طناز
#پارت_۳۱۳ _._._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._._. بعد از خرید با هم به یک کافه رستوران جنگلی میر
#پارت_۳۱۴
_._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._.
وقتی اون نگاه مفرح و پوزخند گوشه لب رو میبینم متوجه میشم آقا مهدیار خیلی توی کار متبهره و تونسته من رو واقعا به مرز عصبانیت برسونه.
بعد از نهار با هم میریم سمت آپارتمان.
مهدیار خیلی تو رانندگی جدیه و همه حواسش به رانندگیه.
دلم میخواست مامانم و سهیلم توی عقدم باشن مخصوصا مامان.
پیام موبایلم باعث میشه لبخند بزنم ولی با دیدن محتوای پیام انگار قلبم از کار میافته.
مامان نوشته بود طناز آقاجون سکته کرده و تو بیمارستانه.
سریع شماره مامان رو میگیرم برنمیداره مهدیار متوجه استیصالم میشه.
- اتفاقی افتاده؟
همینجوری که تماس سهیل داره بوق می زنه میگم: آقاجون سکته کرده... مهدیار
چشم هاش سرد و جدیه انگار اصلا حرفم رو نشنیده: خب به درک سکته کنه.
همون لحظه گوشی سهیل زنگ میخوره مهدیار من رو تو ماشین رها میکنه و خودش میره در پارگینگ آپارتمان رو باز کنه.
- الو سهیل من طنازم آقاجون چی شده؟
- طناز تویی حالت خوبه؟ مهدیار بلایی سرت نیاورده؟
از سوالش شکه میشم چرا به جای آقاجون داره سراغ حال من رو میگیره؟
_._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._.
🍂🍁🍂🍁🧡🍁🍂🍁🍂
برای دریافت رمان کامل #طناز💜
با 595پارت🤩😍
میتونید با واریز 45 هزار تومن به شماره کارت زیر و ارسال فیش واریزی به آیدی ادمین عضو کانال #وی_آی_پی #طناز🦋 بشید.
6219861935945401به نام خانم سهیلا صادقی (روی شماره کارت بزنید،کپی میشه) @s_majnoon 🍁 رمان در وی آی پی به پایان رسیده 🍁 🍂🍁🍂🍁🧡🍁🍂🍁🍂
✨
مژه بر هم نزدم آینهسان در همهعمر
بس که در دیدۀ من شوق تماشای تو بود
#حزین_لاهیجی
♥️🌱
.
من
حرف دلم را به
زبان كه نه
ميريزم داخل چشمهايم...
با پلك زدنم
تمام خواستنم را بخوان!
#علي_قاضي_نظام
🌱🌸