eitaa logo
از چیزی نمی ترسیدم!
203 دنبال‌کننده
912 عکس
257 ویدیو
22 فایل
فعالیت کانال با برگزاری مسابقه بزرگ کتابخوانی «از چیزی نمی ترسیدم» به مناسبت سالگرد شهادت سردار سلیمانی در سال ۱۴۰۱ آغاز شده است.
مشاهده در ایتا
دانلود
اما گروه رقیب نتوانست از حکایت این عشق به نفع خودش بهره برداری کند. رفتن شاه با چشم های گریان و آمدن امام و هیجان ها و فریادها که ماشین حامل امام را به دوش می کشید حکایت از شکفتن بهار در دل زمستان داشت. میان گریه می خندیدیم وقتی تصاویر ورود امام به فرودگاه مهر آباد از تلویزیون پخش می شد کمتر کسی بود که گریه نکند و از میان تمام اشک ها، اشک داغداران سینما رکس دیدنی تر بود. انگار امام آمده بود تا جگرهای داغ دیده شان کمی آرام گیرد. اشک می ریختند و بیشتر دلتنگ عزیزانشان می شدند. بعضی هاشان خود را به مزار شهیدان رسانده بودند و خبر آمدن امام را به آنها می دادند. رحمان هم که در زمان خدمتش در جریان انقلاب در مشهد بود برای فرار از خدمت هر روز یک برگه ی فوت درست می کرد و به فرمانده یگان می داد که پدرم مرده مادرم مرده برادرم تصادف کرده و به این وسیله همیشه از خدمت سربازی فراری بود. وقتی سینما رکس آتش گرفت طی نامه ای به فرمانده اش دلیل مرخصی خود را مرگ همه ی خویشاوندانش در سینما رکس عنوان کرد. فرمانده هم که از قبل در جریان مرگ مصلحتی خانواده بود با مرخصی موافقت نکرده و گفته بود تو که قبل از آتش گرفتن سینما رکس همه ی جد و آبادت را کشته و مرخصی هات را گرفته بودی اینها را دیگر از کجا آورده ای؟ رحمان هم به ناچار از خدمت فرار کرد و دیگر به مشهد برنگشت با این حال او از چگونگی استفاده از تمام سلاح ها آشنایی داشت. گاهی برادرهایم مرا با خودشان می بردند و گاهی مرا مأمور تدارکات و پشتیبانی و تحریر و کتابت می کردند. هر روز به یک جا حمله می کردند؛ به مغازه های شناسایی شده، به مشروب فروشی ها، به زندان ها؛ حتی زندانی های غیر سیاسی خیابان سیزده هم آزاد شده بودند کنترل شهر از دست نیروهای شهربانی خارج شده بود و هر روز یک ساختمان جدید به دست نیروهای انقلابی می افتاد. @sardarr1401