#سرکشِقلبم
#به_قلم_ثمین
#پارت_548
خانمبزرگ به حالم گریه میکرد.
حتی برای شام و ناهار هم نمیرفتم.
مثل دیوونهها شده بودم.
هیچکس رغبت نمیکرد از کنارم رد بشه.
خانمبزرگ برام دعا گرفت؛ اما بازم خوب نشدم.
هیچکس نمبفهمید دردم از چیه...
نمیفهمیدن منی که دلبستهی ارسلان بودم بدون اون مُرده محسوب میشدم.
تقریباً دو ماه گذشت...
توی اون دو ماه هیچکس نفهمید آترینا با کابوسای شبانهاش آرامشش و به کل از دست داده...
به تنهایی عادت نکرده بودم.
همه فکر میکردن آروم شدم؛ اما حتی روستا هم بدون ارباب نظم نداشت.
دیگه حتی حس نامه نوشتن هم نداشتم.
اون روزا شدید بیمار شدم.
به خاطر ضعف شدیدم دیگه توان ایستادن روی پاهام و نداشتم.
خیلی ضعیف شده بودم و حس میکردم اندازهی یه زن پنجاه ساله پیر شدم...
هدایت شده از تبلیغات آشپزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگه موهای زائدتو لیزر نکن🫵چون قراره برای همیشه ازشرشون خلاص بشی💥
در عرض 2 دقیقه از شر موهای مزاحمت خلاص شو در ضمن کاملا جذبیه و از ریشه موهارو هدف قرار میده و از بین میبره و هیچگونه عوارضی هم نداره🥰
شک نکن میتونی یکی از بهترین حس های زندگیتو تجربه کنی با این اسپری دائمی
مشاوره رایگانشو از دست نده👇👇
bamci.ir/ads/landings/889-7e3b
bamci.ir/ads/landings/889-7e3b
✅ به جای ضرب المثل
👌حکایت
🔸 در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال معروفه. فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد. یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند.
صدایی توجه اش را جلب می کند؛ میبیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، می افتی!در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر میخورد و به پایین پرت میشود. مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند. حمال پیر فریاد میزند "نگهش دار"!
کودک میان آسمان و زمین معلق میماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد.جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع میشوند و هر کس از او سوالی میپرسد: یکی میگوید تو امام زمانی، دیگری میگوید حضرت خضر است، کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده.
حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش میگذارد، خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه ای واقعه را تفسیر می کنند،به آرامی و خونسردی می گوید: " خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر، من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است در این بازار میشناسید. من کار خارق العاده ای نکردم، بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد.اما مردم این واقعه را بر سر زبانها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد.
🔹تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
🔸که خواجه خود روش بنده پروری داند
#داستان_کوتاه🧐
❤️🔥 | @sarkesh_novel 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
هدایت شده از تبلیغات آشپزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بلاخره بعد از مدتها یه خبر خوب شنیدیم✌️
👈خیلی گشتم تا یه روشی پیدا کنم که موهای سفیدم و مشکی کنه و مثل رنگ مو اسیب نزنه به موهام و #دائمی باشه
تحقیق کردم فهمیدم این روش موهارو از ریشه مشکی میکنه بدون هیچ عوارضی
دوست داشتم به شما هم معرفی کنم شاید مشکلتون حل بشه
اینم لینک مشاوره رایگانشون👇👇
bamci.ir/ads/landings/8a0-7e3b
bamci.ir/ads/landings/8a0-7e3b
📕#داستان_کوتاه_آموزنده
در داروخانه ﻓﺮﺩﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ با زبان ساده ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺁﻣﯿﺰ ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ؟ ﺑﻠﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ
ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺗﯿﺮ ﺁﻫﻦ ﻭ ﺁﺟﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ
ﯾﺎ ﺧﺎﺭﺟﯽ؟
ﺍﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﮔﺮﻭﻧﻪ ﻫﺎ ....
ﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ ، ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺯﺑﺮ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﻢ ....
ﺍﮔﻪ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﺑﻬﺘﺮﻩ، ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺑﺪﻩ ..
ﻣﺘﺼﺪﯼ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ،ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺵ ﯾﺦ ﺯﺩ ..
ﭼــﻪ ﺣﻘﯿــﺮﻭﻛﻮﭼﮏ ﺍﺳــﺖ ﺁﻥ ﮐﺴــﯽ ﻛــﻪ ﺑــﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻐــﺮﻭﺭ ﺍﺳﺖ !
ﭼــﺮﺍ ﻛـــﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧــﺪ ﺑﻌــﺪ ﺍﺯ ﺑــﺎﺯﯼ ﺷﻄﺮﻧــﺞ ، ﺷــــﺎﻩ ﻭ ﺳـﺮﺑــﺎﺯ ، ﻫـﻤــﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺟﻌﺒــﻪ ﻗــــﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧـــﺪ.
جايگاه شاه و گدا ،
دارا و ندار ، قبر است...
انسانیت هست كه به یادگار می ماند...
#پندو_حکایت📚
#داستان_کوتاه🧐
❤️🔥 | @sarkesh_novel 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
هدایت شده از تبلیغات آشپزی
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اشک شوق اخبارگوی سابق صدا و سیما بعد از شنیدن این خبر
فکر نمیکردم اینقدر احساساتی باشه🥹
دوستان این پست موقت هست و پیشنهاد میکنم قبل پاک شدنش بزنید رو لینک زیر و اولین نوبت خالی صحبت با مشاور رو رزرو کنید و تلفنی درباره هر مشکلی که با فرزندتون دارید از مشاور راهکار بگیرید تا شماهم مثل این خانم آرامش رو تو زندگیتون ببینید❤️
☎️دریافت اولین نوبت خالی مشاوره 👇🏻👇🏻👇🏻
https://hamkadeh.com/landings/CwBLQ
https://hamkadeh.com/landings/CwBLQ
#پندو_حکایت📚
📚#رازمثلها🤔🤔
"هنوز دو قورت و نیمش باقیه"
حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داوود به رسالت و پادشاهی رسید پس از خداوند خواست که همه جهان و موجودات آن و همه زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری را بدو بخشد.
چون حکومت جهان بر سلیمان مسلم شد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواست که اجازه دهد تمام جانداران را به صرف یک وعده غذا دعوت کند.
حق تعالی او را از این کار بازداشت و گفت:
رزق و روزی تمام جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده این کار بر نخواهد آمد؛ بهتر است زحمت خود زیاد نکند.
ولی سلیمان بر اصرار خود افزود و استدعای وی مورد قبول واقع شد و خداوند به همه موجودات زمین فرمان داد تا فلان روز به ضیافت بنده محبوب من بروید.
سلیمان هم بی درنگ به افراد خود دستور داد تا آماده تدارک طعام برای روز موعود شوند. وی در کنار دریا جایگاه وسیعی ساخت و دیوان هم انواع غذاهای گوناگون را در هفتصد هزار دیگ پختند.
چون غذاها آماده شد سلیمان بر تخت زرینی نشست و علمای اسرائیل نیز دور تا دور او نشسته بودند از جمله آصف ابن برخیا وزیر کاردان وی.
آنگاه سلیمان فرمان داد تا جمله موجودات جهان برای صرف غذا حاضر شوند.
ساعتی نگذشت که ماهی عظیم الجثه از دریا سر بر آورد و گفت:
خدای تعالی امروز روزی مرا به تو حواله کرده است بفرمای تا سهم مرا بدهند...
سلیمان گفت: این غذاها آماده است مانعی وجود ندارد و هر چه میخواهی بخور.
ماهی به یک حمله تمام غذاها و خوراکیهای آماده شده را بلعید و گفت: یا سلیمان سیر نشدم غذا میخواهم؟
سلیمان چشمانش سیاهی رفت و گفت:
مگر رزق روزانه تو چقدر است؟ این طعامی بود که برای تمام جانداران عالم مهیا کرده بودم؟
ماهی عظیم الجثه در حالی که از گرسنگی نای دم زدن نداشت به سلیمان گفت:
خداوند عالم روزی مرا روزی سه بار و هر دفعه سه قورت تعیین کرده است؛ الان من نیم قورت خورده ام و دو قورت و نیم دیگر باقی مانده که سفره تو برچیده شد.
سلیمان از این سخن مبهوت شده و به باری تعالی گفت:
پروردگارا توبه کردم به درستی که روزی دهنده خلق فقط توئی ..
#داستان_کوتاه🧐
❤️🔥 | @sarkesh_novel 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
هدایت شده از تبلیغات آشپزی
💫 یه لحظه تصور کن...
یه روز صبح از خواب پا میشی، میبینی پاهات گزگز نمیکنه، و کسل نیستی!😍
یادت میاد نصف شب پا نشدی بری دسشویی🙂
امسال با خیال راحت تو حرم راه میری و نماز میخونی. 🙌
🤔میخوای بدونی چه جوری؟
همین الان روی لینک زیر بزن و راز این معجزه رو کشف کن!
https://eitaa.com/joinchat/2197422972C21d946c8b4
☝️☝️☝️راستی با روش کاملا گیاهی و بدون عوارض☝️☝️☝️
.
هدایت شده از تبلیغات آشپزی
❌تاحالا بیش از 100هـزار نفر تونستن
به صورت رایگان ، استـعـداد شون رو
کشفکنن و به حال خوب برسن😲👇
eitaa.com/mostafaee_com/2156
صوتهای این کانال دوپینگ انرژیه🚀
🔥اینجا توی بزرگتـرین کانال انگیـزشی
و استعـدادیابی ایتا یه لایو ویژه دارن
که جایزه هاش سفـ✈️ـر به مشهد و
موبـایـل و پـول نقـ💰ـده و...
💥https://eitaa.com/joinchat/4130668764C3e616b3fba
هدایت شده از تبلیغات آشپزی
6.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اشک ریختن مجری ممنوع الکار صداسیما😢🥺
‼️اصلا انتظارشو نداشتم انقدر احساساتی باشه😳
📌دوستان این پست موقت هست و پیشنهاد میکنم قبل پاک شدنش بزنید رو لینک زیر و اولین نوبت خالی صحبت با مشاور رو رزرو کنید و تلفنی درباره هر مشکلی توی زندگیتون عذابتون میده از مشاوره راهکار بگیرید تا شماهم مثل این خانم معجزه رو تو زندگیتون ببینید❤️👇🏻
https://hamkadeh.com/landings/9aBVm
https://hamkadeh.com/landings/9aBVm
#سرکشِقلبم
#به_قلم_ثمین
#پارت_549
با غم چشمام و بستم.
خانمبزرگ مثل مادر واقعی بالای سرم بود و با اینکه ارسلان نبود؛ اما خیلی هوام و داشت.
حتی یه بارم خم به ابروش نیاورد.
دلم میخواست در اتاقم باز بشه و بیاد داخل.
بیاد و یه سیر گریه کنم.
هر روز با خودم خیالبافی میکردم...
میگفتم اگر بیاد کلی بهش شکایت میکنم...
گله میکنم، ناز میکنم، قهر میکنم...
میگفتم بغ،لش میکنم و زار میزنم؛ ولی وقتی یادم میاومد که الآن دو ماه گذشته و خبری ازش نیست، بیخیال این فکرا میشدم و رشتهی خیالم به کل پاره میشد.
چقدر همه چیز سخت میگذشت...
دیگه حتی توان رو پا بودن هم نداشتم.
کجا بود ببینه؟
کجا بود ببینه آترینای با نشاطش الآن مثل یه زن سالخورده درد داره؟