eitaa logo
از چیزی نمی ترسیدم/شبکه مردمی کتاب گرمسار📚
240 دنبال‌کننده
661 عکس
167 ویدیو
19 فایل
ترویج کتاب و کتاب خوانی فعالیت کانال با برگزاری مسابقه بزرگ کتابخوانی «از چیزی نمی ترسیدم» به مناسبت سالگرد شهادت سردار سلیمانی در سال ۱۴۰۱ آغاز شده است.
مشاهده در ایتا
دانلود
مردم شاد و خندان زندگی می کردند اما دخترک همیشه گریه می کرد و کسی نمی دانست چرا؟ دلم برای دخترک می سوخت همیشه فکر می کردم چرا آن دختر باید گریه کند؟ شاید پدر و مادرش را از دست داده یا شاید گم شده از این فکر تنم می لرزید. چقدر از گم شدن دختر دریا دلم می سوخت اما به هر حال اگر او گم نمی شد و گریه نمی کرد مردم بندر خوشبخت نمی شدند و این قسمت خوب ماجرا بود که دخترک را قهرمان من و قصه اش را برایم دلخواه و خواستنی کرده بود. داستان های بی بی زیاد بود دختر شاه پریان و جن و پری ماه پیشونی هفت برادر مرشد و خارکن شاه و گدا پنج انگشتی و بهترین قصه ی بی بی دختر پرده رو بود. بعضی وقت ها بی بی قبل از اینکه قصه اش را به آخر برساند وسط ماجرا خوابش می برد و بین خواب و بیداری از قصه بیرون می رفت و از حلیم فردا صبح و زیر شلواری آقاجون و آب سقاخانه(۱) که باید خنک و تازه باشد می گفت و من غش غش به حرف هایش می خندیدم و در حالی که تکانش می دادم می گفتم: بی بی جون بازم که گل و بلبل میگی اما خدا وکیلی هیچ وقت بین قصه ی دختر پرده رو خوابش نمی برد. برای اولین بار که قصه ی دختر پرده رو را تعریف کرد گفت: دخترم! این قصه خیال بافی نیست یک قصه ی واقعی است. ______________ (۱) سال ۱۳۲۰ به علت نداشتن آب آشامیدنی سالم و بهداشتی بیماری «وبا» شیوع پیدا کرد و مردم تلفات زیادی دادند. منزل بی بی پشت بیمارستان پنجاه تختخوابی شیر و خورشید بود؛ جایی که آدم ها با لب های خشک و با شیون و زاری جنازه ها را تحویل می گرفتند. بی بی که خودش، شش تا از بچه هایش را به علت شیوع «وبا» از دست داده بود برای مردمی که پشت در بیمارستان منتظر می ماندند از منبع آب می آورد، داخل دو تا حبانه می ریخت تا خنک بماند و رهگذران و مریض دارها بتوانند لبشان را تر کنند. بعدها یک اتاقک چوبی برای این دو حبانه درست کردند و پارچه ی سبز دورش کشیدند و سر در این اتاقک مشبک سبز نوشتند به یاد حسین تشنه لب. 💫@sardarr1401