eitaa logo
سرزمین شعرها 🍎
1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
647 ویدیو
87 فایل
«مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.» هرکس به خدا توکّل کند، خدا برایش کافی خواهد بود. (سورهٔ طلاق، آیهٔ ۳)
مشاهده در ایتا
دانلود
در مجلس انس شهدایی امشب در حلقۀ اصحاب وفایی امشب ای خادم آستان قدس رضوی مهمان غریب‌الغربایی امشب @SharheAtasheDel
هدایت شده از طیبه عباسی
بسم رب الشهداء و الصدیقین... رواق چشم جهان داغدار قامت توست به هر طرف که نظر می کنم حکایت توست دوباره قرعه ی خدمت به نام تو افتاد بیا به سوی حرم موعد زیارت توست رواق ها همه آماده ی حضور تو اند به اشتیاق نمازی که با امامت توست کنار شاه خراسان قرار می گیری ... مبارک است مقامت که مزد خدمت توست تمام عمر دویدی به شوق این ساعت بخواب کنج حرم! وقت استراحت توست عبای خاکی و عمامه ای که خونین است و زخم و رنج که میراثی از سیادت توست... گواه توست که بر وعده ات عمل کردی که قطره قطره ی خون تو صدق صحبت توست و داد غسل شهادت تن تو را باران... لقاء حضرت حق این چنین لیاقت توست هنوز هم نشده باورم خبر ها را ! ولی دریغ! خبر حاکی از شهادت توست... @TaiebeAbbasi
هدایت شده از الهه سلطانی
◾️ عشق یعنی که فقط برگ‌و‌بری سوخته‌ را باغبان بقچه کند چشم تری سوخته را دشمن و دوست در این معرکه دیدند از تو رگ افراخته‌‌ای و جگری سوخته را مادرت آمده تا شانه كند موی تو را مانده بايد چه كند موی سری سوخته را همسرت آب شد از غصه، همان روز كه باد با خود آورد برايش خبری سوخته را ای پرستوی وطن، از تو گرفتيم به دوش روز تشييع تنت، بال و پری سوخته را پیکرت را مگر این خاک در آغوش کشد آسمان تاب ندارد قمری سوخته را وای از آن دم که یکی با جگری سوخته‌تر در دل خاک نهد همسفری سوخته را | | ↪️ @ElaheSoltani 🖤🇮🇷
رودها آمدند بدرقه ی چشمه ای که شهید مردم شد قطره قطره چکید باران و در دل اشک ها ی ما گم شد یک کبوترْشهید آوردم ، شعله ور در میان آتش عشق با سکوت از قفس پرید و نداد، پاسخی غیر خون به پرسش عشق جا نمیشد میان آن تابوت وسعت عشق و خدمت و ایمان پاسخم داد مصرعی موجز سروَ م افتاده است در گلدان بغض ها درگلو گره خورده ، چه شب و روز های سنگینی آن عرق ها که ریختی سید ، شده این اشک ها که می‌بینی خاک روی عمامه ات پس کو ؟ به گمان خاکِ بر سر ما شد... کوره راه نرفته بسیار است ، مادرت چشم هاش دریا شد دل من مانده در ارسباران زیر آتش کنار مه،باران باورم نیست مشهد آمده ای ، میزبانی تو یا شدی مهمان؟ آهوان غریب را داده با صدای نقاره ها فرصت با سلامی ز دور میگیرد، هر شهید از امام خود رخصت ناودان نقاره خانه پر است از نت اشکبار خادم ها قطره ها سر به سنگ میکوبند آه امروز عمومی است عزا خادم اين بهشت بودی و پَرْ زده ای تو به جنة المأوى ساحت عشق را به هم زده ای غایب اینجا و حاضری آنجا جامه ات شد سپید رویت ماه، حج خود مشهد الرضا کردی سعی بین صفا و مروه ی خود در دل کوره راه ها کردی با دل پر به مشهد آمده اند، ابرهای سیاه‌پوش حزین گر چه باران دوباره میبارد ، شانه ها کرده گل نه سطح زمین شب جمعه است و دفن خواهی شد بدنت بی کفن نبود و غریب گریه هایم به قول تو باید برود سمت و سوی یابن شبیب نيزه ها بود و اندکی پیکر بدنی مانده بود درصحرا نعل ها آنقدر که ضربه زدند غسل با خاک کرده او گویا و سلامٌ علیکْ ابراهیم! مژده ای از بهار آوردی ما همه بذر در زمستانیم تا كه رجعت کنی و برگردی... @niloofaranehha
رودها آمدند بدرقه ی چشمه ای که شهید مردم شد قطره قطره چکید باران و در دل اشک ها ی ما گم شد یک کبوترْشهید آوردم ، شعله ور در میان آتش عشق با سکوت از قفس پرید و نداد، پاسخی غیر خون به پرسش عشق جا نمیشد میان آن تابوت وسعت عشق و خدمت و ایمان پاسخم داد مصرعی موجز سروَ م افتاده است در گلدان بغض ها درگلو گره خورده ، چه شب و روز های سنگینی آن عرق ها که ریختی سید ، شده این اشک ها که می‌بینی خاک روی عمامه ات پس کو ؟ به گمان خاکِ بر سر ما شد... کوره راه نرفته بسیار است ، مادرت چشم هاش دریا شد دل من مانده در ارسباران زیر آتش کنار مه،باران باورم نیست مشهد آمده ای ، میزبانی تو یا شدی مهمان؟ آهوان غریب را داده با صدای نقاره ها فرصت با سلامی ز دور میگیرد، هر شهید از امام خود رخصت ناودان نقاره خانه پر است از نت اشکبار خادم ها قطره ها سر به سنگ میکوبند آه امروز عمومی است عزا خادم اين بهشت بودی و پَرْ زده ای تو به جنة المأوى ساحت عشق را به هم زده ای غایب اینجا و حاضری آنجا جامه ات شد سپید رویت ماه، حج خود مشهد الرضا کردی سعی بین صفا و مروه ی خود در دل کوره راه ها کردی با دل پر به مشهد آمده اند، ابرهای سیاه‌پوش حزین چشم باران دوباره میبارد ، باز گل کرده شانه های زمین شب جمعه است و دفن خواهی شد بدنت بی کفن نبود و غریب گریه هایم به قول تو باید برود سمت و سوی یابن شبیب نيزه ها بود و اندکی پیکر بدنی مانده بود درصحرا نعل ها آنقدر که ضربه زدند غسل با خاک کرده او گویا و سلامٌ علیکْ ابراهیم! مژده ای از بهار آوردی ما همه بذر در زمستانیم تا كه رجعت کنی و برگردی... @niloofaranehha
هدایت شده از طیبه عباسی
کسی به صبح پریشان سرور خواهد داد؟ کسی به کوه پس از تو غرور خواهد داد؟ پس از عبور تو از دشت ها کدامین ابر به چشمه های پر از اشک شور خواهد داد؟ به ریشه های تنومند ، بعد تو باران میان باغچه قول حضور خواهد داد؟ کسی به پنجره از آفتاب خواهد گفت به عطر تازه جواز عبور خواهد داد؟ کسی شبیه تو در کوچه ها چراغ به دست به شامگاه جهان رنگ نور خواهد داد؟ ردای خاکی و عطر صمیمی چه کسی گل امید به فردای دور خواهد داد؟ بگو به سنگ و به طوفان که در برابر غم خدا به آینه قلب صبور خواهد داد دلم خوش است به اینکه دوباره می آید کسی که مژده ی عصر ظهور خواهد داد @TaiebeAbbasi