eitaa logo
سردار شهید سلیمانی
1.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
105 فایل
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:به حاج قاسم سلیمانی به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛به چشم یک مکتب، یک راه و یک مدرسه درس‌آموز نگاه کنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت دلگرمی بود💔 با خواهر هم کلام می‌شویم. «اعظم امرایی» می‌گوید: «کار پدر و مادرم از جمعه تا امروز شده گریه. سردار، دلگرمی خانواده شهدای مدافع حرم بود.»😔 او از تیر ١٣٩۴می گوید، از لحظه شهادت سه شهید؛ «داعش در حال پیشروی بوده و ، برای اجرای یک عملیات از منطقه درعا به سمت دمشق حرکت می‌کنند. برادرم علی، و با هم بودند که ماشینشان در اثر اصابت راکت منفجر می‌شود و هر سه نفر در یک زمان به می‌رسند.😔 ماشینی که در آن و چند نفر دیگر از مدافعان حرم بودند با فاصله ۱۷ دقیقه از ماشین برادرم به همان نقطه‌ای می‌رسند که این سه نفر شهید شده و تکه‌های بدنشان در اطراف ماشین پراکنده شده بود.»💔 ما که آنجا نبودیم، اما همرزمان برادرم وقتی به دیدنمان آمدند ماجرا را روایت کردند. می‌دانم از جمعه تا الان، همه آن لحظات را چندبار مرور کرده اند و اشک ریخته اند.😔 سردار و همراهان وقتی در جاده به ماشین سوخته می‌رسند پیاده می‌شوند و از روی نشانه‌ها متوجه می‌شوند این ماشین علی و دو نفر دیگر است. سردار جلو می‌رود و به بچه‌ها می‌گوید کسی دست نزند☝️، تکه‌های بدن این سه شهید را خودم از لا به لای گدازه‌های ماشین جمع می‌کنم. بچه‌ها اصرار می‌کنند اجازه بدهید ما جلو برویم. اما سردار می‌گوید بگذارید خودم این کار را انجام دهم. پیکر علی ما سوخته بود😭. هر چه می‌گردد از پیکرش جز یک دست، چیز دیگری پیدا نمی‌کند. انگشتر علی هنوز دستش بود💔. سردار، پیکر سوخته و مثله شده این سه نفر را لای پارچه‌های جداگانه‌ای می‌پیچد. همرزمان می‌گفتند سردار با اشک تکه‌های بدن بچه‌ها را جمع می‌کرد.😭 مدافعان حرم، دلیل اشک‌های او را خیلی زود فهمیدند❗️ وقتی حاج قاسم سلیمانی به آن‌ها گفت داعشی‌ها برای ماشینی که من در آن بودم نقشه کشیده بودند.😞 ماشین علی امرایی و حسن و محمد را اشتباهی به جای ماشین ما زدند.»😭 حرف هایمان به اینجا که می‌رسد مادرشهید اشک‌ها رااز صورتش پاک می‌کند و می‌گوید: «سردار زود بود برود. من مادرم، هنوزم داغدارم☝️. تا صدسال دیگر هم داغ علی برایم تازه است. اما خوشحالم که پسرم بلاگردان سردار شد. حاج قاسم باید می‌ماند تا فقط با شنیدن نامش احساس امنیت کنیم. سردار باید می‌ماند...»😔 @sardare_kerman
💠 دشمنان به جای حاج قاسم ماشین علی را زدند علی وصیت کرده بود که پیکرش در سوریه به خاک سپرده شود، اما برای برخی این سؤال پیش آمد که چه اتفاقی افتاد که برگشت. علی به همراه شهیدان حسن غفاری و محمد حمیدی پنجم ماه مبارک رمضان، ساعت ۱۱ صبح با زبان روزه آماده مأموریت شدند. علی آقا مرتباٌ به دوستانش می‌گفت: «من امروز به شهادت می‌رسم و شب بعدی درمیان شما نیستم.» آن روز دشمن برای ترور حاج قاسم سلیمانی کمین کرده بود. قرار بود که حاج قاسم ابتدا از آن معبر عبور کند ولی به فاصله یک ساعت علی و شهید غفاری و حمیدی که در خودرو پر از مهمات و سلاح‌های انفجاری سوار بودند، زودتر از معبر مورد نظر عبور می‌کنند و مورد هدف موشک قرار می‌گیرند. 💠 پیکر ارباٌ اربای علی را حاج قاسم از روی انگشتر شناسایی کرد بعد از یک ساعت که خود سردار با همراهانش به محل شهادت بچه‌ها می‌رسد، خیلی متأثر می‌شود و به گفته هم‌رزمان شهید خیلی گریه می‌کند. حاج قاسم دست علی آقا را از روی انگشترش شناسایی کرد و با وجود اصرار اطرافیان، خودش پیکرهای ارباٌ ارباٌ شده را جمع کرد. به همین دلیل بخش زیادی از بدن علی همانند وصیتش همانجا در خاک سوریه باقی ماند. بعداٌ دوسه بار به خواب خانواده آمد و گفت: «قرار نبود این دست هم برگردد ولی برای نشانه یک دستم برگشت.» بعداٌ که حاجی هم شهید و دستش از بدنش جدا شد، "روضه دست" دوباره برای ما زنده شد... تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۰۴/۰۱