eitaa logo
سرزمین شعرها 🏴
1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
578 ویدیو
77 فایل
«مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.» هرکس به خدا توکل کند، خدا برایش کافی خواهد بود. (سورهٔ طلاق، آیهٔ ۳) @javadmd14
مشاهده در ایتا
دانلود
از کوچۀ نورانی چشمت گذر کردم از گوشۀ چشمم به خورشیدت نظر کردم عطر بهارت در خزان عمر من پیچید شاخ خراب و خشک دل را پرثمر کردم آن‌قدر که نام تو بر لب‌هام شیرین بود انگار جان خویش را جام شکر کردم قادر نبودم مستی خود را بپوشانم تا مست شد دل از تو، دنیا را خبر کردم خورشید را گاهی به یادت کرده‌ام تسبیح گاهی به عشقت سجده بر قرص قمر کردم قلبم صدف شد تا خیالت را بغل گیرد از شوق تو چشمان خود را پرگهر کردم تیر شیاطین آمد و زخمی نشد این دل فالله خیرٌ حافظا را تا سپر کردم جز عشق هر سودی بپنداریم  خسران است افسوس بر عمری که بی عشق تو سر کردم!
ای آرزوی اول و آخر! ندیدمت دنیا که هیچ! در دل محشر ندیدمت شک را درون کوچۀ حیرت گذاشتم در انتهای جادۀ باور   ندیدمت   یک روز در قیافۀ مؤمن درآمدم یک روز هم به جامۀ کافر... ندیدمت! در جستجوی مهر تو رفتم به آسمان با چشم‌های باز و کبوتر...  ندیدمت هم سر زدم به سرو سرافراز در پی‌ات هم سر زدم به لالۀ پرپر... ندیدمت کردم بغل به عشق تو سجاده را و بعد رفتم سراغ بوسۀ ساغر...  ندیدمت! ای صدق محض! وعدۀ دیدارمان چه شد؟ دیدی که مرگ آمد و آخر ندیدمت؟ زیبای من! کجاست محلّ زیارتت؟ باید ببینمت، بله! باید ببینمت!
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
♡ سنگی؛ به‌قصد قلب بلور من آمدی گنجشکم و به نیت تور من آمدی نگذاشتم که وارد قلبم شود کسی تااینکه تو به چشم غیور من آمدی با من چه کار داشت سلیمان عشق تو؟ با عزم خردکردن مور من آمدی کوه غرور بودم و حالا غبار راه وقتی که خاک گشت غرور من آمدی طوفان یأس  شمع امید مرا نکشت امشب برای کشتن نور من آمدی نه در زمان جشن تولّد برای عشق اما به وقت ختم سرور من آمدی نگذاشتی اگرچه قدم در اتاق من ممنون از اینکه بر سر گور من آمدی دیوان شعرهای مرا باز کرده‌ای! نامهربان! برای مرور من آمدی... @eitaaparvanegi
دردی که بود در دل تنگم دوا نداشت غم هم برای رفتن از این سینه پا نداشت آیینه بود و روبه‌رویم می‌نشست دوست آیینه بود دوست ولیکن صفا نداشت بیخود امیدوار وفاداری‌اش شدم پر بود از ادعای وفا و وفا نداشت می‌گفت در هوای رفاقت نفس بکش گشتم در آسمان رفاقت، هوا نداشت! از آب عشق تشنگی‌ام برطرف نشد هرچند خوش‌گوار! ولیکن بقا نداشت آمد طبیب پیش من و ناامید رفت داغی که بود در جگر من شفا نداشت از بانوان محکم و مردان پهلوان پر بود صحن عشق ولی پوریا نداشت گفتی چرا دوباره غزل غصه‌‌‌دار شد حال مرا ببین که بدانی چرا نداشت
سخت است غربت در میان آشناها از درد پیچیدن به خود بین دواها آغوش را بستن به‌روی هرچه شادی با زجر خندیدن در آغوش بلاها وقتی سکوتت می‌شود مرهم، بیایند از هر طرف با تیرهای خود صداها دنیا جوابی و لبت بسته است دائم پیش نگاه طعنه‌آمیز چراها تلخ است که چشمت نمی‌بیند بپوشند هرگز لباس صدق بعضی ادعاها چیز قشنگی نیست که آدم ببیند بی‌مهری از یاران، جفا از باوفاها تن‌ها به‌هم نزدیک و دل‌ها دور از هم یک جمع تنهاییم ما از هم جداها
دیگر به التیام غزل احتیاج نیست یعنی برای این همه دردم علاج نیست از قصر قلب، عشق به تاراج رفته است سلطان پی محافظت تخت و تاج نیست یا عقل یا که عشق؛  یکی را جواب کن در سرنوشت و ذات دو ضد، امتزاج نیست دیگر به‌راحتی به کسی دل نمی‌دهم پرقیمت است گوهر قلبم، حراج نیست روی خوشی به سوز زمستان نشان نداد بید است هرچه هست در این باغ، کاج نیست در شهر عاقلان که همه کاسبند، هیچ- از عشق دم نزن که برایش رواج نیست با من تمام می‌شود امروز عمر غم دیگر به التیام غزل احتیاج نیست
بگو که رونق این خانه را کجا بردی؟ چراغ روشن کاشانه را کجا بردی؟ به دور شمع تو مشتاق سوختن بودم مطاف و مشهد پروانه را کجا بردی؟ شراب تلخ کجا و نگاه شیرینت! شراب و ساغر و میخانه را کجا بردی؟ به‌روی شانۀ تو رد پای اشک من است دلیل گریۀ من! شانه را کجا بردی؟ به‌جای چای، سر سفره آه می‌ریزم صفای سفرۀ صبحانه را کجا بردی؟
لیلا نبوده‌ام که تو مجنون من شوی دل‌بر نبوده‌ام که تو دلخون من شوی بیدی خمیده ملعبهٔ لرزشم، نه سرو- تااینکه مات قامت موزون من شوی از عشق و شعر خالی‌ام آکنده از ادا دیگر چطور منظر و مضمون من شوی؟ آزار می‌کـشـم ز تـو نـفـریـن نمی‌کنم دلواپسم از اینکه تو مدیون من شوی
نامهربان من! به خیالم خوش آمدی بنشین دقیقه‌ای بروم چای دم کنم
سری که در پی دیوار بی‌کسی می‌گشت نمـی‌شـود بـگـذاری بـه روی شـانـهٔ من؟
با صد پیام وعدۀ آغوش داده است کاش او به وعده‌های قشنگش وفا کند
آقـا! مــرا به‌ حــرمت زهــرا نــگاه کـن رحمی به‌حال ناخوش این روسیاه کن بی تـو تــمام عـمر به بیـراهه رفـته‌ام ای معنی "صـراط"! مـرا سـربه‌راه کن چشمان فقر من به دو دست تو دوخته مسکین خویش را به کرم پادشاه کن انداختم چو یوسف خود را به‌قعر چاه با دلـو مـهر، خـارجش از بند چـاه کن آیینه‌ام، که پر شـده‌ام از غـبار و زنگ پاکم به آب اشـک و به سوهان آه کن راهم بده به خیمهٔ خود ای عزیز حق! فکـری بـرای ایـن دل بی‌سـر‌پـناه کن آقا درون قـلب من امـشب ظـهور کن با مهر خویش، پنجره را قاب ماه کن
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
♡ سفر نکرد دل من به آسمان خودم به خاک رفت و نزد سر به کهکشان خودم درون محفل بیگانه‌ها به شادی رفت شبی نشد دل دیوانه میهمان خودم سپرد گوش به ناقوس و سجده کرد به بت نخواست بشنود از کعبه و اذان خودم نداشت فایده عمرم بدون دیدن تو نداشت آینه تصویر جز زیان خودم گل خیال تو را کاشتم درون دلم چه خوب! هستم از امروز باغبان خودم نه اهل شعرم و نه آدم مناجاتم که حرف می‌زنم این‌گونه با زبان خودم کجاست مرهم آغوش بی‌همانندت که از گزند جهان خسته‌ام به جان خودم کجا بگردم و پیدا کنم تو را ای خوب! کجاست خانۀ مهر تو مهربان خودم! خدای مهربانم @eitaaparvanegi
♡ بر عالم جسم و جان مبارک باشد بر جمع جهانیان مبارک باشد زهرا و علی به هم رسیدند امروز پیوند دو آسمان مبارک باشد @eitaaparvanegi
انگور مانده‌ای و به ساغر نمی‌رسی آن بوسه‌ای که بر لب دلبر نمی‌رسی گیرم که از قفس بروی ای بریده‌پر! دیگر به گرد پای کبوتر نمی‌رسی! یک بار ای غبار رسیدی به بزم مهر حالا بسوز از اینکه مکرر نمی‌رسی ای دل بگرد کل خیابان عشق را حتی به این یقین که به یک در نمی‌رسی داری جوانه می‌زنی انگار، مرحبا! حتی اگر به سرو و صنوبر نمی‌رسی ای حلقه‌های بغض در این حلق منتظر! او را خبر کنید به خنجر نمی‌رسی ای ساقی صبور! مرا کشت تشنگی دیگر نگو به چشمهٔ کوثر نمی‌رسی امن یجیب خوانده‌ام و چشم بر درم دیر است ای جواب! به مضطر نمی‌رسی؟
صبح است خداوند بغل وا کرده با عاطفه عشق را شکوفا کرده سرمست نگاه او شده باز امروز گنجشک که در باغچه غوغا کرده
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
🏴 چقدر آه کشیدم برای غربت تو! شبیه شمع چکیدم من از مصیبت تو برای آنکه کمی قلب من شود آرام خدا کند برسد دست من به تربت تو خدا که جان تو را با جمال خود آمیخت سرشت، روح مرا نیز با محبت تو چقدر شکر به درگاه حق بدهکارم! فقط برای همین: نعمت ولایت تو سلام حضرت باقر! نمی‌شود هرگز حصار فاصله‌ها مانع زیارت تو لباس مشکی من غصۀ محرّم داشت اضافه شد به غمش غصۀ شهادت تو اگر اجازه دهی، بر حسین گریه کنم ولی نه جای خودم؛ گریه با نیابت تو... @eitaaparvanegi
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
رفتی هزار خاطره را جا گذاشتی در کنج سینه‌‌ام دل شیدا گذاشتی با رفتنت اگرچه خزان شد بهار من غم را تو ای بهار! شکوفا گذاشتی لب‌تشنه مانده‌ام لب دریای مهر تو این قطره را تو غرق تمنا گذاشتی صد پرده روی صورت ماهت کشیده‌ای بیچاره چشم! جای تماشا گذاشتی؟ می‌خواستم که با تو تکلّم کنم، نشد! حسرت به جان واله موسی گذاشتی از آفتاب مهر تو آفاق داغ شد تنها مرا به پنجۀ سرما گذاشتی آمد مسیح ذکر ولی زنده‌ام نکرد ای جان جان! چه در دم عیسی گذاشتی؟ رفتی ولی خیال تو از سر نمی‌رود یک کوله‌بار خاطره را جا گذاشتی @eitaaparvanegi
آواز قشنگ عشق در گوش من است پروانۀ یاد دوست بر دوش من است صبحی که خیال او به دل می‌تابد انگار که خورشید در آغوش من است
🥀 هرچند که آزرده دلم... صبح به‌خیر افسرده و پژمرده‌دلم... صبح به‌خیر ای دوست که بر شیشۀ من سنگ زدی بااینکه ترک خورده دلم، صبح به‌خیر! @eitaaparvanegi
عمری است بر مصیبت تو گریه می‌کنیم هرشب به روز غربت تو گریه می‌کنیم مجروح شد جهان ز غم زخم‌های تو زخمیم و بر جراحت تو گریه می‌کنیم هم بر دقیقه‌های شگفت شهادتت هم بر دم ولادت تو گریه می‌کنیم اصغر براتْ حسرت اکبرشدن گذاشت آقای ما! به حسرت تو گریه می‌کنیم عباس رفت، قامت تو از غمش شکست پس بر شکست قامت تو گریه می‌کنیم هر کس رسید، از تو کمی برد با خودش بر غصه‌های غارت تو گریه می‌کنیم بعد از تو حُرمت حَرمت را شکسته‌اند بر درد هتک حرمت تو گریه می‌کنیم گاهی برای آن‌همه داغی که دیده‌ای گاهی هم از محبت تو گریه می‌کنیم ما در زمین، ملائکه در عرش، یا حسین! داریم در مصیبت تو گریه می‌کنیم @eitaaparvanegi
حالا تمام خاطراتم را بسوزان اصلا بیا رخت حیاتم را بسوزان تا صفحۀ قلبم نباشد عشق‌نامه احساس من، یعنی دواتم را بسوزان وقتی حواسم پرت روی توست دائم سجاده و مهر صلاتم را بسوزان راه نجاتم چیست از مهر تو جز مرگ؟ هرچیز جز راه نجاتم را بسوزان سنگی نمی‌خواهم بماند بر مزارم ای سنگ! آثار وفاتم را بسوزان دیگر نمی‌خواهد به یادم باشی ای دوست دیگر تمام خاطراتم را بسوزان @eitaaparvanegi
از رفتن تو هزار شب می‌گذرد عطر تو نمی‌رود از این خانه چرا؟
مهر تو دارد می‌کشد در دل شراره باید بگیرم از تو ای ماهم کناره دیشب تو را از خاطراتم پاک کردم امشب درون خانه می‌چرخی دوباره آخر چگونه دور باشم از خیالت؟ هر چیز یک جوری به تو دارد اشاره مثل خودم اشعار من هم ساده هستند بی هیچ آرایه... بدون استعاره ای‌کاش اسمت هم به گوش من نمی‌خورد دیگر ندارم از خیالت راه چاره تا خواب را مهمان کنم در چشم‌هایم توی خیالم می‌شمارم هی ستاره دیگر نرفتی از دلم دیگر نرفتی ای‌کاش قلبم را نمی‌دادم اجاره! با سوزن مهرت نمی‌دوزی عزیزم؟ دل را که با چاقوی قهرت گشته پاره دیگر برای من نگو از هرم مرداد وقتی‌که مهرت می‌کشد در من شراره