eitaa logo
طناز
8.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
191 ویدیو
0 فایل
تبلیغاتمون😍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1759249087C4c9dc63f34
مشاهده در ایتا
دانلود
. اونجا که سعدی میگه: خاک من زنده به تاثیر هوای لب توست سازگاری نکند آب و هوای دگرم♥️ 🌱🌸
هدایت شده از السلام‌علیک یا‌بقیة الله(عج)
🌱💚 سـلام بر تــو اے عـــهد خـــدا السلام علیڪ یاصاحب الزمانــ(عج) 💚🌱
طناز
#طناز #پارت_۳۸۹ ‌ - تو جوش دختر مردم رو می خوردی نباید بی خیالش می شدی، حالا این حرف ها گذشته. -
‌ با ورود به مراسم متوجه می‌شم فقط زهره مهمون عمو نیست و زهرا و ستاره خواهرش وسبحان هم حضور دارن‌. رفتار سپهر با زهره واقعا خوبه و داره من رو به این باور می‌رسونه که سپهر فقط دنبال ازدواج بوده و کینه و کدورتی پشت رفتارش نیست. زهره یک پیراهن بلند آبی اسمونی پوشیده و روسریش رو لبنانی بسته. و من یک پیراهن چهارخونه مردونه با شلوار لی. کنار سهیل می‌نشینم و علارغم چشم ابرو های مامان کمک کسی نمی‌کنم. موقعیت مناسبی بود با سبحان صحبت کنم. نمی‌دونستم مهدیار داره چی کار می‌کنه و ممکنه خودشو تا کجا به کام خطر بکشه؟ سبحان با دیدنم توجه نشون می‌ده: سلام طناز خانم از مهدیار چه خبر؟ - صبح زود رفته اداره تا الان. اخم های سبحان در هم فرو می‌ره. سبحان نامزد خواهر بزرگ زهره یعنی ستاره است، خواهر دومش زهرا هم ازدواج کرده بود اما رابطه خوبی با شوهرش نداشت و گویا در شرف طلاق بود. پدرشون هم سرهنگ حسینی مرد جدی و جا افتاده ای بود. سبحان برای آوردن موبایلش از ماشین مهمونی رو ترک می‌کنه. منم موقعیت رو مناسب می‌دونم و سریع دنبالش می‌رم. - آقا سبحان میشه با هم حرف بزنیم؟ ‌
🤍☺️ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از السلام‌علیک یا‌بقیة الله(عج)
🌱💚 سـلام بر تــو اے عـــهد خـــدا السلام علیڪ یاصاحب الزمانــ(عج) 💚🌱
طناز
#طناز #پارت_۳۹۰ ‌ با ورود به مراسم متوجه می‌شم فقط زهره مهمون عمو نیست و زهرا و ستاره خواهرش وسبح
‌ - آقا سبحان میشه با هم حرف بزنیم؟ می ایسته و می‌گه: بفرمایید. - اون شب تو عروسی گفتی مهدیار خودشو درگیر پرونده خطرناکی کرده. میپره وسط حرفم: _ من نباید اسرار کاری رو لو بدم. چشم هامو با کلافگی می‌بندم و می‌گم: _ می‌دونم می‌دونم فقط می‌خوام مطمئن بشم مهدیار کار خطرناکی نکنه. - ببین مسئله اینکه مهدیار بخاطر ارتباط خونی با منصور خان از پرونده دستگیری اون کنار گذاشته شده ولی انگار نمی‌خواد باور کنه و خودشو غرق کارش کرده. بدون اینکه حرف بیشتری بزنه از کنار من رد میشه. شماره مهدیار رو چند بار می‌گیرم اما هر بار که زنگ می‌زنم جواب نمی‌ده... حس بدی دارم انگار یک چیزی داره زندگی مون رو تحت تاثیر قرار می‌ده و یا شاید خراب می‌کنه. با شنیدن صدای سهیل از فکر در میام. - اتفاقی افتاده طناز؟ - مهدیار از وقتی ازدواج کردیم درگیر کارشه همش درگیرش بوده اصلا توجهی به من و زندگی مون نداره. کل زندگیش شده انتقام از کسی که مادرش رو کشته یک مدت من و بابا یک مدت منصور میران... ‌
. (هیچ‌دوستت‌دارم‌گفتنی‌ مثل‌بغل‌حق‌مطلبواَدانمیکنه🫂🫀) ‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎ .
هدایت شده از تبادلات،صبور باشید🕊
خوندین؟ تا چند دقیقه دیگه پاک میشه... 😞💔 https://eitaa.com/joinchat/2371093396C61abebf551
هدایت شده از السلام‌علیک یا‌بقیة الله(عج)
🌱💚 سـلام بر تــو اے عـــهد خـــدا السلام علیڪ یاصاحب الزمانــ(عج) 💚🌱