😍احــســاسِ خـــوبـــــــــــ😍
#سرگذشت_پاییز #به_جرم_دختر_بودن #پارت_نوزده اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲
#سرگذشت_پاییز
#به_جرم_دختر_بودن
#پارت_بیست
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم……….
بابا از حرف رضا خوشش اومد و لپشو کشید و خوشحال گفت:پدر سوخته …بعد به اینه نگاه کرد و سنگینی نگاه منو دید وگفت:خب پاییز…!!تو چی میگی؟؟میتونی بچه هارو آماده کنی تا با رویا کنار بیاند؟؟؟
از اینکه نظرم برای بابا اصلا اهمیت نداشت از درون داشتم منفجر میشدم برای همین از پنجره بیرون رو نگاه کرد و به مامان فکر کردم…..در افکار خودم بودم که صدای بابا بلندتر شد و گفت:چرا جواب نمیدی؟؟؟؟؟کر شدی؟؟؟بدون ترس و جدی گفتم:اگه بجای مامان ،این اتفاق برای شما میفتاد مطمئن بودم اصلا مامان ازدواج نمیکرد و اگه به فرض مثال هم مجبور میشد اینکار رو انجام بده یکی رو از فامیل و دوست و اشنا قبول میکرد تا انگشت نما نشه…..
بابا با همون تنفر همیشگیش توی چشمهام زل زد و گفت:دهنتو ببند…مگه رویا چشه ؟؟؟؟گفتم:اون جای دختر شما….بابا گفت:وقتی خودش دوستم داره و قبول کرده و راضیه پس به هیچ کسی مربوط نیست و من اجازه نمیدم کسی دخالت کنه….
ادامه در پارت بعدی 👇
📚@sarguzasht📚
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد