خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی
🌸هیچ کس مانند #سردار نبود
همسر #شهید_سهرابی میگوید:
اوایل #شهادت همسرم بود که قرار شد به #سوریه برویم، بعد از حدود ۳، ۴ ساعت معطلی سوار هواپیما شدیم. ✈️
سردار هم با چند تا از دوستانشان آمدند و نشستند و شروع کردند به مطالعه.
آن زمان بچههای من ۹ و ۶ ساله بودند و ایشان را نمیشناختند. من به بچهها گفتم ایشان #سردار_سلیمانی هستند بروید و به ایشان سلام کنید، بچهها گفتند خجالت میکشیم.☺️
اصرار کردم و بالاخره رفتند و سلام کردند و ایشان به هر کدام از بچهها یک هدیه داد و با بچهها شروع کرد به صحبت کردن.
بچه کوچکم اذیت میکرد، سردار او را روی پایش نشاند و بعد هم آنها را برد داخل کابین هواپیما و با هم چند تا عکس گرفتند. دو سال بعد ما جایی بودیم که ایشان هم آمده بودند. آن روز با بچهها صحبت کردند و عکس گرفتند که عکسهایشان هم منتشر شد. 📸
من گفتم بچهها خیلی دوست دارند شما به منزل ما بیایید که گفتند: «چشم چشم حتما میآیم.» #سردار به قولشان عمل کردند و حدود دو هفته بعد آمدند.
بچهها گفتند: «ما دوست داریم بیاییم و مانند پدرمان #شهید شویم»
که حاج قاسم گفتند: «نه شما فقط باید درس بخوانید وقتی درس خواندید و بعد شهید شدید اشکالی ندارد، شما باید درس بخوانید که بدانید پدرتان برای چه شهید شده است.»
ایشان خیلی مهربان بودند. خودشان گفتند از من و بچهها عکس بگیرید. گاهی عکسها خراب میشد و من ناراحت میشدم؛ اما سردار با آرامش میگفتند: «خب یکی دیگه بگیرید.»
آن روز دختر یکی از شهدای #دفاع_مقدس هم منزل ما بود، سردار منزل ایشان هم رفتند و به ایشان هم خیلی احترام گذاشتند و گفتند: «دعا کن من هم مانند پدرتان شهید شوم.🤲»
یعنی برایشان فرقی نمیکرد و به شهدای دفاع مقدس هم سر میزدند.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
http://eitaa.com/bachehshei