😍احــســاسِ خـــوبـــــــــــ😍
#سرگذشت_پاییز #به_جرم_دختر_بودن #پارت_بیست_پنج اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وار
#سرگذشت_پاییز
#به_جرم_دختر_بودن
#پارت_بیست_شش
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم……….
رویا از خدا خواسته هر چی پسر توی فامیلاشون بود رو به بابا معرفی کرد که خداروشکر بابا هیچ کدوم رو قبول نکرد آخه از هیچ نظر به من نمیخوردند،……تا اینکه یه روز بابا از بازار اومد خونه و به رویا گفت:رویا جان…!!!!رویا خانم….!!!
رویا با عشوه های همیشگیش اومد پیش بابا و گفت:جانم،…چی شده؟؟؟انگار خیلی خوشحالی……بابا گفت:راستش یکی از تاجرای بازار ،پاییز رودیده و خیلی ازش خوشش اومده…..قراره آخر هفته بیاند خواستگاری….رویا خوشحال تر از بابا گفت:این که خیلی خوبه….!!!!
با اینحرفهاشون دیگه طاقت نیاوردم و برای اولین بار توی روی بابا ایستادم و گفتم:اگه برای منخواستگار میخواهد بیاد بگو نیاد چون من قصد ازدواج ندارم….من به مامان قول دادم که درس بخونم و دانشگاه برم و دکتر……
هنوز حرفم تموم نشده بود که سوزش شدیدی توی صورتم و مزه ی خون رو توی دهنم احساس کردم……
ادامه در پارت بعدی 👇
📚@sarguzasht📚
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد