eitaa logo
سطلیات
238 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
113 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فقه سیاسی
⬅️. درباره آخرین سفیر شاه در لبنان 🔹تقریبا پس از ربوده شدن امام موسی صدر در لیبی سرلشگر منصور قدر که آخرین سفیر رژیم پهلوی در بود به ایران فراخوانده شد. 🔹وی یکی از جدی‌ترین مخالفان امام صدر بود که از او به عنوان فردی که در تیرگی هر چه بیشتر روابط شاه ایران و رهبر شیعیان لبنان نقشی اساسی داشت، یاد می‌برند. قدر که سابقه مدیریت اداره کل دوم ساواک (اطلاعات خارجی) و اداره ساواک در را در کارنامه خود داشت، در مخالفت با صدر تا بدانجا پیش رفت که عبارت «الدول الخلیج العربیة» (دولت‌های عربی خلیج) در یکی از گفتارهای امام موسی صدر را تعمدا «دولت‌های خلیج عربی» ترجمه کرد و گزارش آن را به تهران فرستاد و در روزنامه‌ها منتشر شد، در حالیکه در عبارت «الدول الخلیج العربیة»، کلمه «العربیة» صفت «الدول» است - که کلمه‌ای مونث می‌باشد - نه صفت کلمه «الخلیج». اتهام کاربرد عبارت مجعول خلیج عربی به امام صدر آن هم در بحبوحه تشدید اختلافات بین ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس بر سر نام تاریخی این پهنه آبی، از مهم‌ترین اقدامات تخریبی قدر علیه صدر بود. 🔺منصور قدر پس از ربوده شدن امام موسی صدر به تهران فراخوانده شد و در پاسخ به سؤال شاه درباره ایشان گفت: «همانطور که اعلیحضرت تشخیص داده بودند سید را سر به نیست کرده‌اند و سید از بین رفته و مساله سید تمام شده است.» 🔹 اطلاعاتی که منصور قدر داشت بر پایه شنیده‌هایش بود که امام موسی صدر در لیبی در یک مراسم مذهبی با قذافی ملاقات می‌کند و «قذافی ظاهرا آنجا به او خیلی بد و بیراه می‌گوید و بعد هم دستور می‌دهد او را می‌برند در یک سربازخانه ۴۰ کیلومتری جنوب غربی تریپولی اعدامش می‌کنند. این را یک دیپلمات لیبی به سفیر لبنان در سازمان ملل بطور دوستانه گفته که بله سید را روز دوم و سوم بردند آنجا و با قذافی اختلاف پیدا کرد و او دستور داد بردندش در سربازخانه و اعدامش کردند. سید با همراهی دو نفر دیگر رفته بود، آن دو نفر را هم می‌کشند که دیگر هیچ اسمی از این‌ها نباشد که روشن بشود چه هست.» 🔹 دو ماه بعد مدت ماموریت قدر پایان یافت و او پس از ترک سفارت ایران در راهی لندن شد، اما نفس تغییر او و اعلام جایگزینی فردی نزدیک به شیعیان لبنان بلافاصله پس از ربودن امام موسی صدر از نقاط مبهم این پرونده است. کانال تلگرامی شامات
🔴 حریری نخست وزیر پیشین لبنان اعلام کرد که این کشور در دروازه جهنم ایستاده است. 🔻سعد حریری، نخست وزیر پیشین لبنان در توییتی نوشت: در عید استقلال به لبنانی‌ها چه بگوییم؟ لبنان در برخی مراحل نزدیک بود بهشت شرق و مرکز تمدن و گفتگو و فرهنگ و دموکراسی باشد اما جنگ‌های دیگران بر روی خاک لبنان و نزاع طایفه‌ها و سیاست‌های قدرت گرفتن از خارج باعث شده لبنان در دروازه جهنم بایستد و استقلال و سرنوشت خود را به عقل‌های متوحشی بسپارد که در ایجاد کشورهای شکست خورده متخصص هستند. 🔻وی گفت: بسیار بسیار ناراحت کننده است که استقلال کشور ما قربانی جنون سیاسی و امنیتی و طایفه‌ای شده است و دولت از برگزاری جلسه کابینه عاجز باشد. بسیار ناراحت کننده است که شهروند لبنانی بعد از ۷۸ سال از استقلال احساس کند که نیاز به کشوری آزاد و مستقل دارد که گروگان هیچ حزب یا طایفه‌ای نباشد. به رغم این واقعیت تلخ امروز باید بگوییم خداوند لبنان، ملت، ارتش و استقلالش را در برابر هر شر و بدی حفظ کند. ۱ آذر ۱۴۰۰
هدایت شده از اصرار
لطفا بخوانید از شهیدی که دیر به سید حسن رسید اما رسید... این آقا که عکسش اینجاست اسمش علاء است و کسی که از سرنوشت علاء بعد از شهادت سید حسن می‌گوید، محمد است. محمد می‌گوید می‌خواهد قصه‌ی علاء را برایتان بگوید و اینکه علاء چطور سعی کرد سید را نجات دهد اما کنار او شهید شد. علاء یکی از افرادی‌ست که که در تیم پزشکی برای نجات جان مردم بعد از بمباران‌ها حضور داشت. آنها آن روز در محل بمباران‌ حضور پیدا کردند. تعدادی از آنها تلاش کردند به سید برسند اما به علت استنشاق مواد موجود در اثر بمباران بیهوش شدند. ساعت‌ها تلاش کردند، رفتند و آمدند اما خبری از پیکرها نبود تا اینکه برخی خسته شدند و تصمیم گرفتند استراحت کنند و فرصت خواستند. اما علاء اصرار داشت که من می‌خواهم بروم پایین، نمی‌خواهم استراحت کنم. گفت من چیزی برای از دست دادن ندارم. با اینکه علاء سه فرزند دارد. پس ماسک اکسیژن را به صورتش زد و پایین رفت. علاء بیرون نیامد. برنگشت. چند ساعت بعد از استراحت، تیم پزشکی پایین رفتند و دیدند علاء کنار سید حسن دراز کشیده. علاء ماسک را برداشته بود و به صورت سید گذاشته بود. تلاش کرده بود سید برگردد. برنگشت. علاء هم همانجا بی‌ماسک با او رفت و تن بی جانش فریاد «بعد از تو خاک بر سر دنیا» شد. هفهاف بصری هم دیر رسید، آواره‌ی محمّد بود.به سپاهیان عمر سعد گفت یا ایّهاالجندُ المجَند، أنا الهفهافُ بن المهند، أبغی عیالَ محمّد. خداوندا! تو شاهد باش. ما نیز در این کوچه پس‌کوچه‌ها دنبالیم. تو شاهد باش آمدند آن قوم که دنبال بودند. دیر آمدند اما آخر آمدند... @Esrar3
هدایت شده از اصرار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن امتحان‌ غافلگیر کننده این نادیدنی‌های تعیین کننده اینطور که معلوم است شهید ابراهیم عقیل از آن شیرین سخن‌های روزگار است (بود؟). ما تازه پیدایشان کردیم بگذار هنوز هم بگوییم هست اگرچه با تأخیر... کلامش به نمود الماس پر از زاویه است و حرکات نور در این زوایا به تلألو سخنانش افزوده. هرکس هم به تناسب، زاویه‌ای از کلام او را بیشتر درمی‌یابد و دل می‌بندد. اعراب ضرب المثلی دارند که می‌گوید «یکسر و یجبر». یعنی می‌شکند و جا می‌اندازد. مثل شهید ابراهیم عقیل که هم خطر را نشان می‌دهد و هم رهایی را. از امتحان می گوید و اینکه امتحان بدجور غافلگیرمان می‌کند و از آن جایی که فکرش را نمی‌کنیم ناغافل از راه می‌رسد و خرمان را می‌گیرد و همین نقطه‌ی خطر ما در آزمون‌هاست. اما همانجا می‌گوید چشم‌مان به همین کوچک های نادیدنی باشد که همان‌ها تمام معادله را بر هم زده و احزاب و بدری رقم می‌زنند. و همین است که می‌گوید تمام این معیارهای دهان پرکن چشم‌گیر را به دریا بریزید و خلاص! و با این معیارها نبود که آن ضربه‌ی مولایمان علی بن ابی طالب در خندق سر شد بر تمام سرها از جن و انس. 🔰این‌ها را که می‌گوید؟ یکی از بزرگ‌ترین فرماندهان نظامی حزب الله. آن ها اینگونه تدبیر می‌کردند، تدبیر جنگ را، تدبیر خویش را. ☑️ زیرنویس شده @Esrar3