از کوچۀ نورانی چشمت گذر کردم
از گوشۀ چشمم به خورشیدت نظر کردم
عطر بهارت در خزان عمر من پیچید
شاخ خراب و خشک دل را پرثمر کردم
آنقدر که نام تو بر لبهام شیرین بود
انگار جان خویش را جام شکر کردم
قادر نبودم مستی خود را بپوشانم
تا مست شد دل از تو، دنیا را خبر کردم
خورشید را گاهی به یادت کردهام تسبیح
گاهی به عشقت سجده بر قرص قمر کردم
قلبم صدف شد تا خیالت را بغل گیرد
از شوق تو چشمان خود را پرگهر کردم
تیر شیاطین آمد و زخمی نشد این دل
فالله خیرٌ حافظا را تا سپر کردم
جز عشق هر سودی بپنداریم خسران است
افسوس بر عمری که بی عشق تو سر کردم!
#زینب_نجفی
ای آرزوی اول و آخر! ندیدمت
دنیا که هیچ! در دل محشر ندیدمت
شک را درون کوچۀ حیرت گذاشتم
در انتهای جادۀ باور ندیدمت
یک روز در قیافۀ مؤمن درآمدم
یک روز هم به جامۀ کافر... ندیدمت!
در جستجوی مهر تو رفتم به آسمان
با چشمهای باز و کبوتر... ندیدمت
هم سر زدم به سرو سرافراز در پیات
هم سر زدم به لالۀ پرپر... ندیدمت
کردم بغل به عشق تو سجاده را و بعد
رفتم سراغ بوسۀ ساغر... ندیدمت!
ای صدق محض! وعدۀ دیدارمان چه شد؟
دیدی که مرگ آمد و آخر ندیدمت؟
زیبای من! کجاست محلّ زیارتت؟
باید ببینمت، بله! باید ببینمت!
#زینب_نجفی
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
♡
سنگی؛ بهقصد قلب بلور من آمدی
گنجشکم و به نیت تور من آمدی
نگذاشتم که وارد قلبم شود کسی
تااینکه تو به چشم غیور من آمدی
با من چه کار داشت سلیمان عشق تو؟
با عزم خردکردن مور من آمدی
کوه غرور بودم و حالا غبار راه
وقتی که خاک گشت غرور من آمدی
طوفان یأس شمع امید مرا نکشت
امشب برای کشتن نور من آمدی
نه در زمان جشن تولّد برای عشق
اما به وقت ختم سرور من آمدی
نگذاشتی اگرچه قدم در اتاق من
ممنون از اینکه بر سر گور من آمدی
دیوان شعرهای مرا باز کردهای!
نامهربان! برای مرور من آمدی...
#زینب_نجفی
@eitaaparvanegi
دردی که بود در دل تنگم دوا نداشت
غم هم برای رفتن از این سینه پا نداشت
آیینه بود و روبهرویم مینشست دوست
آیینه بود دوست ولیکن صفا نداشت
بیخود امیدوار وفاداریاش شدم
پر بود از ادعای وفا و وفا نداشت
میگفت در هوای رفاقت نفس بکش
گشتم در آسمان رفاقت، هوا نداشت!
از آب عشق تشنگیام برطرف نشد
هرچند خوشگوار! ولیکن بقا نداشت
آمد طبیب پیش من و ناامید رفت
داغی که بود در جگر من شفا نداشت
از بانوان محکم و مردان پهلوان
پر بود صحن عشق ولی پوریا نداشت
گفتی چرا دوباره غزل غصهدار شد
حال مرا ببین که بدانی چرا نداشت
#زینب_نجفی
سخت است غربت در میان آشناها
از درد پیچیدن به خود بین دواها
آغوش را بستن بهروی هرچه شادی
با زجر خندیدن در آغوش بلاها
وقتی سکوتت میشود مرهم، بیایند
از هر طرف با تیرهای خود صداها
دنیا جوابی و لبت بسته است دائم
پیش نگاه طعنهآمیز چراها
تلخ است که چشمت نمیبیند بپوشند
هرگز لباس صدق بعضی ادعاها
چیز قشنگی نیست که آدم ببیند
بیمهری از یاران، جفا از باوفاها
تنها بههم نزدیک و دلها دور از هم
یک جمع تنهاییم ما از هم جداها
#زینب_نجفی
#راجی
دیگر به التیام غزل احتیاج نیست
یعنی برای این همه دردم علاج نیست
از قصر قلب، عشق به تاراج رفته است
سلطان پی محافظت تخت و تاج نیست
یا عقل یا که عشق؛ یکی را جواب کن
در سرنوشت و ذات دو ضد، امتزاج نیست
دیگر بهراحتی به کسی دل نمیدهم
پرقیمت است گوهر قلبم، حراج نیست
روی خوشی به سوز زمستان نشان نداد
بید است هرچه هست در این باغ، کاج نیست
در شهر عاقلان که همه کاسبند، هیچ-
از عشق دم نزن که برایش رواج نیست
با من تمام میشود امروز عمر غم
دیگر به التیام غزل احتیاج نیست
#راجی
#زینب_نجفی
بگو که رونق این خانه را کجا بردی؟
چراغ روشن کاشانه را کجا بردی؟
به دور شمع تو مشتاق سوختن بودم
مطاف و مشهد پروانه را کجا بردی؟
شراب تلخ کجا و نگاه شیرینت!
شراب و ساغر و میخانه را کجا بردی؟
بهروی شانۀ تو رد پای اشک من است
دلیل گریۀ من! شانه را کجا بردی؟
بهجای چای، سر سفره آه میریزم
صفای سفرۀ صبحانه را کجا بردی؟
#زینب_نجفی
#راجی
لیلا نبودهام که تو مجنون من شوی
دلبر نبودهام که تو دلخون من شوی
بیدی خمیده ملعبهٔ لرزشم، نه سرو-
تااینکه مات قامت موزون من شوی
از عشق و شعر خالیام آکنده از ادا
دیگر چطور منظر و مضمون من شوی؟
آزار میکـشـم ز تـو نـفـریـن نمیکنم
دلواپسم از اینکه تو مدیون من شوی
#زینب_نجفی
#راجی
سری که در پی دیوار بیکسی میگشت
نمـیشـود بـگـذاری بـه روی شـانـهٔ من؟
#زینب_نجفی
آقـا! مــرا به حــرمت زهــرا نــگاه کـن
رحمی بهحال ناخوش این روسیاه کن
بی تـو تــمام عـمر به بیـراهه رفـتهام
ای معنی "صـراط"! مـرا سـربهراه کن
چشمان فقر من به دو دست تو دوخته
مسکین خویش را به کرم پادشاه کن
انداختم چو یوسف خود را بهقعر چاه
با دلـو مـهر، خـارجش از بند چـاه کن
آیینهام، که پر شـدهام از غـبار و زنگ
پاکم به آب اشـک و به سوهان آه کن
راهم بده به خیمهٔ خود ای عزیز حق!
فکـری بـرای ایـن دل بیسـرپـناه کن
آقا درون قـلب من امـشب ظـهور کن
با مهر خویش، پنجره را قاب ماه کن
#امام_زمان
#زینب_نجفی #راجی
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
♡
سفر نکرد دل من به آسمان خودم
به خاک رفت و نزد سر به کهکشان خودم
درون محفل بیگانهها به شادی رفت
شبی نشد دل دیوانه میهمان خودم
سپرد گوش به ناقوس و سجده کرد به بت
نخواست بشنود از کعبه و اذان خودم
نداشت فایده عمرم بدون دیدن تو
نداشت آینه تصویر جز زیان خودم
گل خیال تو را کاشتم درون دلم
چه خوب! هستم از امروز باغبان خودم
نه اهل شعرم و نه آدم مناجاتم
که حرف میزنم اینگونه با زبان خودم
کجاست مرهم آغوش بیهمانندت
که از گزند جهان خستهام به جان خودم
کجا بگردم و پیدا کنم تو را ای خوب!
کجاست خانۀ مهر تو مهربان خودم!
خدای مهربانم
#زینب_نجفی
@eitaaparvanegi
♡
بر عالم جسم و جان مبارک باشد
بر جمع جهانیان مبارک باشد
زهرا و علی به هم رسیدند امروز
پیوند دو آسمان مبارک باشد
#زینب_نجفی
@eitaaparvanegi
انگور ماندهای و به ساغر نمیرسی
آن بوسهای که بر لب دلبر نمیرسی
گیرم که از قفس بروی ای بریدهپر!
دیگر به گرد پای کبوتر نمیرسی!
یک بار ای غبار رسیدی به بزم مهر
حالا بسوز از اینکه مکرر نمیرسی
ای دل بگرد کل خیابان عشق را
حتی به این یقین که به یک در نمیرسی
داری جوانه میزنی انگار، مرحبا!
حتی اگر به سرو و صنوبر نمیرسی
ای حلقههای بغض در این حلق منتظر!
او را خبر کنید به خنجر نمیرسی
ای ساقی صبور! مرا کشت تشنگی
دیگر نگو به چشمهٔ کوثر نمیرسی
امن یجیب خواندهام و چشم بر درم
دیر است ای جواب! به مضطر نمیرسی؟
#زینب_نجفی
#راجی
صبح است خداوند بغل وا کرده
با عاطفه عشق را شکوفا کرده
سرمست نگاه او شده باز امروز
گنجشک که در باغچه غوغا کرده
#رباعی
#زینب_نجفی
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
🏴
چقدر آه کشیدم برای غربت تو!
شبیه شمع چکیدم من از مصیبت تو
برای آنکه کمی قلب من شود آرام
خدا کند برسد دست من به تربت تو
خدا که جان تو را با جمال خود آمیخت
سرشت، روح مرا نیز با محبت تو
چقدر شکر به درگاه حق بدهکارم!
فقط برای همین: نعمت ولایت تو
سلام حضرت باقر! نمیشود هرگز
حصار فاصلهها مانع زیارت تو
لباس مشکی من غصۀ محرّم داشت
اضافه شد به غمش غصۀ شهادت تو
اگر اجازه دهی، بر حسین گریه کنم
ولی نه جای خودم؛ گریه با نیابت تو...
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
رفتی هزار خاطره را جا گذاشتی
در کنج سینهام دل شیدا گذاشتی
با رفتنت اگرچه خزان شد بهار من
غم را تو ای بهار! شکوفا گذاشتی
لبتشنه ماندهام لب دریای مهر تو
این قطره را تو غرق تمنا گذاشتی
صد پرده روی صورت ماهت کشیدهای
بیچاره چشم! جای تماشا گذاشتی؟
میخواستم که با تو تکلّم کنم، نشد!
حسرت به جان واله موسی گذاشتی
از آفتاب مهر تو آفاق داغ شد
تنها مرا به پنجۀ سرما گذاشتی
آمد مسیح ذکر ولی زندهام نکرد
ای جان جان! چه در دم عیسی گذاشتی؟
رفتی ولی خیال تو از سر نمیرود
یک کولهبار خاطره را جا گذاشتی
#زینب_نجفی
@eitaaparvanegi
آواز قشنگ عشق در گوش من است
پروانۀ یاد دوست بر دوش من است
صبحی که خیال او به دل میتابد
انگار که خورشید در آغوش من است
#رباعی
#زینب_نجفی
🥀
هرچند که آزرده دلم... صبح بهخیر
افسرده و پژمردهدلم... صبح بهخیر
ای دوست که بر شیشۀ من سنگ زدی
بااینکه ترک خورده دلم، صبح بهخیر!
#رباعی
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
عمری است بر مصیبت تو گریه میکنیم
هرشب به روز غربت تو گریه میکنیم
مجروح شد جهان ز غم زخمهای تو
زخمیم و بر جراحت تو گریه میکنیم
هم بر دقیقههای شگفت شهادتت
هم بر دم ولادت تو گریه میکنیم
اصغر براتْ حسرت اکبرشدن گذاشت
آقای ما! به حسرت تو گریه میکنیم
عباس رفت، قامت تو از غمش شکست
پس بر شکست قامت تو گریه میکنیم
هر کس رسید، از تو کمی برد با خودش
بر غصههای غارت تو گریه میکنیم
بعد از تو حُرمت حَرمت را شکستهاند
بر درد هتک حرمت تو گریه میکنیم
گاهی برای آنهمه داغی که دیدهای
گاهی هم از محبت تو گریه میکنیم
ما در زمین، ملائکه در عرش، یا حسین!
داریم در مصیبت تو گریه میکنیم
#محرم
#زینب_نجفی
@eitaaparvanegi
حالا تمام خاطراتم را بسوزان
اصلا بیا رخت حیاتم را بسوزان
تا صفحۀ قلبم نباشد عشقنامه
احساس من، یعنی دواتم را بسوزان
وقتی حواسم پرت روی توست دائم
سجاده و مهر صلاتم را بسوزان
راه نجاتم چیست از مهر تو جز مرگ؟
هرچیز جز راه نجاتم را بسوزان
سنگی نمیخواهم بماند بر مزارم
ای سنگ! آثار وفاتم را بسوزان
دیگر نمیخواهد به یادم باشی ای دوست
دیگر تمام خاطراتم را بسوزان
#زینب_نجفی
@eitaaparvanegi
مهر تو دارد میکشد در دل شراره
باید بگیرم از تو ای ماهم کناره
دیشب تو را از خاطراتم پاک کردم
امشب درون خانه میچرخی دوباره
آخر چگونه دور باشم از خیالت؟
هر چیز یک جوری به تو دارد اشاره
مثل خودم اشعار من هم ساده هستند
بی هیچ آرایه... بدون استعاره
ایکاش اسمت هم به گوش من نمیخورد
دیگر ندارم از خیالت راه چاره
تا خواب را مهمان کنم در چشمهایم
توی خیالم میشمارم هی ستاره
دیگر نرفتی از دلم دیگر نرفتی
ایکاش قلبم را نمیدادم اجاره!
با سوزن مهرت نمیدوزی عزیزم؟
دل را که با چاقوی قهرت گشته پاره
دیگر برای من نگو از هرم مرداد
وقتیکه مهرت میکشد در من شراره
#زینب_نجفی