eitaa logo
طناز
8.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
187 ویدیو
0 فایل
تبلیغاتمون😍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1759249087C4c9dc63f34
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ فقط حیدر (ع),امیر المومنین است❤️ ‌
💚 ‌
🖤 ‌
هدایت شده از السلام‌علیک یا‌بقیة الله(عج)
🌱💚 سـلام بر تــو اے عـــهد خـــدا السلام علیڪ یاصاحب الزمانــ(عج) 💚🌱
طناز
#طناز🦋 #پارت_۲۵۶ ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ🤍✨.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ــ.ـ.ـ با رفتن بی بی مهدیس لبخن
🦋 ـ.ــ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ــ.ـ.ـ.🤍✨ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ. نمی تونی حس کنی وقتی بعد بیست و یک سال بابا محمد رو پیدا کردم چقدر حسرت خوردم و تو دلم به پدر بزرگ لعنتیت چقدرش فحش دادم. ازت متنفرم طناز چون تو دردونه‌ی بزرگ زاده هایی، چون من هرچی نداشتم تو داشتی! نمی‌دونم چجوری دل مهدیار رو بردی، ولی بدون من اینجا اومدم تا بشم ملکه عذابت، نمی‌ذارم یک آب خوش از گلوت پایین بره. بهت زده به چشم های مهدیس که ازش آتیش می‌باره نگاه می‌کنم، این دختر راستی انگار دیوانه بود‌... - به کارت برس کلفت کوچولو امروز برات برنامه ها دارم. حتما زندگی بدون پدر و مادر سخته ولی خالی کردن خشمش سر یک بی گناه مثل من واقعا دور از انسانیته. تو چشم های خبیثش خیره میشم و خونسرد لبخند میزنم: میدونی مهدیس هرچقدر هم قبولش برات سخته ولی تو هم نوه‌ی همون پیرمردی از خونه و رگش. و اتفاقا خیلی شبیه آقاجون و عموت شدی یک عقده ای به تمام معنا... ـ.ــ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ــ.ـ.ـ.🤍✨ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ. کپی برداری ممنوع است. ‌
🖤 ‌
هدایت شده از السلام‌علیک یا‌بقیة الله(عج)
🌱💚 سـلام بر تــو اے عـــهد خـــدا السلام علیڪ یاصاحب الزمانــ(عج) 💚🌱
طناز
#طناز🦋 #پارت_۲۵۷ ـ.ــ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ــ.ـ.ـ.🤍✨ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ. نمی تونی حس کنی وقتی بعد بیس
‌ _._._._._._._._._._._._.🤍✨_._._._._._._ با بی بی گردو پوست می‌کنیم، خدا رو شکر مهدیس رفته تو اتاقش و خوابیده. بی بی با لحن مهربونی می‌گه: تو و مهدیس هم خون و قوم خویش همین، دو صباح دیگه تو عروس خونه میشی و مادر بچه های مهدیار. خوب نیست با خواهر شوهرت اینطور بگو مگو کنی. اون حالا حامله است حواش رو داشته باش مادر! به زور یک چیزی شبیه لبخند تحویل بی بی میدم و میگم: چشم. چون مهدیس دخترشون بود اینجا همه هواش رو داشتن ولی هیچ کس فکر من نبود که از دست این عقرب جرار چی دارم می‌کشم. مهدیسم خوب می‌دونست من با فرارم همه‌ی پل های پشت سرم رو خراب کردم و دیگه جایی تو خونه‌ی آقاجونم ندارم... مهدیار با اسبش برگشت، کیا هم همراهش بود، انگار رابطه شون بهتر شده بود. کیا یک ماجرایی رو با اب و تاب برای مهدیار می‌گفت خودشم بهش می‌خندید‌. _._._._._._._._._._._._.🤍✨_._._._._._._ کپی برداری ممنوع است. ‌
❤️‍🩹 ‌
هدایت شده از السلام‌علیک یا‌بقیة الله(عج)
🌱💚 سـلام بر تــو اے عـــهد خـــدا السلام علیڪ یاصاحب الزمانــ(عج) 💚🌱