#من_زنده_ام
#قسمت_پنجاه_و_هفتم
کریم مرتب تازه ترین کتاب های مذهبی را میفرستاد و می گفت هر چه می توانید کتاب بخوانید تا برای دفاع کم نیاورید.
شب ها بعد از نماز مغرب و عشا توی کوچه و خیابان مناظره های عقیدتی - سیاسی برپا بود. زودتر از خانه بیرون می زدیم تا جای بهتری گیرمان بیاید. رهبر این نهضت های خیابانی تعدادی از بچه هایی بودند که در جریان انقلاب به ایران آمده و جزء مبارزان قبل از انقلاب محسوب می شدند که به همراه تعدادی از طلبه های مسجد مهدی موعود و دانشجویان دانشکده ی نفت، رهبری گروه های اسلامی و مردمی را بر عهده گرفته بودند. اما رهبران گروه های مقابل عموماً از بیرون شهر می آمدند و به آنها کمک فکری می رساندند.
بعد از نماز و شام در کوچه ی ۱۰۴۴ محله ی هزاری ها، جای سوزن انداختن نبود. بانی این جلسه ها و بحث ها حسین آتشکده(۱) ، محمد دشتی(۲)، احمد خواجه فرد(۳)، محمد اسلامی نسب و سید بودند همه از جاهای مختلف می آمدند توی کوچه تا پاسی از شب روی زمین های داغ آفتاب خورده می نشستند و بحث می کردند.
انقلاب پیروز شده بود اما خانم سبحانی همچنان مدیر مدرسه بود. هر روز سر یک موضوع شاخ به شاخ می شدیم. از اینکه کتابخانه به انجمن اسلامی مدرسه تبدیل شده بود و هر روز تعداد کسانی که عضو می شدند و برایشان کارت عضویت صادر می کردم بیشتر و بیشتر می شد عصبانی بود.
________________
(۱) شهید حسین آتشکده از فعالان فرهنگی مسجد مهدی موعود که در عملیات کوی ذوالفقاری مجروح و بعد از شش ماه به درجه ی رفیع شهادت نائل شد.
(۲) شهید محمد دشتی از فعالان فرهنگی مسجد مهدی موعود بود که در زمان جنگ شهردار آبادان شد. او و هشت تن دیگر از برادران رزمنده در غروب ۲۳ خرداد ۱۳۹۰ بر اثر اصابت گلوله ی توپ ۲۳۰ به مسجد مهدی موعود در حال وضو گرفتن برای اقامه ی نماز به شهادت رسیدند.
(۳) احمد خواجه فرد از فعالان مسجد مهدی موعود و از کارمندان شرکت نفت بودند.
#شبکه_مردمی_کتاب_گرمسار