eitaa logo
ای نازنین شعری بخوان
301 دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
0 فایل
حسینعلی زارعی @hazv0115
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر تمامیِ قمصر گلابِ ناب شود به گَردِ بویِ دلاویزِ یارِ ما نرسد... @saredustansalamat
ای هشتمین ترانهٔ باران خوش آمدی شیرین‌ترین بهانهٔ امکان خوش آمدی در خنده‌ات حضورِ خدا جلوه می‌کند زیباترین تبسّمِ جانان خوش آمدی از چهره‌ات محبّتِ دادار می‌چکد آیینهٔ لطافتِ یزدان خوش آمدی مقصودِ آفرینش از این زندگی تویی کامل‌ترین تجسّمِ انسان خوش آمدی یک پاره از وجودِ گُل‌افشانِ احمدی ای مقدمت بهار و گلستان خوش آمدی هر آدمی به ریشهٔ خود ختم می‌شود ای چون علی سرآمدِ دوران خوش آمدی دارم حدیثِ «سلسله» را حفظ می‌کنم ای از شروطِ اصلیِ پیمان خوش آمدی یک قطعه از بهشت، قدمگاهِ پاکِ توست ای باعثِ بهشت، به ایران خوش آمدی دانایِ شهر، طفلکِ ابجدنویسِ توست عالِم‌ترین معلّمِ قرآن خوش آمدی از هر هجای خندهٔ تو صد غزل چکید شیواترین سرودهٔ ایمان خوش آمدی از مشرقِ نگاهِ تو خورشید جان گرفت شرقی‌ترین طلوعِ خراسان خوش آمدی استادهای فلسفه، شاگردِ منطقت واضح‌ترین دلایل و برهان خوش آمدی ای عالِمی که پیشِ کلامت سخنوران هستند طفلکانِ دبستان خوش آمدی دیدارت از هزار تمتّع فراتر است درگاهِ توست روضهٔ رضوان خوش آمدی هر کس تو را شناخت، حقیقت‌شناس شد ای عشقِ پاک و نابِ تو میزان خوش آمدی ایثار و فضل و جود و کرامت صدا زدند ای آبرویِ بخشش و احسان خوش آمدی عارف، شبیهِ گمشده در اضطراب بود پیر و مراد و مرشدِ عرفان خوش آمدی بیچاره‌ها، بهایِ تمتّع نداشتند ای صحنِ تو صفای فقیران خوش آمدی از بس که زود راضی و خشنود می‌شوی رفتن به آسمان شده آسان خوش آمدی معنا و محتوایِ «سریع الرّضا» تویی ای خنده‌ات رضایتِ رحمان خوش آمدی با یادت ای شفایِ دلم، خوب می‌شوم ای نامِ نازنینِ تو درمان خوش آمدی آهویِ قلب، در کفِ صیّادِ غصّه ماند ای شادی از دو دستِ تو ریزان خوش آمدی چشمانم از ندیدنت از گریه کور شد یوسف‌ترین برادرِ کنعان خوش آمدی در برگهٔ امیدِ من ای متنِ دلنشین نامِ تو هست اوّلِ عنوان خوش آمدی فرضاً اگر مسیرِ محبّت سه نقطه داشت ای ابتدا و مرکز و پایان خوش آمدی دارم درونِ حافظه تکرار می‌کنم ای نفسِ مطمئنّهٔ وجدان خوش آمدی با شیعیانِ خاص به دیدارت آمدم ای دیدنت عیارِ مسلمان خوش آمدی محدودیت برایِ کریمانِ عشق نیست ای منتهایِ لطفِ فراوان خوش آمدی در محضرت تمامیِ بود و نبودها آماده‌اند و گوش به فرمان خوش آمدی از بس مسلّطی به تمامِ امورِ ما مبهوتِ توست واژهٔ «سلطان» خوش آمدی فهمیدم از معانیِ آیات و ذکرها پیدایِ توست عالمِ پنهان خوش آمدی با اسمِ اعظمت به دلم زندگی ببخش ای وارثِ نگینِ سلیمان خوش آمدی نامِ تو را «رئوف» نهادند اهلِ دل آرام‌بخشِ شخصِ پریشان خوش آمدی هر کس به یک امید به سویت روان شده‌است غمخوارِ مردمانِ پشیمان خوش آمدی نامِ «حسین» در همه جا بر زبانِ توست ای روضه‌خوانِ سیّدِ عطشان خوش آمدی از نسلِ جان‌فشانِ ذبیح است جانِ تو جان‌هایِ ماست پیشِ تو قربان خوش آمدی در کهکشانِ عشق که لبریزِ مِهر شد خورشيدِ توست یک‌سره تابان خوش آمدی ای آن‌ که در بنایِ سرافرازِ بندگی آیینِ توست پایه و بنیان خوش آمدی ای آن که جانِ توست به قرآنِ عاشقی راضی به آیهٔ سبحان خوش آمدی پیش از تو، عشق راه و هدف را نمی‌شناخت ای مقتدایِ عشق، رضاجان، خوش آمدی. @saredustansalamat
بیا و آنچه می‌گویم عمل کن دوبیتی‌هایِ حرفت را غزل کن به جبرانِ ندیدن‌هایت ای عشق دلم را با سخن‌هایت بغل کن. @saredustansalamat
آن کس که لحظه‌هایِ حیاتش مفید شد در پیشگاهِ فضلِ خدا روسفید شد همچون شهید زندگی‌اش را ادامه داد تا آن‌که در حضورِ امامش شهید شد. @saredustansalamat
باید قوی شد و کم‌کم جدید شد فصلِ بهار آمده باید رشید شد پیش از وفات و رفتن و بی‌خاصیت شدن باید به جایِ مرگِ طبیعی، شهید شد. @saredustansalamat
بیا تا جابه‌جا سازیم خود را تو باشی منتظر، من هم نیایم... @saredustansalamat
تاریخِ تولّد را، محبوبِ دلم پرسید در پاسخِ او گفتم: روزی که تو را دیدم... @saredustansalamat
دلم بی دستِ تو ساکن نباشد خیالم بی خودت ایمن نباشد صدای خنده‌ات امضای عشق است که جعلش تا ابد ممکن نباشد... @saredustansalamat
مانندِ شعرِ فارسی ناب و سلیسی مثلِ خطوطِ نازِ ایرانی نفیسی ترکیبِ شعر و خطّ و احساس و ادب شد وقتی که اسمِ کوچکم را می‌نویسی. @saredustansalamat
نامِ زیبای تو آمد ناگهان شعرم گرفت دخترِ شیرینِ ذهنم جمله‌ای را دَم گرفت «دوستت دارم بیا، من دوستت دارم بیا» آن قَدَر فریاد زد تا حالتی مبهم گرفت خواست پیشِ چشمِ زیبایت کند کشفِ حجاب از نگاهِ زهرآلودِ غریبان رو گرفت کشتیِ احساسِ او بر موجِ شادی می‌گذشت تندبادِ غصّه آمد، ناگهان پهلو گرفت طفلکی از طعنه‌های نانجیبان خسته بود گوشه‌ای کِز کرد و بعد از هق‌هقی، خوابش گرفت در میانِ خوابِ خود می‌دید عمرِ بی تو را مثلِ کاه از هُرمِ تنهاییِ خود آتش گرفت اوّلش که موجِ تغییراتِ او خیلی نبود کارِ عشقش، پلّه پلّه، دم به دم، بالا گرفت شوریِ خودخواهی‌اش با آبِ تلخِ صبر رفت عشقِ شیرین آمد و در خانهٔ او جا گرفت کودکِ احساسِ من از روزِ اوّل گیج بود مادرِ دل آمد و این قصّه را گردن گرفت باد تندِ ناامیدی داشت در دل می‌وزید ابرِ پُربارِ دعا یک‌باره باریدن گرفت تا که ابرِ عاشقی آمد به بالایِ سرش آبِ رحمت از فرازِ زندگی شُرشُر گرفت شعله‌ای از عشقِ سرخش بر زمینِ دل نشست خرمنِ «خود را پرستیدن» همان دم گُر گرفت ترکِ خودخواهی دلیلِ اصلیِ نام‌آوری‌است شخصِ مجنون از همین «بی‌خود شدن» نامی گرفت بعد از آن، از عشقِ جاویدانِ لیلا بهره بُرد از نگاهِ ساده و خوشمزّه‌اش کامی گرفت داشت می‌مُرد از فشارِ خودپرستی‌های نفس نفسِ خود را کُشت و بعد از مرگِ او، جانی گرفت با فداکاری و تعریف از صفاتِ پاکِ عشق زهر چشمی اَز حسادت‌های شیطانی گرفت گرچه در آغازِ قصّه از غمِ بی‌دلبری اندکی ترسید و بعدش خُرده تشویشی گرفت بعد از آن با خنده‌های دلنشینِ دلنواز سازِ شادی آمد و از سوزِ غم پیشی گرفت دید خارِ شک و شبهه، ذهنِ او را خسته کرد دست بُرد و اَز مسیرِ فکر، خار و خس گرفت با تسلّط بر ورودی‌های حلق و چشم و گوش دفترِ افکار را از دستِ شیطان پس گرفت قدرتِ بازوی آدم از غذا و آب نیست جسمِ انسان از نشاط و شورِ جان، نیرو گرفت تابشِ روحِ خدایی از فلک هم برتر است چون که خورشیدِ فروزان پیشِ ماهِ او گرفت روحِ عاشق، میهمان و قلبِ عاشق، میزبان میزبان آمد سریع و حال و احوالی گرفت قلب در کنجِ قفس بی‌یاور و بیمار بود تا سرودِ عاشقی آمد، پر و بالی گرفت چشمِ خود را سویِ معشوقِ حقیقی باز کرد از تمامِ این مجازی‌ها نگاهش را گرفت پایِ خود را در مسیرِ جاودانی‌ها گذاشت سمتِ راهی ماندگار و راست راهش را گرفت... @saredustansalamat
این عقل چه می‌سرود اگر عشق نبود؟! این چشم که می‌گشود اگر عشق نبود؟! جان و نفس و تمامِ این جسم که هیچ... این دل به چه خوش بود اگر عشق نبود؟! @saredustansalamat
تنهایی‌ام دریایِ بی‌آب و عمیقی‌است امّا شود لبریز با لیوانی از مِهر... @saredustansalamat
تو را ندیده‌ام امّا ترانه می‌بارم نخوانده شعرِ نگاهت، غزل شده کارم اگرچه هیچ نبوسیده‌ام وجودت را تو را لطیف‌تر از عشق دوست می‌دارم... @saredustansalamat
شأنِ نزولِ آیهٔ نورٌ عَلی نور دستِ علی بر روی دستانِ محمّد... @saredustansalamat
برایِ صلح، به علم و عمل مسلّح باش به مِهر و تزکیه از چهره‌هایِ مطرح باش ببین که عقلِ بدونِ غرض چه می‌گوید: «همیشه در صددِ انتخابِ اصلح باش.» @saredustansalamat
امشب برایت یک غزل تعریف دارم اندازهٔ یک مثنوی توصیف دارم با خوردن سوگند اگر حرفم قبول است با آیه آیه موی تو تحلیف دارم باید که عاشق از دل و عشقش بگوید در این زمینه من دو تا تألیف دارم پیرِ هوس قصدش تصرّف بود در دل عشقِ جوان فرمود: «من تشریف دارم» اصلاً فروشی نیست این جان را که دادند تنها برای عشقِ خود تخفیف دارم قرآنِ احساساتِ من بی عیب و نقص است هرچند در گفتارِ خود تحریف دارم با بردنِ نام تو چهچه می‌زند دل در هر ردیف و گوشه‌ای تصنیف دارم «من دوستت دارم» شده سر خطِّ عمرم این مشق را هر روز و شب تکلیف دارم بر صفحهٔ قلبم نوشتم: «بی تو هرگز» تنها همین یک برگه را در کیف دارم در پاسخِ «حالت چه طور است ای عزیزم؟» امشب برایت تا سحر تعریف دارم. @saredustansalamat
بهترین جای زمین در کُلِّ دنیا مسجد است برتر از فردوسِ حق در چشمِ مولا مسجد است در میانِ موج‌های سهمگینِ اضطراب جایِ آرامش چه قبلاًها چه حالا مسجد است بی‌سبب عمرِ خودش را در مجازی صرف کرد آنچه استعداد را سازد شکوفا مسجد است تا توانی از نماز و مسجد و منبر بگو چون که موضوعِ تمیزِ درسِ انشا مسجد است چشمهٔ پاکی که در دنیایِ ناپاکِ فساد آبِ ایمانِ تو را سازد گوارا مسجد است مال و فرزندِ عزیزت را به همراهت بیار جایگاهِ زینتِ مردانِ دانا مسجد است از بنایِ بی‌نظیر و ویژه‌اش غافل نشو چون نمادِ شهرهایِ اهلِ تقوا مسجد است کارِ فرهنگی اگر داری برای مردمان جایِ آرام و به دور از جنگ و غوغا مسجد است اهلِ احزابِ سیاسی هم اگر بودی بیا چون که جایِ گفتگو و بحث و شورا مسجد است اهلِ کارِ اجتماعی هم اگر هستی بیا چون که در دینِ محمّد اصل و مبنا مسجد است اهلِ کارِ اقتصادی هم اگر هستی بیا چون که جایِ مردمِ خوب و توانا مسجد است کارِ آموزش که از دورانِ پیشین گفته‌اند مرکزِ بی‌ادّعایِ دانش‌افزا مسجد است کارِ دینی هم که معلوم است آغازش کجاست جایگاهِ تربیت، پنهان و پیدا مسجد است یک نفر می‌گفت: «در کارم گره افتاده‌است» او نمی‌دانست حلّالِ معمّا مسجد است گفت: «از کارِ نظامی هم مثالی می‌زنی؟» سنگرِ رزمندگان از پیر و برنا مسجد است جایِ تجوید و قرائت، جای تمرین و مرور مرکزِ دانستنِ تفسیر و فتوا مسجد است هم نمازِ جمعه دارد هم جماعت هم دعا آنچه قلبِ جمع را سازد مصفّا مسجد است اعتکاف و نذر و روضه، مجلسِ احیای قدر یک مکان با این همه سود و مزایا مسجد است جایِ رأفت، جایِ رحمت، جایگاهِ اتّحاد پایگاهِ پیشگیری اَز بلایا مسجد است یک مکانِ پاک و آرام و به دور از دغدغه جایگاهِ دوستی، صدق و مدارا مسجد است جامعِ خیر است و مانع از ورودِ عیب و شر رویِ هر زخمِ مسلمان‌ها مداوا مسجد است بچّه‌هایِ مسجدی هم بهترین یارانِ هم چون که کانونِ رفاقت‌های اعضا مسجد است جایگاهِ استجابت، جایگاهِ بندگی جایگاهِ عرضه و کسب و تقاضا مسجد است بعدِ کعبه، خانه‌ای که پیشِ حق باشد عزیز بی برو برگرد آن جایِ معلّا مسجد است اختلافِ اجتماعی هم اگر داری بیا چون محلِّ انسجام و حلِّ دعوا مسجد است گرچه در عصرِ رسانه ظاهراً سر می‌کنیم بهترین نوعِ رسانه، پاک و پویا مسجد است خانه می‌خواهی اگر در پیشِ حق، مسجد بساز چون ملاکِ خانه‌ها در عرشِ اعلا مسجد است از مساجد تک‌تکِ رزمندگان عازم شدند خطِّ پایانِ مجوِز، مُهر و امضا مسجد است سویِ مسجد می‌روی غیبت نکن، تهمت نزن چون مکانِ خالی از اسراف و فحشا مسجد است با وضو و با نظافت عازمِ مسجد شوید آنچه هر پاکیزه را باشد پذیرا مسجد است هرچه از مسجد بگویم باز هم کم گفته‌ام چون که دستورِ خدای پاک و والا مسجد است... @saredustansalamat
تو شیرینِ منی، من مثلِ فرهاد دلم با یادِ رویت می‌شود شاد پیامت حالِ من را تازه کرده دقیقاً مثلِ باران عصرِ مرداد. @saredustansalamat
صبح است کمی هواخوری می‌چسبد تا گم نشوم تلنگری می‌چسبد از عشق و امید و آرزو حرف بزن همراهِ تو هر تصوّری می‌چسبد. @saredustansalamat
در پیشِ درختِ آرزو کوتاهم با خاطره‌هایِ بودنت همراهم خیلی خودمانی است ولی می‌گویم دلبسته شدم، فقط تو را می‌خواهم. @saredustansalamat
«هر که دور از عشق باشد روز و شب آشفته‌ است» این سخن را عاشقی در گوشِ ذهنم گفته‌ است قلبِ من هر لحظه با یادِ تو آرامش گرفت مثلِ نوزادی که در آغوشِ مادر خفته است... @saredustansalamat
ندارمت امّا همیشه در یادی به قلبِ ویرانم، تویی که آبادی درونِ دل هستی، ولی به پیشم نه نبودن و بودن! تو جمعِ اضدادی به دشتِ دل‌بستن، چه خوب صیدم کرد سلاحِ لبخندت، یقین که صیّادی هنوز مبهوتم، که باورش سخت است به کارِ دل‌بردن، چه قدر استادی درونِ افکارم، تو را صدا کردم به هر سکوتِ من، تو اوجِ فریادی به فصلِ تنهایی، دوباره سردم شد بیا و گرمم کن، تو عینِ مردادی به من زدی لبخند، وَ ناگهان رفتی دوباره شادم کن، تو عیدِ اعیادی تو با تمامِ خلق، شبیهِ ابریشم چرا برای من، شبیهِ فولادی؟! ببخش حرفم را، نشد نگه دارم به هر روش باشی، ندارد ایرادی منم هوادارت، تو بی‌هوا رفتی منم گرفتارت، تو پاک و آزادی اگرچه غمگینم، ولی خدا را شکر که هر کجا هستی، عزیز و دلشادی. @saredustansalamat
صبح است دلم قصدِ زیارت دارد در صحنِ خوشت میلِ عبادت دارد هر جا برود فقط تو را می‌بیند از بس که به محضرت ارادت دارد. @saredustansalamat
می‌شود با قفس کنار آمد با غمی زودرس کنار آمد می‌شود با امیدِ غنچه و گُل با کمی خار و خس کنار آمد می‌شود صوتِ بلبلی نشنید با طنینِ مگس کنار آمد می‌شود مرغِ تازه‌ای نچشید با نخود یا عدس کنار آمد می‌شود قیدِ کوه‌ها را زد با کویر و طبس کنار آمد می‌شود با هراز و کارون ساخت با حریمِ ارس کنار آمد می‌شود از اضافه‌ها رد شد با فشارِ هرس کنار آمد می‌شود حرفِ عشق را فهمید فارغ از هر هوس کنار آمد می‌شود پیشِ هر مخالف و ضد حرف را زد، سپس کنار آمد! بی «تو» امّا نمی‌شود یک دَم با صدایِ نفس کنار آمد! @saredustansalamat
می‌رود آهسته جابر در دیارِ اربعين می‌کشاند جسمِ خود را در حصارِ اربعين در فراتِ عاشقی، غسلِ زیارت می‌کند تا که پاک و صاف گردد رهسپارِ اربعين جامه‌ای نو را به تن پوشاند از روی ادب چون مشرّف شد به پیشِ شهریارِ اربعين عطرِ خوشبوی ارادت را به خود پاشیده بود تا شود با جسم و جانش سازگارِ اربعين چشمِ سر تاریک امّا چشمِ جانش روشن است در تمامِ عمر بوده دلسپارِ اربعين دستِ جسمش را به دستانِ عطیّه می‌دهد دستِ جانش تا ابد در انحصارِ اربعين با قدم‌هایی که بر بالِ ملائک می‌نهد می‌گذارد جانِ خود را در گذارِ اربعين بر لبش گلبانگِ تکبیر و دعا گُل می‌کند ذکر و یادِ دوست باشد در مدارِ اربعین می‌رسد پیشِ مزارِ بهترین خلقِ خدا می‌شود در اوجِ عزّت خاکسارِ اربعين از فشارِ عشق و ایمان و وفا غش می‌کند جسمِ او ناگاه می‌گردد نثارِ اربعين با کمی آبِ محبّت باز می‌آید به هوش حالتی مخصوص دارد اضطرارِ اربعين عرضه دارد: «یا حسین و یا حسین و یا حسین» پاسخی امّا نیامد از نگارِ اربعين کِی رفیقی دیده بودی پاسخِ یارش نداد؟! این چنین هرگز نباشد رسمِ یارِ اربعين پاسخِ خود را خودِ جابر چنین عنوان نمود: ای که در جانِ تو باشد انتظارِ اربعین «کِی جوابت را دهد یاری که بی سر مانده‌است» با چنین یادآوری شد داغدارِ اربعين السّلام ای شاهِ دین ای میوهٔ قلبِ رسول آیهٔ ایمان و علمِ آشکارِ اربعين السّلام ای سورهٔ اخلاص و تسلیم و عمل جلوهٔ معروف و نورِ یادگارِ اربعين ای که از راهِ شهادت، خیرِ مطلق گشته‌ای خونِ جاویدِ تو باشد اعتبارِ اربعين بعد از آن رو کرد سمتِ قبرهای عاشقان دوستانِ باوفا و پایدارِ اربعين السّلام ای یاورانِ مخلص و پاکِ حسین خوش به احوالِ شما، چون شد دچارِ اربعين هر که او را دوست دارد، یارِ او محسوب کن تا که آن مشتاق باشد در شمارِ اربعين ای خدا در جانِ ما هم مِهرِ مولا زنده است اسمِ ما را هم به صف کن در قطارِ اربعين منتظر می‌مانم ای دریایِ رحمت تا که زود جانِ من را هم بشوید جویبارِ اربعين. @saredustansalamat