#مقضی:
#شاهکار حضرت مولا علی «علیه السّلام» در پاسخ به یک سؤال تکراری !
#جمعیّت زیادی دور #حضرت_اميرالمومنين(ع)حلقه زده بودند ...
#مرد اوّل ؛ یا علی ! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت ؟!
#مولا علی «علیه السّلام» در پاسخ فرمودند: علم بهتر است ؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شدّاد.
#مرد دوّم ؛ اباالحسن! سؤالی دارم ، میتوانم بپرسم که علم بهتر است یا ثروت ؟!
#حضرت علی«علیه السّلام» فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ میکند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی. نفر دوّم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان جا که ایستاده بود نشست.
#در همین حال سوّمین نفر وارد شد ، یا علی ! علم بهتر است یا ثروت ؟!
#حضرت «علیه السّلام» در پاسخش فرمودند: علم بهتر است ، زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمندان دشمنان بسیار !
#نفر چهارم ؛ یاعلی ! علم بهتر است یا ثروت !؟
#حضرت علی«علیه السّلام» در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم میشود، ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی، بر آن افزوده میشود.
#نوبت پنجمین نفر بود...
یاعلی ! علم بهتر است یا ثروت ؟!
#مولا «علیه السّلام» در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است ؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل میدانند ، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد میکنند.
#نفر ششم ؛ یاعلی! علم بهتر است یا ثروت ؟!
#حضرت اميرالمومنين عليه السّلام نگاهی به جمعیّت کردند و فرمودند: علم بهتر است ؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد ، امّا ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد . مرد ساکت شد.
#نگاه متعجّب مردم گاهی به حضرت علی«علیه السّلام» و گاهی به تازهواردها دوخته میشد...
#در همین هنگام نفر هفتم وارد شد و پرسید ، یااباالحسن ! علم بهتر است یا ثروت ؟!
#حضرت امیرالمومنین (ع) فرمودند : علم بهتر است ؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه میشود، امّا علم هر چه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.
#در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال تکراری قبلی ها را پرسید
#حضرت در پاسخش فرمودند: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش میماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.
#همه از پاسخهای امام(ع) شگفت زده شده بودند که ؛ #نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی ! علم بهتر است یا ثروت !؟
#حضرت امیرالمومنین ع فرمودند : علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل میکند، امّا علم موجب نورانی شدن قلب انسان میشود.
#نفر دهم هم وارد شد : یا علی ! علم بهتر است یا ثروت !؟
#حضرت امیرالمومنین فرمودند : علم بهتر است ؛ زیرا ثروتمندان تکبّر دارند ، تا آنجا که گاه ادّعای خدایی میکنند ، امّا صاحبان علم همواره فروتن و متواضع اند.
#فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود . سؤال کنندگان ، آرام و بیصدا از میان جمعیّت برخاستند .
#هنگامی که آنان مسجد را ترک میکردند ، صدای حضرت را شنیدند که میفرمودند :
#اگر تمام مردم دنیا همین #یک_سؤال را از من میپرسیدند ، به هر کدام پاسخ متفاوتی میدادم.
#کشکول بحرانی ، ج ۱ ، ص ۲۷
« الحمداللّه الّذی جعلنا من المتمسّکین بولایة مولانا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام و الائمّة المعصومین علیهم السّلام »
#افتخار کنیم به داشتن چنین امام و مولایی.
#داستان_جعفر_پلنگ
راوی داستان جناب آقای راست نجات ، معاون مهمانسرای حرم مطهر
#حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) ،
#در شب میلاد فرزند دلبندشان ،
#حضرت امام محمدالجواد(ع)
زمانی که معاون امداد حرم امام رضا علیه السلام بودم ، وظیفه داشتیم ، غذاهای باقیمانده مهمانسرا را
#آخر وقت به مناطق ضعیف و حاشیه شهر مشهد برده و بین فقرا توزیع کنیم. شبی با خادم مسجد آخر بلوار توس، تماس گرفته و به او گفتم : امشب قرار است که فلان مقدار غذای مشخص، به منطقه شما آورده و توزیع کنیم و آماده همکاری با ما باش.
نیمه های شب به آن مسجد که رسیدیم ، با جمعیت فراوانی که درب مسجد منتظر بودند مواجه شدیم
#بطوری که امکان توزیع غذا را بخاطر ازدحام شدید و ترس از تلف شدن تعدادی از مردم ، نداشتیم! خادم مسجد را صدا کردیم که چرا اینقدر شلوغ است؟! گفت : حواسم نبود و در بلندگو
#اعلام کردم : امشب قرار است غذای متبرک از حرم امام رضا علیه السلام بیاورند و اینگونه شلوغ شد و کاری از دستم بر نمی آید
تصمیم به برگشت داشتیم که ناگاه در گوشه ای کنار دیوار ، دختر بچه ای کوچک با کفش های پلاستیکی، نظرم را به خود جلب کرد و از وضعیت حال و روزش ترحمی به دلم افتاد و همانجا در دلم، از خود امام رضا علیه السلام خواستم : آقا جان
#خودت راه حلی ارائه بده که بتونیم غذاها را بدون مشکل تقسیم کنیم و این مردم که با امید و احتیاج به اینجا آمدند ، دست خالی برنگردند که ناگهان انگار هزار نفر درونم فریاد زدند : از خادم محله بپرسم لات این محله کیه؟!
#از خادم مسجد پرسیدم : لات این محله کیه و با تعجب پرسید برای چی؟!!! گفتم کارش دارم. گفت:اسمش جعفر پلنگه
گفتم بگو بیاد و زنگش زد که تا نیم ساعت دیگه میرسم ومنتظرش موندیم.
جعفر با ظاهری خالکوبی شده و پیراهن یقه باز و سوار موتور اومد و سلام کرد که فرمایش: گفتم ما از حرم امام رضا علیه السلام اومدیم و غذای متبرک آوردیم و نمیدونیم چطور تقسیم کنیم که مردم اذیت نشن و از شما میخواهیم در این کار کمکمون کنی
#جعفر با کمال میل گفت : نوکر خادمهای امام رضا علیه السلام هستم وچشم.
به بقیه خدام گفتم ماشین غذا رو تحویل جعفر بدین و بهش کمک کنید تا غذاهارو تقسیم کنه. جعفر مردم را کنار دیوار به صف کرد و به هر خانواده ای بنا به مصلحت و شناختی که خودش به آنها داشت ، غذاها را تقسیم کرد و گفتم چهارتا غذاهم بهخودش و خانواده ش بدهید. بعد از اتمام کار ، به من گفت : آقای راست نجات شماره تلفنت را به من میدهید؟ همکاران با اشاره گفتند اینکارو نکن و برات دردسر درست میکنه و....
اما با کمال میل به او شماره را دادم و رفتیم. ابتدای هفته بود که با من تماس گرفت که جعفر پلنگ هستم و کاری با شما دارم و به دفتر کاری م در حرم آمد!
آنجا به من گفت: من هم خادم زوار امام رضا علیه السلام هستم و بنده با تعجب گفتم : بله؟!!!
#گفت : منم روزهای پنج شنبه میام حرم امام رضا علیه السلام و در صحن ها میچرخم و مهرهای اطراف دیوارها را جمع آوری و سرجاهایشان میذارم و برمیگردم و به همین مقدار خودم را خادم حضرت میدانم و اتفاقا همان روز در راه برگشتم به درب مهمانسرا رسیدم و به امام رضا علیه السلام در دلم گفتم : میشه امروز غذای متبرکی از حرمتون برای خواهر بیمارم ببرم؟! وقتی به خادم درب مهمانسرا گفتم با تندی به من گفت : آقا برو کنار بایست و مزاحم نشو!
#وقتی نا امید شدم و خواستمبه خانه برگردم،پشت سرم،آن خادم به همکارش گفت مواظبش باشید جیب مردم رو نزند!!!
#هنگامی که این را شنیدم به او گفتم : خدایا توبه، من جیب بر نیستم و دلم شکست و تا بست نواب گریه میکردم و به امام رضا علیه السلام گفتم دیگه سرکشیکم نمیام و خداحافظ
که ناگهان گوشی م زنگ خورد که خادمهای حرم امام رضا علیه السلام در مسجد محله منتظرت هستند وبا ترس و لرز که من جیب بری نکردم و چه زود گزارش دادند و احضارم کردند پیش شما اومدم
حالا آمده ام بگویم: امام رضا علیه السلام چقدر مهربونه
#یک غذا میخواستم ولی به من یک ماشین غذا داد و بجای یکی،چهارتا غذا برای خانواده م بردم
نکاتی که از این داستان میشه برداشت کرد:
اولا ، خدمت به زوار فقط در قالب کشیک رسمی و اخذ حقوق و ...نیست و حتی نیت خدمت خالصانه و بدون ریا هم باشه، مورد توجه آقای مهربانی هاست
دوم اینکه، حتی کاری اندک که مستمر باشه برای خدا و اهل بیت علهیم السلام ارزشمند است پس آن را کم نپنداریم
سوم اینکه ، هیچ شخصی را بخاطر ظاهر فقیرش خوار و ذلیل و دزد نپنداریم چه بسا که او مورد توجه خدا و اهل بیت علیهم السلام باشه و خودمان خبر نداریم چون خداوند دوستانش رو بین مردم مخفی کرده!
چهارم اینکه ، هر وقت دلمان شکست حتی از دور مثلا از داخل صحن و سرا هم میتونیم با آقا صحبت کنیم و سیممون وصل بشه و نیاز حتمی به چسبیدن به ضریح♥️
@sardar_solaymany
۱۱ معجزه ی باورنکردنی در روز عاشورا
#در روایات و كتب اهل شیعه و سنی آمده است كه بعد از شهادت سالار شهیدان كربلا ۱۱ اتفاق باورنكردنی رخ داده كه در نوع خود معجزات شهادت امام حسین(ع) محسوب می شود.
۱- برخورد ستارگان آسمان با یکدیگر:
#عن عیسى بن الحارث الكندی می گوید:
هنگامی حسین بن على (علیه السلام) را شهید كردند، تا هفت روز ، هر گاه که نماز عصر را می خواندیم می دیدیم آفتابی كه بر دیوارهاى خانه ها می تابید به قدری قرمز بود که گویا چادر های سرخ است که بر آن کشیده اند ، و می دیدیم که برخی از ستارگان همدیگر را می زدند
(با یکدیگر برخورد می کردند).
۲- سرخ شدن آسمان:
#علی بن مدرك از پدر بزرگش اسود بن قیس نقل می كند كه گفت:
پهنه آسمان پس از شهادت امام حسین به مدت شش ماه سرخرنگ شده بود كه ما آن را شبیه خون در آسمان مشاهده می كردیم،
#علی بن محمد مدائنی از وی سؤال كرد: چه نسبتی با اسود داری؟
گفت: او جد مادری من است گفت: به خدا سوگند كه او راستگو و امانتداری بزرگ ومیهمان نواز بود.
۳- اشک ریختن آسمان:
#ابن سیرین گفت:
آسمان برای هیچ کسی جز یحیی بن زکریا و حسین بن علی (علیهم السلام) گریه نکرده است.
۴- تاریک شدن دنیا:
#خلف بن خلیفه از پدرش نقل می کند که گفت : زمانی که امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید ، آن قدر آسمان تاریک شد که هنگام ظهر ستاره های آسمان ظاهر شدند ؛ تا جائی که ستاره جوزا در عصر دیده شده و خاک سرخ از آسمان فرو ریخت.
#علی بن مسهر از جده اش نقل می كند كه می گفت: هنگامی كه امام حسین به شهادت رسید من دختری نوجوان بودم، آسمان چند شبانه روز درنگ نمود كه گویا لخته خون بود.
۵- آسمان خون گریه کرد:
#نضره ازدیه گوید:
#هنگامى كه حسین بن علی (علیهما السّلام) شهید شدند، آسمان خون بارید و ما همچنان می دیدیم كه تمام اشیاء و اسباب ما مملو از خون است.
#همچنین جعفر بن سلیمان، روایت كرده كه:
خاله ام، ام سالم، گفت: بعد از شهادت مولا حسین(ع) بارانی همانند خون بر دیوارها و خانه ها می بارید. به من خبر داند که همین باران خون، در خراسان، شام و كوفه نیز باریده است.
۶- دیوار دار الإماره خون گریه کرد:
#حدثنی أبو یحیى مهدی بن میمون می گوید:
هنگامى كه سر مبارك امام حسین علیه السلام را در برابر ابن زیاد نهادند، دیدم كه از دیوارهاى دارالاماره خون جارى می گشت.
۷- گرفتن خورشید:
هنگامى كه امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، خورشید گرفت و آن قدر تاریك شد كه هنگام ظهر ستارههاى آسمان ظاهر گردیدند . از این اتفاق چنین پنداشتم كه قیامت برپا شده است!
۸- جاریشدن خون تازه از زیر سنگها:
#ابوبكر بیهقى از معروف روایت كرده كه ولید بن عبد الملك از زهرى پرسید: سنگهاى بیت المقدس در روز كشته شدن حسین بن على چه حالتى به خود گرفتند؟!
زهرى گفت : به من خبر دادند كه در روز شهادت حسین بن علی هر سنگى را كه از زمین بر می داشتند در زیر او خون تازه می دیدند
از ام حیان نقل است كه گفت:
روز شهادت حسین اسمان سه شبانه روز تاریك شد وهر كس دست به زعفران می زد دستش می سوخت و زیر هر سنگی در بیت المقدس خون دیده می شد.
۹- خاکستر شدن گیاه ورس (اسپرک)
#یزید بن ابی زیاد می گوید:
من چهارده ساله بودم كه حسین بن علی به شهادت رسید گیاه ورس در بین لشكر به خاكستر تبدیل شد.
ابن عیینه از مادر بزرگ پدری اش نقل می كند كه گفت: هنگام شهادت حسین گیاه ورس را دیدم كه تبدیل به خاكستر شد و در گوشتها آتش می دیدم.
۱۰- تلخ شدن گوشت شتر غنیمت گرفته شده از امام:
#جمیل بن مره گوید:
شترى از لشكرگاه حسین بن علی را در روز شهادت او غارت گرفتند ، و سپس او را نحر كرده و طبخ نمودند ،
راوى گوید : گوشت او آن چنان تلخ شد که آنان نتوانستند از آن گوشت استفاده كنند.
۱۱- دیده شدن آتش درگوشت شتر غنیمت گرفته شده:
#از حمید طحان روایت شده است که در قبیله خزاعه بودم، از جمله چیزهائى که از امام حسین علیه السلام چپاول شده بود و به آن قبیله آورده بودند، یک شتر بود.
مردم آن قبیله گفتند: این شتر را نحر کنیم و یا معامله نمائیم ؟ کسى که شتر را آورده بود گفت: مى خواهم آن را نحر کنید.
#حمیدگفت: سپر را براى نحر کردن آن حیوان آماده ساختم، همین که شتر را خوابانیده و سپر را به زمین گذاشتم و آماده کشتن آن بودیم، ناگهان آتشى از آن سپر مانند آب فوران کرد!
📚منابع:
۱-تهذیب الكمال، ج ۶ ص ۴۳۲- ۴۳۳-۳۰۵
۲-تاریخ الإسلام، ج۵ ، ص۱۵
۳- سیرأعلام النبلاء، ج۳ ، ص۳۱۲-۳۱۳
۴- تاریخ مدینة دمشق ، ج۱۴، ص۲۲۵-۲۲۹-۲۲۸
۵- تاریخ مدینة دمشق ، ج۱۴ ، ص۲۲۶.
۶- الثقات ، ج۵ ، ص۴۸۷.
۷- تلخیص الحبیر ، ج۵، ص۸۴
۸- السنن الكبرى ، ج۳ ، ص۳۳۷.
#اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ
حسن اکبرلو:
#مصائب_رأس_مطهر
#هر منزل و روستا که بردند
پای سرِ تو شراب خوردند...
راوی گوید:
من مشغول طواف کعبه بودم. ناگاه شنیدم که مردی میگوید:
بار خدایا! مرا بیامرز، گرچه میدانم نمی آمرزی.
من به وی گفتم: ای بنده خدا! از خدا بترس و یک چنین مقاله ای را مگوی، زیرا اگر گناهان تو به شماره قطرات بارانها و برگ درختان باشد و از خدا طلب آمرزش کنی، گناهان تو را میآمرزد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.
وی در جوابم گفت: بیا تا داستان خود را برای تو بگویم.
وقتی من نزد او رفتم گفت:
بدان که ما تعداد پنجاه نفر بودیم که سر مبارک امام حسین علیه السّلام را به طرف شام میبردیم.
وَ کُنَّا إِذَا أَمْسَیْنَا وَضَعْنَا الرَّأْسَ فِی التَّابُوتِ وَ شَرِبْنَا الْخَمْرَ حَوْلَ التَّابُوتِ
#هنگامی که شب میشد، سر مقدس آن حضرت را در میان صندوقی مینهادیم و در اطراف آن مشغول شرب خمر میشدیم.
یک شب رفقای من شرب خمر کردند و مست شدند، ولی من از آشامیدن خمر خودداری نمودم. وقتی تاریکی شب جهان را فرا گرفت، ناگهان دیدم رعد و برقی بوجود آمد، درهای آسمان باز شد و حضرت آدم، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، پیغمبر ما حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، جبرئیل و گروهی از ملائکه نازل شدند.
جبرئیل نزدیک صندوق آمد، آن سر مبارک را خارج کرد و به خود چسبانید و آن را بوسید. سپس کلیه پیغمبران همین عمل را انجام دادند. پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله بالای سر امام حسین گریه کرد و مابقی پیغمبران به آن حضرت تعزیت گفتند.
جبرئیل گفت:
یا محمّد! خدای توانا مرا مأمور کرده که درباره امت تو مطیع تو باشم. اگر تو دستور دهی زمین را دچار زلزله و آن را زیر و زبر کنم، همچنان که درباره قوم لوط کردم.
پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: نه یا جبرئیل! زیرا فردای قیامت آنان با من نزد خدای توانا مخاصمه و موقفی خواهیم داشت.
سپس آن بزرگواران بر سر امام حسین علیهالسّلام صلوات و درود فرستادند. پس از این جریان بود که گروهی از ملائکه آمدند و گفتند:
خدای تعالی ما را مأمور کرده که این پنجاه نفر را به قتل برسانیم.
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: هر عملی که میخواهید با آنان انجام دهید.
ملائکه ایشان را با حربههایی زدند. بعد یکی از آن ملائکه با حربهای بر من حمله کرد که مرا بزند. من گفتم: الامان! الامان! یا رسول اللَّه! پیغمبر خدا فرمود:
برو، خدا تو را نیامرزد. وقتی صبح شد، دیدم یاران من همگی از پای در آمده و خاکستر شدهاند!
📚لهوف ص١۵٢
📚مقتل الحسين الخوارزمي ج٢ص٨٨
📚بحارالانوار ج ۴۵ ص١٢۵
کانال اشعارآیینی برای تمام مناسبتها مذهبی روضه خوانی مقتل خوانی مرثیه خوانی ومولودی خوانی
وختم خوانی ایتا👇
کانال روضه شهید سلیمانی واکبرلو
@sardar_solaymany