلاب واقعی در درون : انقلاب بیرون در مقایسه با انقلاب درون هیچ است. انقلاب بیرون، فقط اصلاحاتی انجام می دهد. یک انقلاب واقعی نیست، زیرا انسان مثل گذشته باقی می ماند. فقط دیوارهایی که او را فراگرفته است تغییر می یابد. زندان تغییر می یابد اما زندانی بدون هیچ تغییری همان زندانی باقی می ماند- در زندانی راحت تر و با امکانات بیشتر، مجهز به تلویریون، زمین بازی و دیگر امکاناتی که در اختیار انسانهای آزاد قرار دارد- اما او هنوز در زندان است و آزادی ندارد. انقلاب درون است که آزادی می آورد و یگانه راه به ثمر نشاندن آن، مراقبه است. مراقبه یعنی فراگیری فراموش کردن تمام چیزیهایی که فرا گرفته ای. یعنی رها شدن از شرطی شدن ها و خواب واره ها. وقتی تو تهی، پرفضا، ساکت و پاک باشی، انقلاب رخ داده، خورشید طلوع کرده است. آنگاه تو در نور و روشنایی آن زندگی خواهی کرد. و زندگی در روشنایی خورشید درون، درست زندگی کردن است. وقتی تو ساکت، آگاه و بی آلایش باشی و آسمان درونت سرشار از شادمانی باشد، برای نخستین بار با طعم زندگی حقیقی آشنا می شوی. می توان آنرا خدا نامید. می توان روشنی، رهایی حقیقت، عشق، آزادی و شادمانی نامیدش. اینها نامهایی مختلف هستند که به پدیده ای واحد اشاره دارند. @sserfan
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خطرناکترین زندان ، زندان خرافات و ذهن است . هر انسانی باید یک بار دیگر خود را خلق کند. (دکتر ابراهیمی دینانی) @sserfan
مراقبه ،خاموشی و گذر از مرگ و زندگی : زندگي يك جشن و مراسم شادي است كه هميشه در جریان است. ما فقط بايد اندكي خاموش تر شويم، تا بتوانيم صداي آنرا بشنويم و همين كه كاملا خاموش و ساکت شويم، آنوقت خود سكوت مي شويم، نيست مي شويم. بخشي از آن هماهنگي جهاني مي شويم و با کل در اتحاد و اتصال قرار می گیریم. اين پيوند ميان انسان با هستي و پيوند ميان جزء با كل است ، پیوند میان انسان و خدا است، پس بمعناي ديگر ما براي نخستين بار هست مي شويم . قطره اي شبنم ناپديد اما تبديل به دريا مي شود ما چون قطره ای وارد دریا می شویم و با دریا یکی می شویم و در دریا نیست و به عبارت بهتر با دریا هست ابدی میشویم . مراقبه شکستن چارچوب و حصار "خودی " است  چارچوبهاي كوچكی که دیگر به درد نمی خورند و نقش حصار را بازی می کنند حصاری که نام دیگر آن را ذهن می گذاریم. با فرا رفتن از چارچوبهاي خود، از مرگ نيز فراتر مي روي. جاودان و بي كران مي شوي .تو فقط به گوشي شنوا و قلبي پذيرا نياز داري و مراقبه  آن گوش و قلب را مي آفريند.
نورِ مراقبه : افكار چون تاريكي هستند. ماهيت شان با ماهيت تاريكي يكي است. تاريكي بسيار واقعي بنظر مي آيد اما همين كه نور را وارد كني ناپديد مي شود. تاريكي فقط نمودي ظاهري دارد ،پديده اي خيالي است. چون نور وجود ندارد تاریکی خود را نشان داده است. به همين دليل، تو نمي تواني مستقيما كاري را در مورد تاريكي انجام دهي. نه مي تواني آنرا بيرون بيندازي و نه مي تواني واردش كني. به هيچ وجه  نمي توان بطور مستقيم  كاري را در مورد آن انجام داد، زيرا كه اصلا وجود ندارد. هيچ وزني ندارد. تاريكي همان نبود نور است. يك « ‌نبودن »  است. بنابراین وقتي نور را وارد كني به دليل حضور نور، « نبودن » ناپديد مي شود. و چنين است ذهن. ذهن يعني نبود مراقبه. همين كه تو وارد مراقبه مي شوي، ذهن چون تاريكي ناپديد مي شود. و در آن لحظه در مي يابي كه در دنيايي خيالي و غير واقعي به سر مي برده اي. ذهن همان دنياي خيالي است كه ما در آن زندگي مي كنيم. @sserfan
مراقبه خاموش کردن ِ ذهن ِ فعال : براي اينكه خودت را آماده كني تا خداوندي را تجربه كني بايد ذهنت را كنار بگذاري. اين همان مراقبه است. مراقبه راهكاري است براي متوقف ساختن ذهن حراف. ذهن ديوانه كه بدون هيچ دليلي فعال است. ذهني كه بدون داشتن هيچ مشغوليتي مشغول است. نمي گويم كه بايد ذهنت را نابود كني. فقط بايد آنرا كنار بگذاري تا هر وقت به آن نياز پيدا كردي بتواني دوباره بكارش گيري. درست مانند اتومبيلی  كه از گاراژ بيرونش می آوري. اينگونه تو صاحب اختيار مي شوي. اما معمولا اوضاع كاملا برعكس است: اتومبيل پافشاري مي كند داخل گاراژ نشود. اتومبيل مي گويد:‌ "‌ من نمي خواهم خاموش شوم. "‌مي گويد: " تو بايد با من بيايي. " بدينگونه اتومبيل همچنان روشن مي ماند. بيست و چهار ساعت شبانه روز. حتي زمانيكه تو خواب هستي ذهن همچنان فعال است. ذهن معمولا پس از فعال شدن در دوران كودكي تا زمان مرگ،‌ دست از كار نمي كشد، ‌مگر اينكه شخص اقدام به مراقبه كند. فقط برای  آن عده اندكي كه مراقبه مي كنند، ذهن غيرفعال مي شود و ناگهان آنان از خورشيدي آگاه مي شوند كه پشت ابرهاي ذهن پنهان بود. اين آگاهي از نور نهايت،‌ آگاهي از خورشيد نهايت،‌ دانش الهي است. @sserfan
خاموش کردن ِ بازار ِ شلوغ و پر سر و صدای ذهن : خدا در دل همه ما سخن مي گويد اما سرِ ما همچون يك بازار آنقدر شلوغ و پر سر و صداست كه هرگز اين نداي آرام و آهسته درون را نمي شنويم. آنقدر غوغا و قيل و قال بي مورد در ما هست كه گوش ما نسبت به نداي دلمان كه همواره ما را فرا مي خواند كر است. خدا از ما دور نيست. به ما بسيار نزديك است. تنها كار لازم براي شنيدن صداي خدا ساكت تر كردن، كم سر و صداتر كردن و آرام تر كردن ذهن است. با آرامش يافتن ذهنمان ، ناگهان نغمه الهي را در درونمان  خواهيم  شنيد. از درون ِ خویش این آواز ها ترک کن تا کشف گردد راز ها (مثنوی معنوی ) خداست كه بر چنگ دل ما‌ مي نوازد. اين نغمه بسي دگرگون ساز است. يكبار كه آنرا بشنوي، هرگز از يادش نمي بري. يكبار كه آنرا بشنوي، زندگي ات ديگر همان زندگي گذشته نخواهد بود. به جزيي جاودان و ابدي از هستي تبديل مي شوي. تو ديگر فناپذير نيستي. @sserfan
مراقبه: خاموش کردن غوغای درون . كسي كه از سر و صدا انباشته نمي تواند شادمان باشد نغمه سكوت لازم است. اما ذهن ما بسيار پر سر و صداست. ما بازاري بسيار شلوغ، بسيار پر سر و صدا و آشفته را در ذهن خود حمل مي كنيم. ما يك نفر نيستيم. درونمان پرازدحام است. اشخاص بسياري در ما وجود دارند كه پيوسته مشغول جنگ و جدال با يكديگرند. هركدام مي خواهد از ديگري سبقت بگيرد. هرتكه ذهن ما مي خواهد قدرتمندترين شخص، او باشد. آتش جنگي بي پايان در درون ما افروخته است. شادماني فقط زماني امكانپذير است كه آتش اين جنگ خاموش شود و اين آتش را مي توان خاموش كرد. كار سختي نيست. يگانه چيز لازم، آگاهي است. آن لايه هاي ظريف سرصدا را به آرامي تماشا كن تا اندك اندك از زمزمه هاي كه درون سرت را يك ديوانه خانه ساخته است آگاه شوي. و ما در چنين كابوسي زندگي مي كنيم! با تماشا كردن، معجزه اي رخ مي دهد: هر صدايي را كه بتواني تماشا كني كم كم خاموش مي شود و لحظه اي كه آن صدا كاملا خاموش شود با سكوتي ژرف تنها مي ماني. در آغاز، فقط وقفه هايي كوتاه است، شكافهايي كوچك، وقتي كه افكار ناپديد مي شوند، وقتيكه مي تواني ازدريچه هايي كوچك به واقعيت بنگري. اما اين شكافها به تدريج بزرگتر مي شوند. بيشتر پديد مي آيند ودوام بيشتري مي يابند. @sserfan
مراقبه: خاموش کردن غوغای درون . كسي كه از سر و صدا انباشته نمي تواند شادمان باشد نغمه سكوت لازم است. اما ذهن ما بسيار پر سر و صداست. ما بازاري بسيار شلوغ، بسيار پر سر و صدا و آشفته را در ذهن خود حمل مي كنيم. ما يك نفر نيستيم. درونمان پرازدحام است. اشخاص بسياري در ما وجود دارند كه پيوسته مشغول جنگ و جدال با يكديگرند. هركدام مي خواهد از ديگري سبقت بگيرد. هرتكه ذهن ما مي خواهد قدرتمندترين شخص، او باشد. آتش جنگي بي پايان در درون ما افروخته است. شادماني فقط زماني امكانپذير است كه آتش اين جنگ خاموش شود و اين آتش را مي توان خاموش كرد. كار سختي نيست. يگانه چيز لازم، آگاهي است. آن لايه هاي ظريف سرصدا را به آرامي تماشا كن تا اندك اندك از زمزمه هاي كه درون سرت را يك ديوانه خانه ساخته است آگاه شوي. و ما در چنين كابوسي زندگي مي كنيم! با تماشا كردن، معجزه اي رخ مي دهد: هر صدايي را كه بتواني تماشا كني كم كم خاموش مي شود و لحظه اي كه آن صدا كاملا خاموش شود با سكوتي ژرف تنها مي ماني. در آغاز، فقط وقفه هايي كوتاه است، شكافهايي كوچك، وقتي كه افكار ناپديد مي شوند، وقتيكه مي تواني ازدريچه هايي كوچك به واقعيت بنگري. اما اين شكافها به تدريج بزرگتر مي شوند. بيشتر پديد مي آيند ودوام بيشتري مي يابند. @sserfan
🔴مراقبه ذهن هم مانع و هم راه : ما ناچاریم از ذهن شروع کنیم ، زیرا همه در ذهن هستیم و همه ذهن و خیال هستیم ،باید از ذهن شروع کرد و سپس از آن عبور کرد . اگر کسی بخواهد از نقطه الف به نقطه ب برود آنچه که مانع و حجاب وی است ، مسیر و فاصله ای است که بین نقطه الف و ب وجود دارد ،این مسیر و جاده ، در عین حال راهی است که راهرو با دنبال کردن آن به مقصد می رسد. بنابراین ذهن در عین اینکه ،حجاب و مانع است ،همین ذهن مسیری است که طالب کمال را به مقصد می رساند. از ذهن خود آگاه باشید ،افکاری که در حال جریان یافتن در ذهن است را دنبال کنید ،دنبال کردن همین افکار است که سرانجام به بی فکری و بی ذهنی می انجامد. افکار را تجزیه و تحلیل کنید و علت آن را بیابید ،وجود افکار چون تاریکی هستند ،با آمدن نور ،افکار محو میشوند ،آگاهی نور است. از طریق مراقبه و کسب معرفت ،آگاهی های خود را گسترس دهید ،با آمدن آگاهی ها ،جایی برای ظلمت و افکار نیست. سرانجام شما هستید ولی بدون ذهن ،شما هستید ولی بدون من خیالی ، وجود خیالی شما محو میشود و شما نیستید ،چون در برابر هست مطلق خود را می بینید و فانی در او می شوید . و بقول عطار در سفر مرغان به سوی سیمرغ : چون شما سی مرغ حیران مانده‌اید بی‌دل و بی‌صبر و بی‌جان مانده‌اید ما به سیمرغی بسی اولیتریم زانک سیمرغ حقیقی گوهریم محو ما گردید در صد عز و ناز تا به ما در خویش را یابید باز محو او گشتند آخر بر دوام سایه در خورشید گم شد والسلام تا که می‌رفتند و می‌گفت این سخن چون رسیدند و نه سر ماند و نه بن لاجرم اینجا سخن کوتاه شد ره رو و ره برنماند و راه شد  
🔴پادشاهی واقعی در درون ماست : ♦️پادشاهي ما در درون ماست. در دنياي بيرون محكوم به گدا ماندن هستيم. هركاري انجام دهيم، اين حقيقت بنيادين تغييرناپذير است. مي توانيم پول، قدرت، جاه و مقامي فراوان به دست آوريم اما در پشت تمام اين نماها، همچنان آن گدا پنهان و باقي خواهد ماند. ♦️اگر به عمق چشمان مردم ثروتمند بنگري مي تواني آن گدا را ببيني. آنها پنهان كاري مي كنند. مي كوشند به هر طريق ممكن نگذارند كسي پي ببرد كه كيست اند. خودشان را در پرده مي كنند اما خود مي دانند، همه مي دانند، هركسي كه هوشمند است مي داند كه آن گدا هنوز آنجاست. ♦️پادشاهي واقعي در درون توست. از ازل در درون تو بوده. لازم نيست آنرا بيافريني، فقط بايد به يادش آوري. @sserfan