✨
مژه بر هم نزدم آینهسان در همهعمر
بس که در دیدۀ من شوق تماشای تو بود
#حزین_لاهیجی
♥️🌱
.
من
حرف دلم را به
زبان كه نه
ميريزم داخل چشمهايم...
با پلك زدنم
تمام خواستنم را بخوان!
#علي_قاضي_نظام
🌱🌸
طناز
#پارت_۳۱۴ _._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._. وقتی اون نگاه مفرح و پوزخند گوشه لب رو میبینم متوج
#پارت_۳۱۵
_._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._._.
- سهیل دیوونه شدی خب معلومه حالم خوبه! من نگران آقاجونم چه اتفاقی افتاده؟
درسته ازش دلخورم ولی نمیتونم فراموش کنم اون بالاخره پدر بزرگ منه و چقدر من رو دوست داره.
سهیل میگه: دیشب مراسم خواستگاری زهره و سپهر بود.
ما هم رفته بودیم اونجا .
برگشتیم دیدیم آقاجون با حالی خراب تو حیاط افتاده.
یک بسته کنار دستش بود برداشتمش دیدم ....
مکث میکنه، من انگار تو حال خودم نیستم، منتظرم ادامه حرفش رو بزنه!
- پیراهن خونی تو بود طناز .
روی پیراهن یک نامه بود نوشته بود مبارک باشه این سند پاکی دختر بزرگ زاده هاست.
دنیا روی سرم خراب میشه پیراهن خونی من همون که اون شب تنم بود و یک قسمت هایی ازش هم پاره شده بود دم در خونه دست پدر بزرگم!.
اون چیزی رو که گوش هام شنیده رو قلبم باور نمیکنه.
سهیل ادامه میده: من چون باهات قبلش چت کرده بودم شک کردم این پیراهن جعلی باشه ولی جرات نکردم جلوی بابام یا سپهر حرفی بزنم...
_._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._._.
طناز
#پارت_۳۱۵ _._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._._. - سهیل دیوونه شدی خب معلومه حالم خوبه! من نگران آق
#پارت_۳۱۶
._._._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._._.
دیگه نمیشنوم سهیل چی میگه گوشی رو قطع میکنم.
مهدیار میاد دم ماشین و میگه: پیاده شو نترس اون پیرمرد صدتا جون داره.
موبایل مهدیار زنگ میخوره.
من دیگه یک لحظه هم تحمل دیدنش رو ندارم.
یعنی خودش اون پیراهن رو فرستاده تا باز انتقام بگیره؟
دیگه چی از جون ما میخواد، منو بی آبرو کرد، پدرم رو انداخت گوشه زندان پس چرا کینهش تموم نمیشد؟
نکنه برنامه عقد فرداشم برای شکنجه و آزار دادن منه؟
از ماشین پیاده میشم ولی به جای راه آپارتمان میرم سمت مسیر خیابون.
مهدیار اول متوجه نبودم نمیشه وقتی میبینه دارم میرم سمت خیابون با فریاد بلندی اسمم رو صدا میزنه: طناز کجا میری؟
من فقط با گام های لرزون مثل کسی که دیوانه شده میرم سمت خیابون اصلی.
انگار اختیار پاهام دست خودم نیست.
مهدیار به سمتم پا تند میکنه و من برای فرار ازش به پاهام سرعت میدم.
- این موقع کجا میری طناز؟ صبر کن حرف بزنیم؟ چی پشت تلفنت شنیدی؟
همینجوری با سرعت میاد سمتم و من میدوم که صدای جیغ لاستیک بوق بلند ماشین سر جا متوقف میشم.
._._._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._._.