eitaa logo
😍احــســاسِ خـــوبـــــــــــ😍
7.5هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
11.5هزار ویدیو
198 فایل
شروع دوباره بـا دنـیـایے پــر از حـس هاے خــوبـــــ ♡پُـــــــر از حِس دلــــنـِشیـــــن براے تو♡ ‌ ✍فقط اندکی تفکرات خوب میتوانند کل روز شما را تغییر دهند پس مثبت باشید‌😍❤ . 🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
😍احــســاسِ خـــوبـــــــــــ😍
#سرگذشت_پاییز #به_جرم_دختر_بودن #پارت_سی_هشت اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم………. نوید اصلا تعادل روحی نداشت و زود رنگ عوض میکرد و یه ادم دیگه ایی میشد برای همین خیلی ازش میترسیدم…..رسیدیم و نوید دستشو دور بازوم حلقه کرد و وارد سالن شدیم…… مادرشوهرم اومد استقبالمون و حسابی تحویل گرفت و رفتیم پیش مهمونا….. آخه مهمونی پاگشای ما بود و کلی مهمون هم دعوت کرده بود………جمع خیلی خوب و صمیمی بودند….همشون بگو بخند داشتند و شوخ بودند و توی سر و کله ی هم میزدند….. فقط نوید بود که خیلی متینو با وقار یه گوشه نشسته بود و گاهی به کارای اونا لبخند میزد….یه کم که گذشت ،دختر دایی نوید اومد پیشمون و رو به نوید گفت:نمیخواهی دل از پاییز بکنی تا بیاد پیش ما،…؟؟؟؟بزار بیاد تا کمی زنونه گپ بزنیم…… دختر دایی بدون اینکه منتظر جواب نوید باشه دست منو گرفت و‌کشید و بلندم کرد…..نوید با لبخند گفت:چیکار به زن من داری؟؟؟ ما دیگه متاهلیم و با مجردا کاری نداریم…..دختردایی ادای نوید رو در اورد و منو به زور برد پیش خودشون. ادامه در پارت بعدی 👇 @📚@sarguzasht📚 ‎‎‌ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈