فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫الهے در این
🍂شب زیبـای پاییزی
💫زندگے دوستانم را سبز
🍁تنور دلشان را گرم
💫فانوس دلشان را روشن
🍂لحظه هایشان را بدون غم
💫و چرخ روزگار را
🍁به ڪامشان بچرخان
💫شب زیبـاتون خـوش
🍁فرداتون پراز خیر و برکت
شب گذشته نسیمی وزید در خوابم
گرفت شور عجیبی وجود بی تابم.
چه حس حال قشنگی؛چرا که میدیدم
نماز صبح کنار ضریح اربابم.
#سلام_ارباب ✋🏻
#صبحم_بنامتان🌤
#صبحتون_حسینی ✨
💚< #اَلسَلامُعَلَیکْیٰااَبٰاعَبدِاللّٰه>💚
#سلام_ارباب_خوبم 😍✋
#فاطمیه
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️🔘⚫️🔘
#سلام_امام_زمانم😍✋
ای تجلی آبی ترین آسمان امید
دلـــــها به یاد تو می تپد
و روشــــنی نگاه منتظران
به افق خورشید ظهـور توست
بیا و گـرد گامهایت را
توتیای چشــمانمان قرار ده
#امام_زمان عج
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
✨اللَّهُمَّاجْعَلْنٰا مِنْأَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ🤲
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
#فاطمیه
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️🔘⚫️🔘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) :
👌 گفتن ذکر «لا اله الا الله » راحت است اما در نامه اعمال، سنگین است.
سُرب دیده اید؟ سُرب فلزی سنگین است. قدیم، حمالۍ سرب حمل می کرد و هِن و هِن می کرد. من گفتم این چی حمل می کند که این قدر نفس نفس مۍزند.
گفتند سرب حجمش ڪم است، اما سنگین است. در روایت آمده است «لا اله الا الله» ثمن بهشت است.
#فاطمیه
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️🔘⚫️🔘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 #استوری
💚 تنها کار خوبی که کرده بود گریه تو تنهایی برای #امام_حسین بود..
به واسطه حضرت زهرا بخشیده شد و از عذاب نجات پیدا کرد :)
#فاطمیه
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️🔘⚫️🔘
🔘به مناسبت ایام سوگواری شهادت حضرت زهرا (س) و گرامیداشت هفته بسیج پایگاه خواهران صرم برگزار می کند:
🔘مراسمی با عنوان همایش بانوان فاطمی
✅زمان :دوشنبه
✅ ساعت: ۱۵:۳۰ (۳:۳۰)
✅مکان: پایگاه بسیج روستا
منتظر حضور سبزتان هستیم .
🏴🏴🏴🏴
#فاطمیه
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️🔘⚫️🔘
وقـتـی کـه ذکــر حـدیث کـسـاء شود
صـد قـفـل بستـه به نـام تـو وا شـود
چون روضه خـوان گـریـز مـدیـنـه زد
با اشک و آه فاطمیه برایت بَنـا شود
گو بر شکسته دلان گاه روضه هس
دلهـا مـیـان روضــه زهــرا جـَلا شــود
حاجات خویش را تو از فاطمه بگیر
هر حاجـتی که تو خـواهی روا شـود
او دختر رسول خدا کوه رحمت است
غـمها به یـاد حضـرت زهـرا رهـا شود
گویند مریضخانه زهرا ستودنیست
دردت نـــگــفــتــه بــبــیــنـی دوا شـود
ام پــدر بـُـودی و نـــور چــشـم او
زیـن روست ام ابــیـها صـدا شود
اول بـه فـکـر هـمـسایـه هاش بــود
آندم که مادر سادات گرم دعا شود
مـدح تـو نیست ز مـدح خـدا جـدا
بـــا نـــام و یــاد تــو اَلله ثــنـــا شـود
ناموس حقِ وَدودی تـو فاطـمـه
بی حرمتی به تو بر حق جفا شود
ای وای کـه بـازوی زهــرا کــبــود شد
بوده سفارش نبی که حقّش اَدا شود
این بـود مـزد رسالــت کـه فاطـمـه
پشت در شکسته نگویم چـها شود
بازم سری به کرببلا زد همی دلم
طفلی که سر بریده به زیر عبا شود
این ناله های رباب است کز زمین
آه از فـــــراغ عــلــی تـا سـَمــا شــود
آه مـنـتـقـم کـجـایـی کـه سالهـاست
هرجمعه صبح ندبه برایت بپا شود
درصبح صادق موعودکه دیر نیست
ناگفتههای مـکتـب مـا بـر مــلا شـود
✍️ سید محسن نصرالهی
https://farsnews.ir/S_mohsen
🛑هشدار نارنجی برای کشاورزان ۲۹ استان🌧
🔹بر اساس هشدار سطح نارنجی سازمان هواشناسی که برای کشاورزان صادر شده از امشب فعالیت سامانه بارشی آغاز و تا چهارشنبه ادامه خواهد داشت.
🔹این سامانه باعث بارش رگبارهای باران همراه با رعد و برق، وزش باد شدید موقت و در برخی مناطق گرد و خاک خواهد شد. در برخی نواحی، دما به طور نسبی کاهش مییابد و وقوع پدیده مه و بارش برف در ارتفاعات و مناطق کوهستانی پیشبینی شده است. منطقه اثر سامانه طی امروز آذربایجان غربی، کردستان، همدان، کرمانشاه، ایلام، خوزستان و لرستان است.
🔹فردا دامنه اثر آن گستردهتر میشود و به آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، کردستان، همدان، مرکزی، کرمانشاه، ایلام، لرستان، خوزستان، قزوین، زنجان، چهارمحال و بختیاری، کهگیلویه و بویراحمد، اصفهان، فارس، بوشهر و گیلان نیز خواهد رسید.
➖➖➖➖➖➖➖➖
#فاطمیه
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️🔘⚫️🔘
مداحی_آنلاین_سکوت_امیرالمومنین_استاد_دارستانی.mp3
6.59M
چرا امیرالمومنین علی(ع) صبر کرد و حضرت زهرا(س) به دفاع از دین پرداخت؟
#سخنرانی🔊
حجتالاسلام👇
#دارستانی🎙
#ایام_فاطمیه🏴
#امام_زمان عج
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️🔘⚫️🔘
هدایت شده از محمدکارگذار
بنام خدا
ایام فاطمیه تسلیت باد
◾️
علی درماتم زهراغمین است
زداغ فاطمه مولاحزین است
فراغ فاطمه سخت است براو
وروح این دوتن باهم عجینست
اگرهنگام غسلش ناله دارند
درون دل شرارآتشین است
دلش سوزدبرآن مظلومه زار
علی مظلوم مظلومه همینست
مدینه گریه ی زهراشنیده
نوای ضجه اش ازآن زمیننست
فلک بادخت پیغمبرچه کردی
که محرومییتش غم آفرینست
یتیمانش براوگریان وزارند
نوای زینبینش هم قرینست
حسین ابن علی اشکش روانه
حسن گریان برآن حبل متینست
کندزینب به سرآن چادر او
که دخترداغ داراویقین است
اگرروزی کشدشانه به مویش
به یادمادرش آن نازنین است
چوزینب خانه داری می نماید
به یادفاطمه بانوی دین است
◾️◾️◾️◾️
تقدیم به ارادتمندان بی بی
التماس دعا🤲
یاعلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
♨️ رئیسی: چرا خودروسازان یک شبه ۳۰ درصد قیمت خودروهای خود را زیاد کردهاند؟ / مردم از ما شعر و شعار نمیخواهند. از ما عمل میخواهند
نماینده مردم قم:
🔹شرم داشتم از اینکه چفیههایی که امروز برای نمایندگان تهیه شده بود را بر دوش خود بیندازم.
🔹امروز مجلس آن چیزی که حضرت امام (ره) فرمودند که باید صدای ملت مظلوم و پابرهنهای باشد که بیش از ۴۰ سال است که همه جوره پای آرمانهای انقلاب ایستاده است، نیست.
🔹مردم از ما شعر و شعار نمیخواهند، از ما عمل می خواهند. مردم از ما میپرسند چرا برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی در این دولت نرخ ارز در ۱۰۰ روز اول شروع به کار بیشترین افزایش را داشته است و ما در مجلس هیچ عملکرد موثری نداشتهایم؟
🔹نماینده مردم قم در مجلس شورای اسلامی تاکید کرد: مردم از ما میپرسند چرا خودروسازان یک شبه ۳۰ درصد قیمت خودروهای خود را زیاد کردهاند؟ چرا برای اولین بار در چند دهه اخیر برق مردم در آبان ماه قطع شد؟ چه مقدار از قانون مالیات بر خانههای خالی آمار بده اعلام وصول شده است ؟ چه مقدار از مالیات خانههای لوکس اعلام وصول شده است؟ پول مالیات خانههای لوکس شمال شهر تهران به اندازه متراژ ۵۰ تا سرویس بهداشتی خونههای لوکس هم نبوده است.
#فاطمیه
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️🔘⚫️🔘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 برگزاری جلسه رسیدگی به پرونده چای دبش در دادگاه
➖➖➖➖➖➖➖➖
#فاطمیه
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️🔘⚫️🔘
🛑سفر عمره گران میشود
سازمان حج و زیارت:
🔹با توجه به استقبال مسلمانان برای زیارت خانه خدا در ماههای رجب و شعبان، عربستان هزینههای اسکان در هتلها را افزایش میدهد و این امر موجب افزایش هزینه سفر زائران میشود.
🔹بر این اساس دور جدید اعزامهای عمره که ابتدای دی ماه است با افزایش حدود ۲ تا ۲.۵ میلیونی، (معادل حدود ۵ درصد) همراه خواهد بود.
➖➖➖➖➖➖➖➖
#فاطمیه
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️🔘⚫️🔘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️ مرگ همين اندازه به ما نزديک است
شريف زندگي كنيم...🍂
═━⊰⊰❀🕊️☀️🕊️❀⊱⊱━═
#فاطمیه
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️🔘⚫️🔘
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۸۹ من خوشحال از غیبت کامران، بدهیم رو که داخل پاکت بود روی پیشخوان
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۹۰
من فقط علامت سوال بودم و خشم بی جواب!! فاطمه هم دست کمی از من نداشت.رو به حامد پرسید:
_چرا حاجی اینطوری کرد؟؟این دیگه چه قانونیه.؟؟؟ ای وای دیدی چه بد نگاهم کرد؟؟خب اگه به من از قبل میگفتند چنین قانونی هست من ایشون رو ثبت نام نمیکردم! چرا باید نیروی به این فعالی رو از دست بدیم؟
🍃🌹🍃
فاطمه اصلا متوجه نبود که من چه حالی دارم.حاج مهدوی با این کارش داشت رسما منو از مسجد بیرون می انداخت.. در حالیکه اونشب تو ماشین بهم گفت مسجد خونه ی خداست!!
چرا الان؟ چرا بعد از دو ماه؟ من که دیگه بعد از اونشب دنبال او نرفتم؟ هرطوری بود خودم و دلتنگیمو کنترل کردم تا مبادا خلف وعده کرده باشم. پس چرا این قدر سردو نامهربون باهام رفتار کرد؟
او چقدر از من متنفر بود!! نگاهش لحظه ی آخر حالم رو بد کرد..
باید از شدت حقارتهایی که توسط او مدام متحمل میشدم دست از علاقه اش برمی داشتم ولی او هرچه از من بیشتر دوری میکرد دیوانه تر میشدم.فاطمه وحامد هنوز در مورد رفتار حاج مهدوی حرف میزدند و اصلا نمی دیدند که من چقدر صورتم قرمز شده!! و نمیدیدند که دستهایم از شدت ناراحتی میلرزد. از آنها فاصله گرفتم و به سمت خیابان روانه شدم.فاطمه خودش رو بهم رسوند.
_رقیه سادات؟ ؟
داشت اشکهای خفته در چشمم بیدار میشد. نگاهش کردم.
_دیرم شده ..خداحافظ
فاطمه دستم رو گرفت تا مانع رفتنم شود:
_چه اخلاق بدی داری که هروقت از چیزی ناراحت میشی سرتو پایین میندازی بی خداحافظی میری!
دستم رو با مهربانی فشار داد:
_ناراحت نشو..من امشب ازشون میپرسم که چرا یک دفعه چنین تصمیمی گرفتن.
بغضم رو فروخوردم و با لبخندی تلخ گفتم :
_مهم نیست… فعلا
دستم رو از داخل دستش بیروم کشیدم و به سمت تاکسیها حرکت کردم.
🍃🌹🍃
وقتی رسیدم دم خونه،
همسایه یکی از واحدها با دیدنم بجای جواب سلام، اخمی کرد و درحالیکه زباله هاش رو گوشه ای میگذاشت زیر لب غر زد:
_هرچی بی کس وکار و الواته دورو برماست!
منظورش من بودم؟!! مگه من چیکار کرده بودم؟! من فقط مسجد میرفتم!
تمام شب به رفتار حاج مهدوی و همسایه ام فکر میکردم .وخود بخود دکمه ی تکرار در ذهنم روشن میشد.قلبم به سختی شکسته بود و روحم زخمی نگاه نامهربان حاج مهدوی شده بود.
دلم میخواست از او بپرسم چرا.؟؟ از من در این مدت چه خطایی سر زده بود که او خواستار بیرون کردن من از بسیج شد.واز مرد همسایه بپرسم که چرا بی تحقیق منو لات و بی کس وکار خوند؟!
🍃🌹🍃
شب بعد فاطمه زنگ زد.
بعد از حرف زدن از این در و اون در گفت:
_من با حاج مهدوی درباره ت صحبت کردم..ایشون سر حرف خودشون هستن. میگن درست نیست که تو از یک محله ی دیگه واسه حوزه ی ما فعالیت کنی..
با بغض گفتم:
_تو باور کردی؟
_راستش نه..ولی آخه چه دلیل دیگه ای میتونه داشته باشه؟؟
کاش روی گفتن ماجرا رو داشتم.
به ناچار سکوت کردم و بعد از دلداری دادنهای فاطمه گوشی رو قطع کردم.
نمیتونستم همینطوری یک گوشه بشینم و حاج مهدوی وبقیه در مورد من دچار قضاوت بشن.
🍃🌹🍃
تصمیم گرفتم برای حاج مهدوی نامه ای بنویسم.
با اشک و ناله گلایه ام رو از رفتارش درنامه ای نوشتم ولی بعد، پشیمان شدم که به دستش برسونم.شاید بخاطر اینکه خودم رو سپرده بودم دست خداوند، تا او به دلم بیندازد که چه کاری خوب است و چه کاری بد.قطعا این نامه کار را بدتر میکرد.
🍃🌹🍃
روزها یکی بعد از دیگری سپری میشدند و من روز به روز در تنهایی فرو میرفتم. و رفتار همسایه ها باهام سرد وسنگین شده بود.فاطمه، دیگر مثل قدیم وقتش رو با من نمیگذروند و جواب تلفنهایم رو یک در میان میداد.
علت این کم پیدایی رو گذراندن وقتش با حامد و خرید عروسی مطرح میکرد.و من هم به او حق میدادم و سعی میکردم کمتر مزاحم او باشم. او بعد از چندین سال تحمل مشکلات و ناراحتیها، تازه برایش فرصتی فراهم شده بود که زندگی کند.پس نباید با مشکلات و تنهاییهام خاطر او را مکدر میکردم.
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
#فاطمیه
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️🔘⚫️🔘
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄 قسمت ۹۰ من فقط علامت سوال بودم و خشم بی جواب!! فاطمه هم دست کمی از من ندا
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄
قسمت ۹۱
ماه رمضان بود.
در خانه ام رو زدند. با خودم فکر کردم شاید همسایه ی زیرینم که خانمی جوان ومهربان بود نذری آورده.
چادر سر کردم و از چشمی نگاهی به بیرون انداختم ولی کسی مشخص نبود. پرسیدم _کیه؟
جوابی نیومد.داشتم چادرم رو در میاوردم که دوباره در زدند .لای در رو به آرومی باز کردم. مسعود پشت در بود.به محض دیدنش قصد کردم در رو ببندم که مسعود با پایش مانع شد و گفت:
_زیاد وقتت رو نمیگیرم.
در حالیکه در رو فشار میدادم گفتم:
_من با شما حرفی ندارم.بهتره برگردی.
او به آرومی گفت:
_حرفم مهمه..باید بهت بگم.پس به نفعته بشنوی.
حالا بازوهاش رو هم داخل درز در انداخت و با تمام قدرت سعی کرد در رو باز کند.زور من در مقابل بازوهای تنومند او خیلی ناچیز بود و او داخل اومد.با وحشت صدام رو بالا بردم:
-از خونه ی من برو بیرون!
او دستش رو به علامت هیس جلو آورد و گفت:
_اگه فکر من نیستی فکر آبروت باش.یک وقت همسایه ها صداتو میشنون برات بد میشه! حرفمو میزنم ومیرم..
به آشپزخونه رفتم و چاقویی زیر چادرم پنهان کردم تا اگر از ناحیه ی او خطری تهدیدم کرد وسیله ای برای دفاع داشته باشم.و سریع به نزد او بازگشتم.
او که به در تکیه زده بود با دیدنم به تمسخر گفت:
_فکر میکردم رفتی برام شربتی آبی چیزی بیاری..
با اکراه از او رو برگردوندم و گفتم:
_حرفتو بزن و سریع برو.
او یک قدم جلو برداشت..خودم رو سپردم دست خدا.گفت:
_ببخشید بابت روز آخری که اینجا بودیم.من از جانب نسیم عذر میخوام.
جواب دادم:
_چطور نسیم خودش نیومده واسه عذر خواهی؟! من احتیاجی به عذرخواهی کسی ندارم.اگر نسیم این کار رو نمیکرد عجیب بود.
او لبخند معنی داری گوشه ی لبش نشست و گفت:
_آره واقعا! اگه نسیم اینکارو نمیکرد عجب داشت!! از زمانیکه یادم میاد همیشه بهت حسودی میکرد.تحمل اینکه تو به یه جایی برسی براش خیلی سخته.
_اومدی اینجا که این حرفها رو بزنی؟؟
🍃🌹🍃
او دستهاش رو به هم کوبید وگفت:
_نه اومدم بهت بگم منم هستم! تا تهش!! الان دیگه از همه چی خبر دارم.
با تعجب نگاهش کردم:
_چیییی؟؟؟؟ چی میگی تو؟؟
او روی مبل نشست و در حالیکه به اون لم میداد گفت:
_هیچ وقت باور نکردم که تو از این بازی پردرآمد خسته شده باشی..میدونستم باید یک دلیل مناسب تر واسه پشت پا زدن به بختت داشته باشی. البته بهت حق هم میدم.نصف کردن درآمد با سه نفر زیاد سود خوبی برات نداشت.انصافش هم بخوای حساب کنی تو، تو این وسط از همه بیشتر تلاش میکردی
پس سهم بیشتری حقت بود.اومدم اینحا بهت بگم منم هستم.نسیم و میپیچونیم و باهم کار میکنیم.نصف نصف!!
با عصبانیت به سمتش رفتم و گفتم:
_بهتره از این خونه بری بیرون ..این اراجیف فقط به درد اون کله منحرف و منفعت طلب خودتون میخوره.لابد کلی هم با خودت کیف میکنی که خیلی بچه زرنگی نه؟؟!! یا از خونه ی من میری بیرون یا جیغ میزنم همسایه ها رو خبر میکنم.
او از جا بلند شد و صورتش رو نزدیکم آورد و با غیض گفت:
_مطمئنی اگه همسایه ها بیان من ضرر میکنم و تو برنده میشی؟ میخوای امتحان کنی؟
با حرص گفتم:
_هم تو ..هم نسیم..حال به هم زنین ترین موجودات عالمید…
او خنده ای موذیانه کرد:
_اونوقت تو چی هستی؟؟؟فک کردی منم مثل کامران یا اون آخونده ام که خام این بازیات بشم؟؟؟ همزمان هم به فکر تلکه کردن کامرانی هم اون آخونده مقدس نما ؟؟؟
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
#فاطمیه
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️🔘⚫️🔘
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۹۱ ماه رمضان بود. در خانه ام رو زدند. با خودم فکر کردم شاید همسایه
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄
قسمت ۹۲
مسعود اینها رو از کجا میدونست؟ یعنی منو تعقیب میکرد در این مدت؟خنده ی پیروزمندانه ای کرد و گفت:
_چیه؟؟ جا خوردی؟؟ آره عسل خانوووم! وقتی بهت میگم همه چی رو میدونم یعنی واقعا همه چی رو میدونم..ولی خوشم اومد از انتخابت.اولش که فهمیدم با اون آخونده ای. باخودم گفتم نکنه جدی جدی متحول شدی!! ولی بعد دیدم نه باباااا آخونده حسابی از پول مردم مال ومکنت جمع کرده!
_تو یک احمقی!!! چون اینها فقط زاده ی خیالته! وقتت رو تلف کردی جناب زرنگ! چون من دیگه دنبال این کثافت کاریها نیستم.بهتره وقتی هم میخوای از اون روحانی حرف بزنی مراقب کلماتت باشی! اون آدم، خیلی محترم تر از اون حرفهاست که بخوای تو دهن نجست اسمش رو بیاری، میری از این خونه بیرون یا به زور بندازمت بیرون؟!
🍃🌹🍃
او دوباره خندید کف زد:
_عهههه؟؟ باریکلا باریکلا..میبینم که وکیل مدافعش هم شدی.!! بدبخت نکنه فکر کردی اون آخونده، دخترای خشگل مشگل آفتاب مهتاب ندیده رو ول میکنه میچسبه به تو؟!! خیلی به دردش بخوری صیغه ی یک هفته ایت کنه!!
دیگه داشت زیادی حرف میزد.خودم به درک هرچه میشنیدم حقم بود ولی او حق نداشت مرد پاک و اهورایی قلب منو، متهم به هوسرانی کنه.با حرص گفتم:
_خفه شوووووو
او تهدیدم کرد:
_ببین من دارم باهات راه میام ولی تو خودت نمیخوای ها..تو بدون من نمیتونی به جایی برسی! کم میاری! پس نزار..
بلند داد زدم:
_گفتم برووووو بیرووووون!!!
نفس نفس میزدم.او با خشم به سمت در رفت.
_به حرفهام فکر کن..من آدم کینه توزی هستم. از زرنگ بازی هم خوشم نمیاد..اگر بنا باشه من چیزی نخورم نمیزارم از گلوی تو هم چیزی پایین بره..
با نفرت گفتم:
_تو یک دیوانه ای!! ازبس تو کثافت رقصیدید پاک شدن آدمها براتون باورنکردنیه!!
او دوباره خندید:
_حرفهای خنده دار نزن عسل طلا..خشگل بلا…تو شاید دختر باهوش وبازیگر قهاری باشی ولی یادت باشه که من بازیگری رو یادت دادم خاله سوسکه! هیچ وقتم اون چادرچاقچورتو باور نمیکنم!
_به درک!!! کی خواست تو باور کنی؟
_د..نه دیگه…نشد!!! اگه من باورم نشه هیچکی باورش نمیشه!!!
🍃🌹🍃
و بعد در رو باز کرد.
به سمت در دویدم تا به محض خروجش در رو قفل کنم که دیدم همسایه ی واحد بالا، کنار راه پله ایستاده و مارو تماشا میکند.کاملا پیدا بود که او مدتها اونجا ایستاده بوده تا علت سرو صدا رو جویا بشه..مسعود با بدجنسی تمام، در حضور او برایم بوسه ی خداحافظی فرستاد و گفت:
_خداحافظ عسل طلا!!
از شرم سرخ شدم. از رفتار زن همسایه، هم عصبانی بودم هم خجالت زده. سلام دادم و تا خواستم در رو ببندم، او جلو آمد پرسید:
_کی بود عسل خانوم؟
آب دهانم رو قورت دادم و گفتم: _هیچکی..برادرم بود..
بلافاصله گفت:
_شما که میگفتی کسی رو نداری!
عصبانی از فضولی اش گفتم:
_ناتنیه!!! شب خوش.!!
ومحکم در رو بستم!
🍃🌹🍃
هردم از این باغ بری میرسید!!!
از پشت در صداش رو شنیدم که به تمسخر گفت:
_چقدرم ماشالله برادر ناتنی داره! همشونم براش بوس میفرستن! ما تو این ساختمون امنیت نداریم.
پشت در نشستم و چاقوی در دستم رو گوشه ای پرت کردم!سوت آغاز یک بازی جدید به صدا در اومده بود واینبار هم من تنها بودم!
🍃🌹🍃
تنها امیدم، شغلم بود
و وقتی دلم میگرفت به سالن موزه میرفتم و با شهدا درددل میکردم.اونها هم با نگاه پاک و آسمونیشون ازتوی قاب دلداریم میدادند. ازشون کمک خواستم تا بتونم با ناملایمات کنار بیام. برای اونها ختم برداشتن، همیشه حالم رو خوب میکرد.
ولی روزگار دست بردار من نبود.
کم کم داشت مصایب و مشکلات رو وارد میدون زندگیم میکرد .اوضاع وقتی بدتر شد که من تصمیم گرفتم قوی تر باشم.
چند وقتی میشد فاطمه رو ندیده بودم.در شب احیا فاطمه باهام تماس گرفت وازم خواهش کرد برای مراسم به مسجد برم تا با هم باشیم.من که دیگه مثل سابق به مسجد اون محل نمیرفتم از شوق دیدار او قبول کردم.
🍃🌹🍃
اون شب چند خانوم مسجدی، با اینکه بعد از مدتها منو میدیدند، سمتم نیومدند.گمان کردم که متوجه ی حضورم نشدند و خودم به رسم ادب، نزدیکشون رفتم و احوالپرسی کردم ولی اونها خیلی سرد و سنگین جوابم رو دادند.
چرا حالا که تغییر کردم همه ی آدمها از من فاصله میگیرند؟؟
به فاطمه گفتم.او گفت:
_تو حساس شدی! همه چیز عادیه!چون خودت فکر میکنی قبلا گناه کردی به خیالت همه خبر دارند.
دلم میخواست قضیه ی مسعود و حرفها وتهدیدهاش رو برای فاطمه بگم ولی چون ربط به حاج مهدوی داشت نمیتونستم حرفی بزنم و مجبور بودم، تنهایی این اضطراب رو تحمل کنم.
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
#فاطمیه
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️🔘⚫️🔘
#ارسالیشما
#سگهایولگرد
مسئولین مربوطه رسیدگی لطفا🙏🙏🙏
#فاطمیه
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️🔘⚫️🔘