eitaa logo
سرزمین شعرها 🏴
1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
578 ویدیو
77 فایل
«مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.» هرکس به خدا توکل کند، خدا برایش کافی خواهد بود. (سورهٔ طلاق، آیهٔ ۳) @javadmd14
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
---------------🥀---------------🥀--------------- یلدا شد و حال مرا حتی نپرسیدی دیدی که گریانم؛ به اشکم باز خندیدی یلدا برای شهر سوغات انار آورد اما تو از خون دل من باده نوشیدی دیروز گرد شمع تو چرخیدم و امشب دور و بر خاکسترم مستانه رقصیدی مثل همیشه پیش چشم حسرتم، راحت روی تمام شهر را با خنده بوسیدی قلبت برای عشق می‌زد پیش من؛ افسوس با آن‌همه احساس خوب و ناب جنگیدی با بوسه‌هایم دردهایت را دوا کردم تا خوب شد حالت، از این کاشانه کوچیدی از عشق تو غم‌های پی‌درپی نصیبم شد گل‌های شادی را از این دل یک‌به‌یک چیدی @eitaaparvanegi ---------------🥀---------------🥀---------------
♡ به امّید طلوع نور رویت چشم وا کردم تو را با تک‌تک سلول‌های خود صدا کردم مرا با نغمۀ شورآور "ادعونی"ات خواندی و من یک‌عمر با این جملۀ زیبا صفا کردم برای اینکه ای حق! عشق تو در سینه بنشیند تمام عشق‌های باطل خود را رها کردم عصای وهم را انداختم در طور لطف تو به هر که تکیه دادم جز تو ای یکتا! خطا کردم تمام رازهای سربه‌مهر خویش را ای دوست سر سجادۀ ذکرم برایت برملا کردم تمام عمر طی شد با خیال روی شیرینت به شور عشقت آخرسر خودم را مبتلا کردم نوشتم روی دیوار دلم اسم قشنگت را تمام شهر را با نام خوبت آشنا کردم
🍃 پایین بیا دوباره شبی آسمان من! لبریز نور کن همه را کهکشان من! در باغ عشق، غنچۀ دلواپسی شکفت فکری بکن به حال جهان، باغبان من! از لمس غصّه‌ها تنمان درد می‌کند از حال ما بپرس کمی، مهربان من! در شهر ما رقیبِ محبت زیاد شد سخت است در کلاس جنون، امتحان من کوهم که از حرارت خود داغ می‌شوم دامان عشق سوخت‌از آتشفشان من از قصۀ قدیمی مجنون چه فایده؟ باید شنید قصۀ نو... داستان من... صد بار هم اگر که برانی مرا چه غم؟ آغوش توست آخر سر  آشیان من پروانۀ توام🦋 @eitaaparvanegi
همسرایی به مناسبت میلاد باسعادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها 🌹🌹🌹 می‌شود از تو بگویم سند مهر و وفا؟ حضرتِ عشقِ علی سوره کوثر "زهرا" می‌توان خواند تو را مادر آیینه و آب می‌توان گفت که تو پاک‌تری از دریا نه فقط دختر طاهایی و ام‌الحسنین که تو صدیقه‌ی کبرایی و محبوب خدا روزی اهل زمین میرسد ازبرکت تو سر سجاده اگر باز کنی دست دعا قبل تو خانه‌ی دنیایی ما روح نداشت آمدی با قدمت کل جهان شد زیبا با توسل به شما می‌شود ای مادر آب! حاجت مردم لب‌تشنهٔ دلگرم، روا وصف تو کار قلم نیست زبان قاصر هست آمده سوره‌ی کوثر که کند وصف، تو را باید از عرش شود نام بلندت تفسیر واژه‌ها کمتر از آن‌اند، مقام تو کجا؟ در تجلّی صفات تو همین بس باشد "هل اتی" شرح کمالات تو را داده به ما قلب ما خورده گره در همه دنیا با تو حبّ تو داده به این زندگی‌ ما معنا مثل و مانند نداری، چه به عرش و چه به فرش کاش میشد که بفهمیم تو را ، یا اُمّا برتر از مادر عیسایی و هاجر بانو چرخش چرخ جهان بوده به دستان شما ظرف ایجاد ولایت شده‌ای دخت نبی از وجود تو شد ارکان هدایت برپا پدر از برکت تو فاطمه‌ام نام نهاد نام تو مظهر خیر است برایم همه جا شیعه جز سایه‌ی مهرت که ندارد بر سر بسته امید به دستان شما روز جزا تو مسیحای دلم هستی و بیماران را نخی از چادر خاکی‌ِ تو داده‌است شفا گر نبودی همه جا عرصهٔ ظلمت می‌شد از رخ ماه تو روشن شده بی‌شک دنیا مثل تو خلق نکرده‌است خدا در‌عالم حضرت نور!به والله نداری همتا مادر حضرت ارباب تقاضا دارم یک شب جمعه رسانید مرا کرب‌وبلا حبّ اولاد تو در عمق وجودم جاریست در دلم نیست گرانمایه‌تر از این کالا مایه‌ی فخر زمینید و زمان ای مادر گوشه‌ی چادر خاکی تو باشد مأوا رزق ما میرسد از دست شما تا به ابد نوکر از لطف شما هست همیشه دارا چه کسی جز تو تواند که شود مظهر عشق؟ خانه‌ی قلب علی با تو شده پر ز صفا ما که جز عشق تو در چنته‌ی‌مان چیزی نیست چه نیازی‌است بترسیم ز خوف عقبی ‌ همه نامحرم دردند؛ سلام ای مادر! با کسی جز تو ندارد دل تنگم نجوا مانده توی دلمان حسرت یک کرببلا نامهٔ دعوتمان را بکنی کاش امضاء کل دنیـــا و بشر در کف میزان یکسان کفّـــــــه‌ی دیگرِ آن پنـــــــــــــج تنِ آل عبا مرضیه، طاهره ،صدیقه‌ی کبری، حورا فاطمه ،انسیه، زهراست شفیع دو سرا متبرّک شده کاغذ، قلمم از نامش دل من،دست و زبانم به فدای عَذرا میشوم من به فدایش که کنم درمحشر دل وجانم متبرک به قدوم مولا https://eitaa.com/joinchat/4040163399Cc027c7bc56
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
♥️ دلی گسترده‌تر از وسعت هفت‌آسمان داری درون مهر چشمانت هزاران کهکشان داری کسی قدر تو را نشناخته ای سورۀ کوثر تو سرّ‌الله هستی فاطمه! شأنی نهان داری تو هم مانند حیدر حجت‌الحقِ علی الخلقی تو هم یک جای خالی در عبارات اذان داری بهشت از عطر یاست شد معطر ای گل احمد! ولی از عشق حیدر در دلت آتشفشان داری اگرچه بی‌نشانی‌های تو پر کرده عالم را درون قلب ما آوارگان خود نشان داری گدای عشقم و دنبال دستاس تو می‌گردم عزیزم! در تنور عشق می‌دانم که نان داری بهشت خانه‌ات دارالسلام ماست زهراجان! برای بی‌پناهان، مهربانم! سایبان داری دوباره آمدم در می‌زنم این خانه را مادر! بیا در باز کن! عید است زهرا! میهمان داری السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة @eitaaparvanegi
...🏴...........🏴...........🏴... ما ذرۀ آفتاب هادی هستیم در حلقۀ انجذاب هادی هستیم از دور به او سلام دادیم امروز پس منتظر جواب هادی هستیم صلی الله علیک یا بن رسول الله بأبی انت و امّی و نفسی @eitaaparvanegi ...🏴...........🏴...........🏴...
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
♡ در دل دردم؛ دوا را از تو می‌خواهم فقط تیره شد قلبم صفا را از تو می‌خواهم فقط پیش رو طوفان دنیا؛ پشت‌سر فرعون نفس ای امید جان! عصا را از تو می‌خواهم فقط هیچ‌کس در بخشش کار خطایم یار نیست خوب من! محو خطا را از تو می‌خواهم فقط دل نمی‌بندم به خورشیدی که مهرش رفتنی است ماه من! مهر و وفا را از تو می‌خواهم فقط خسته‌ام از صحبت مردم خدایا! خسته‌‌ام صحبت اهل کسا را از تو می‌خواهم فقط ای تمام‌الحُسن! زیبایی تویی شادی تویی شادی و حسن و حیا را از تو می‌خواهم فقط هر که آمد باغ دل را ساعتی پاییز کرد لحظۀ سبز دعا را از تو می‌خواهم فقط @eitaaparvanegi
. بگو که رونق این خانه را کجا بردی؟ چراغ روشن کاشانه را کجا بردی؟ به دور شمع تو مشتاق سوختن بودم مطاف و مشهد پروانه را کجا بردی؟ شراب تلخ کجا و نگاه شیرینت! شراب و ساغر و میخانه را کجا بردی؟ به‌روی شانۀ تو رد پای اشک من است دلیل گریۀ من! شانه را کجا بردی؟ به‌جای چای، سر سفره آه می‌ریزم صفای سفرۀ صبحانه را کجا بردی؟
🌷 امروز به احترام گل می‌آیم تا زنده شود مرام گل، می‌آیم هر لالۀ سر بریده بسم اللّهی است امروز فقط به نام گل می‌آیم
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
🍀 ای غم! برای کشتن من دست‌وپا نزن از هر طرف تبر بزنی سبز می‌شوم @eitaaparvanegi
♡ وقتی که در آغوش مهرت میهمانم قدر تمام آسمان‌ها شادمانم حتی درون تُنگ دنیا هم عزیزم وقتی تو هستی، مثل دریا بی‌کرانم بر چهره‌ام چین‌وچروک سالمندی است اما به یاد روی شادابت جوانم شب‌ها به‌جای اشک بر سجادۀ عشق از مستی عطر بهارت گل‌فشانم ای دوست! تا غیر از تو را چشمم نبیند با تیغ غیرت بر در دل پاسبانم در سطر‌سطر شعرهایم از تو گفتم پنهان شدی در صفحۀ جان و بیانم از لحظۀ دیدار تو ای مهربانم! با دشمنان و دوستانم مهربانم
ای‌کاش مرا چشم تو بیمار نمی‌کرد شام نگهت روز مرا تار نمی‌کرد از عشق، دل غمزده‌ام بود فراری ای‌کاش مرا چشم تو ناچار نمی‌کرد آن زندگی راحت و بی‌دردسرم را ای‌کاش که دیدار تو دشوار نمی‌کرد بی تیر قساوت، دل دیوانه‌ام ای‌کاش در معرکۀ عشق تو پیکار نمی‌کرد خورشید من! ای‌کاش خدا خال رخت را در زندگی‌ام نقطۀ پرگار نمی‌کرد طوفان محبت به دل هردوی ما زد دیگر بلم خُرد خِرد کار نمی‌کرد! هرچند که عاشق شده بود عاقل این شهر ای‌کاش که پیش کسی اظهار نمی‌کرد یک بار که از عشق سخن گفت مرا کشت این فاجعه را کاش که تکرار نمی‌کرد
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
🥀 همیشه سرو سرورت کمان نمی‌ماند همیشه نرگس تو خون‌فشان نمی‌ماند برای گفتن حقت سکوت می‌شکند مدام سوسن ما بی‌زبان نمی‌ماند دوباره لالۀ پژمرده! سبز خواهی شد درون قلب تو تیر خزان نمی‌ماند خروش دولت باطل خموش می‌گردد به‌روی رود، کفی جاودان نمی‌ماند به ایستگاه تباهی رسیده اسرائیل قطار ظلم به ریلِ امان نمی‌ماند برای داغ فلسطین اگرچه می‌سوزی همیشه چشم تو از غم روان نمی‌ماند به اجر صبر، شراب حیات می‌نوشی درون ساغر تو شوکران نمی‌ماند دوباره غزه! سرود سرور خواهی خواند قناری غزلت نوحه‌خوان نمی‌ماند دوباره بر شب تارت ستاره می‌بارد و قاب پنجره بی‌آسمان نمی‌ماند @eitaaparvanegi
آقـا! مــرا به‌ حــرمت زهــرا نــگاه کـن رحمی به‌حال ناخوش این روسیاه کن بی‌تـو تــمام عـمر به بیـراهه رفـته‌ام ای معنی "صـراط"! مـرا سـربه‌راه کن چشمان فقر من به دو دست تو دوخته مسکین خویش را به کرم پادشاه کن انداختم چو یوسف خود را به‌قعر چاه با دلـو مـهر، خـارجش از بند چـاه کن آیینه‌ام، که پر شـده‌ام از غـبار و زنگ پاکم به آب اشـک و به سوهان آه کن راهم بده به خیمهٔ خود ای عزیز حق! فکـری بـرای ایـن دل بی‌سـر‌پـناه کن آقا درون قـلب من امـشب ظـهور کن با مهر خویش، پنجره را قاب ماه کن
اعضای گروه شعری پادشاه وارونه اسیر دست زمستان جهان نخواهد ماند بهار می‌رسد از ره خزان نخواهد ماند خروش دولت باطل خموش خواهد شد به‌روی رود، کفی جاودان نخواهد ماند قناری از گُلِ خندانِ باغ خواهد خواند و از کلاغ ستمگر نشان نخواهد ماند دوباره شیوهٔ فرعونِ دون شده کشتار ولی ز خشمِ خدا در امان نخواهد ماند پر از چکامهٔ صبری پر از غرور و وفا وِلای دوست که بی‌امتحان نخواهد ماند نصیب تو یکی از حُسنَیین خواهد بود که راه، بسته سوی آسمان نخواهد ماند برای پر زدن هر ستاره گریه نکن که آسمان تو بی‌کهکشان نخواهد ماند به مجمع دُوَل و قطعنامه‌های عقیم چو سازِمان بزند، سازْمان نخواهد ماند قسم به خون دو طفلان قسم به عاشورا بساط حرمله و شمریان نخواهد ماند کبوتران مهاجر به خانه می‌آیند و جغد خیره در این آشیان نخواهد ماند اگرچه عرصهٔ دنیا به دست کرکس‌هاست ولی عقاب که بی‌آسمان نخواهد ماند به خون دخترکانی که بی‌نشان شده‌اند که عن‌قریب ز صهیون نشان نخواهد ماند سرایندگان:
هدایت شده از گلچین شعر
. بگو که رونق این خانه را کجا بردی؟ چراغ روشن کاشانه را کجا بردی؟ به دور شمع تو مشتاق سوختن بودم مطاف و مشهد پروانه را کجا بردی؟ شراب تلخ کجا و نگاه شیرینت! شراب و ساغر و میخانه را کجا بردی؟ به‌روی شانۀ تو رد پای اشک من است دلیل گریۀ من! شانه را کجا بردی؟ به‌جای چای، سر سفره آه می‌ریزم صفای سفرۀ صبحانه را کجا بردی؟ @golchine_sher
همیشه سایهٔ مهر تو بر سرم بوده است خیال ماه رخت در برابرم بوده است اگرچه بند زمین شد کبوتر دل من ولی همیشه هوای تو در سرم بوده است نمانده تشنه لبم در کویر دوری تو همیشه یاد لبت آب کوثرم بوده است به چشم‌های خودم هم اگرچه شک دارم علی‌الدوام حضور تو باورم بوده است نبوده نام کسی سرنویس صفحهٔ دل همیشه اسم تو سربرگ دفترم بوده است نمانده دست من از عشقت ای نگار! تهی مدام عشق تو سرریز ساغرم بوده است
سخت است غربت در میان آشناها از درد پیچیدن به خود بین دواها آغوش را بستن به‌روی هرچه شادی با زجر خندیدن در آغوش بلاها وقتی سکوتت می‌شود مرهم، بیایند از هر طرف با تیرهای خود صداها دنیا جوابی و لبت بسته است دائم پیش نگاه طعنه‌آمیز چراها تلخ است که چشمت نمی‌بیند بپوشند هرگز لباس صدق بعضی ادعاها چیز قشنگی نیست که آدم ببیند بی‌مهری از یاران، جفا از باوفاها تن‌ها به‌هم نزدیک و دل‌ها دور از هم یک جمع تنهاییم ما از هم جداها
دیگر به التیام غزل احتیاج نیست یعنی برای این همه دردم علاج نیست از قصر قلب، عشق به تاراج رفته است سلطان پی محافظت تخت و تاج نیست یا عقل یا که عشق؛  یکی را جواب کن در سرنوشت و ذات دو ضد، امتزاج نیست دیگر به‌راحتی به کسی دل نمی‌دهم پرقیمت است گوهر قلبم، حراج نیست روی خوشی به سوز زمستان نشان نداد بید است هرچه هست در این باغ، کاج نیست در شهر عاقلان که همه کاسبند، هیچ- از عشق دم نزن که برایش رواج نیست با من تمام می‌شود امروز عمر غم دیگر به التیام غزل احتیاج نیست
بگو که رونق این خانه را کجا بردی؟ چراغ روشن کاشانه را کجا بردی؟ به دور شمع تو مشتاق سوختن بودم مطاف و مشهد پروانه را کجا بردی؟ شراب تلخ کجا و نگاه شیرینت! شراب و ساغر و میخانه را کجا بردی؟ به‌روی شانۀ تو رد پای اشک من است دلیل گریۀ من! شانه را کجا بردی؟ به‌جای چای، سر سفره آه می‌ریزم صفای سفرۀ صبحانه را کجا بردی؟
لیلا نبوده‌ام که تو مجنون من شوی دل‌بر نبوده‌ام که تو دلخون من شوی بیدی خمیده ملعبهٔ لرزشم، نه سرو- تااینکه مات قامت موزون من شوی از عشق و شعر خالی‌ام آکنده از ادا دیگر چطور منظر و مضمون من شوی؟ آزار می‌کـشـم ز تـو نـفـریـن نمی‌کنم دلواپسم از اینکه تو مدیون من شوی
آقـا! مــرا به‌ حــرمت زهــرا نــگاه کـن رحمی به‌حال ناخوش این روسیاه کن بی تـو تــمام عـمر به بیـراهه رفـته‌ام ای معنی "صـراط"! مـرا سـربه‌راه کن چشمان فقر من به دو دست تو دوخته مسکین خویش را به کرم پادشاه کن انداختم چو یوسف خود را به‌قعر چاه با دلـو مـهر، خـارجش از بند چـاه کن آیینه‌ام، که پر شـده‌ام از غـبار و زنگ پاکم به آب اشـک و به سوهان آه کن راهم بده به خیمهٔ خود ای عزیز حق! فکـری بـرای ایـن دل بی‌سـر‌پـناه کن آقا درون قـلب من امـشب ظـهور کن با مهر خویش، پنجره را قاب ماه کن
انگور مانده‌ای و به ساغر نمی‌رسی آن بوسه‌ای که بر لب دلبر نمی‌رسی گیرم که از قفس بروی ای بریده‌پر! دیگر به گرد پای کبوتر نمی‌رسی! یک بار ای غبار رسیدی به بزم مهر حالا بسوز از اینکه مکرر نمی‌رسی ای دل بگرد کل خیابان عشق را حتی به این یقین که به یک در نمی‌رسی داری جوانه می‌زنی انگار، مرحبا! حتی اگر به سرو و صنوبر نمی‌رسی ای حلقه‌های بغض در این حلق منتظر! او را خبر کنید به خنجر نمی‌رسی ای ساقی صبور! مرا کشت تشنگی دیگر نگو به چشمهٔ کوثر نمی‌رسی امن یجیب خوانده‌ام و چشم بر درم دیر است ای جواب! به مضطر نمی‌رسی؟
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
🏴 چقدر آه کشیدم برای غربت تو! شبیه شمع چکیدم من از مصیبت تو برای آنکه کمی قلب من شود آرام خدا کند برسد دست من به تربت تو خدا که جان تو را با جمال خود آمیخت سرشت، روح مرا نیز با محبت تو چقدر شکر به درگاه حق بدهکارم! فقط برای همین: نعمت ولایت تو سلام حضرت باقر! نمی‌شود هرگز حصار فاصله‌ها مانع زیارت تو لباس مشکی من غصۀ محرّم داشت اضافه شد به غمش غصۀ شهادت تو اگر اجازه دهی، بر حسین گریه کنم ولی نه جای خودم؛ گریه با نیابت تو... @eitaaparvanegi
🥀 هرچند که آزرده دلم... صبح به‌خیر افسرده و پژمرده‌دلم... صبح به‌خیر ای دوست که بر شیشۀ من سنگ زدی بااینکه ترک خورده دلم، صبح به‌خیر! @eitaaparvanegi