امروز در یک عملیات انتحاری از صبح سمفونی مردگان رو برای بار سوم گوش دادم.الان احساس میکنم آیدین و اورهان و آیدا و سورمه لینا رو پره های پنکه های لرد نشستن و دارن دور سرم میچرخن😬😵💫🥴
تو سرمم نوای مرگبخش سمفونی های تلخ مرده های خانواده اورخانی طنین انداخته😐😶🙄
#سمفونیمردگان
#عباسمعروفی
@sayeh_sayeh
#جای_خالی_سلوچ
معجزه کلمات را میتوان در قلم محمود دولت آبادی جاری دید.وقتی «جای خالی سلوچ» را میخواندم محو ترکیبات تازه و تصویر سازی های فوقالعاده اش بودم.آنقدر اثر واقعی است که در تمام مدت خواندن خودم را یکی از اهالی زمینج میدانستم.درگیر داستان بودم و نگران مرگان و هاجر.
نبودن سلوچ و جای خالی اش همان چیزیست که در سطر سطر کتاب فریاد میشود.درونمایه اصلی رمان فقر است که با آمدنش همه چیزهای دیگر از در و پنجره و قلب و مغز و وجدان میروند.فقیری و ناچار از پیدا کردن تکه ای نان برای زنده ماندن.
داستان قصه پدری است که به دنبال کار میرود و رفتنش انسجام خانواده را میبرد.مردی میرود و زنی تاراج میشود،پسری پیر میشود و پسر دیگر طغیان میکند و دختری که کودکی اش برای تکه ای نان و تامین بودن پرپر میشود.
مکان داستان روستایی خیالی به نام زمینج در خراسان است.زمان داستان سالهای دهه چهل به بعد که انقلاب سفید یا اصلاحات ارضی در حال اجرا شدن است میباشد.نگاه انتقادی نویسنده به بیچارگی ناشی از فقر و ظلم اربابان و بی تفاوتی دولت به مردم در طول داستان خودش را نشان میدهد.فریب مردم روستا توسط دولت برای واگذاری زمین هایشان زیر پوشش تبلیغاتی عمران و آبادانی و مهاجرت روستاییان به شهر قدم به قدم روایت میشود.
رنج مردم از جهلشان و فقر،شکم های گرسنه و چشمانی که سیری ندارند، طمعی که بعضی را وا می دارد دزدی کنند، نزول کردن و ظلم مردان به زنان در پناه شرع، نگاه پر هوس مردانه به زنان، قدرت و اقتدار و عقل و عشق زنی که در میانه نبرد زندگی تنها مانده همه در این رمان به تصویر کشیده شده اند.رمان «جای خالی سلوچ» دل را از غم لبریز میکند اما در عین حال از زیبایی نثر کتاب لذت میبرید و این لذت، رنجِ غم و درد مردم ندارِ روستا را در دل و ذهن ماندگارتر میکند.
این داستان به خوبی نشان میدهد که در خانواده نبودن پدر چه بر سر این اصلی ترین بنیاد جامعه می آورد.در ابتدا می بینیم نبودن کار چه بر سر پدر که بخاطر بیکاری و پیدا کردن کار خانه را ترک میکند آورده است.کتاب روایت ظلم در حق زنان است.ظلمی که بر سر دخترکان به زور شوهر داده شده به مردی هم سن پدرشان می شود،ظلمی که در حق زنانی که همسرشان تنهایشان گذاشته و می روند روا میشود و همچنین ظلمی که به زنانی می شود که هوا و هوس شوهر نامرد شان با آتش هوو زندگیشان را در شعله های بی پناهی میسوزاند.
کتاب «جای خالی سلوچ» پر از نماد است و میتوان هر فرد و شی و مکان را نماد چیزی دانست.دولت آبادی این کتاب را در سال ۵۷ بعد از آزادی از زندان در هفتاد روز نوشت.همانقدر که «خوشه های خشم» استاین بک تیره بختی مردم آمریکا را در خلال سالهای رکود بزرگ اقتصادی نشان می دهد «جای خالی سلوچ» هم این نکبت و بدبختی را با انقلاب سفید نمایش می دهد.تفاوتی که این دو رمان با هم دارند در همبستگی اعضای خانواده و اهمیت این مسئله برایشان هست،مخصوصا نقش حیاتی خانواده برای مادر در «خوشه های خشم» که به هیچ وجه نمی خواهد ضربه ای به آن وارد شود.مادر در «خوشه های خشم» نماد امید و سرسختی است،مرگان هم نماد مقاومت و مبارزه اما چون مردش،خانواده را تنها گذاشته و ما هیچ علقه و مهری بین اعضا خانواده نمیبینم تلخ است و گزنده.هاجر کوچکترین فرزند خانواده حتی در چهاردیواری خانه خودش از دست کتک های برادر بزرگش امنیت جانی ندارد.حتی زیر ضربه های مشت مادرش ناله میزند.زن خانواده در نبود مردش برای گرفتن حق پسرش مورد تعرض قرار می گیرد.این همه سیاه روزی یک خانواده روستایی دل را به درد می آورد.هر چند «خوشه های خشم» هم کتابی پر از زشتی های جامعه و سختی و بی پولی و گرسنگی خانواده است اما دلسوزی ها و محبت های اعضا خانواده به هم لبخند به لب می آورد و اینکه در آخر تام برای رسیدن به عدالت مصمم میشود امید را زنده نگه میدارد.اما در «جای خالی سلوچ» تنها تنفرِ بین برادرها و بیزاری پسر ها از مادر و حرمت نداشتن پدر و ظلم دیده میشود بی هیچ بذر امیدی که در نهایت در دل خواننده کاشته شود.مهاجرت بقیه روستاییان به شهر و خالی ماندن روستا احتمالا سرنوشت داستان خواهد بود.
#جای_خالی_سلوچ
#محمود_دولتابادی
#مرگان
#زندرادبیاتایران
#کتاب_خواندم
#با_کتاب_قد_بکش
🌸سایه🌸
@sayeh_sayeh
وطن عجب واژه شورانگیزیست.تمام سلولهای جان آدمی را به جنب و جوش وامیدارد،رقصی از سر دلدادگی و دلبستگی.از همان روزهای بچگی که خاطرش در ذهنم حک شده هر بار سرود ملی ایران را شنیده ام پرده اشکی از سر عزیز بودنِ خاطرِ وطن بر چشم هایم کشیده شده.عجیب واژه ایست وطن وغریب عشقش ریشه می دواند در جان و تن.
فدایی وطن کم نداشته میهن درد کشیده سرافرازمان.گوشه گوشه زمین این گلستان به خون فرزندان رشیدش آبیاری شده.کلنل محمد تقی خان پسیان یکی از همین دلسوزان وطن بود که در جوانی دست غدار بیگانه پرپرش کرد.
دیشب چشم هایم برای دو ساعت میخ سکوی تالار وحدت بود برای تماشای کنسرت نمایش کلنل.اولین ایرانی ای که پرواز با هواپیما را آموخت.اولین پیانیست ایرانی ای که توانست نت پیانو هم بنویسد.مترجم،نویسنده و از اولین بنیانگذاران سرود ملی ایران،کسی که در چند ماه توانست اصلاحات زیادی در خراسان انجام دهد.اما استعمار پیر طبق عادت کثیفش نتوانست مردی بزرگ را ببیند.رضاخان هم از کلنل کینه ای قدیمی داشت.از همان ساعتی که کلنل به رضا خان گفته بود تو شرف ایرانی نداری دشنه انتقام چفتِ دستان رضا میرپنج شد.منتظر ماند تا کی بتواند زهرش را بریزد.سر محمد تقی خان پسیان به خاطر همین کینه ها از تنش جدا شد.دسیسه قوام السلطنه و مکر انگلیس و دشمنی رضا خان از آستین عشایر کُردِ خراسان به درآمد و کلنل پسیان در سی سالگی جان بر سر عهدش با وطن نهاد.
کاظم سیاحتی نقش کلنل را بازی میکرد و محمد معتمدی نقش عارف قزوینی.محمد معتمدی که چند تصنیف از اشعار عارف را با آن صدای گرمش خواند جانمان را در چشمه شعر و آواز غرق لذت کرد.
عارف قزوینی بعد از دیدن سر بریده کلنل پسیان این شعر را سرود:
این سر که نشان سرپرستیست
امروز رها ز قید هستیست
با دیده عبرتش ببینید
کاین عاقبت وطنپرستیست…
#کنسرتنمایش
#کلنلمحمدتقیخانپسیان
#وطن
۲۲ آبان ۴۰۲
🌸سایه🌸
@sayeh_sayeh
#إلی…
اینکه بنشینم پشت میز نهار خوری در آشپزخانه خانه خودم و غرق در تجربه بودن در لبنان شوم دستاورد خوبی بود برایم.با دیدن سختی زندگی در کشورهای دیگر نکته های مثبت در ایران بودن بیشتر به چشمم میآید.نعمت آب و برق داشتن در بیست و چهار ساعت شبانه روز جای شکر مدام دارد مخصوصا وقتی مادر و بانوی خانه ای،بقیه موارد دیگر بماند برای شکر کردن در وقت اضافه.
خانم فائضه غفار حدادی در این سفرنامه تجربیات خودش را از سفری یک هفتهای به لبنان و زیارت یک روزه سوریه با لحنی خودمانی و بی تکلف با مخاطبش به اشتراک گذاشته اند.این روانی و سادگی متن را دوست داشتم.آشنا شدن با مکانهای دیدنی لبنان و غذاهای محلیِ حتما خوشمزه شان برایم جالب بود.به شدت اشتیاق سفر به لبنان در دلم شعله ور شده.قبلا سفرنامه دهکده خاک بر سر را با قلم ایشان مطالعه کرده بودم و دلم سفری به اروپا میخواست.میترسم سفرنامه های بقیه نویسنده ها را دست بگیرم و دیگر نتوانم در خانه بند شوم…
حس دیدن قدس عزیز از پشت دیواری که حائل بین صاحبان اصلی و اشغالگرانش شده خیلی غم انگیز است.این حس اندوه بی پایان را من هم با توصیف نگاه مشتاق و منتظر انتقام اسرا و خانواده اش درک کردم.اما این تصور که دو فرمانده بزرگ آنجا ایستاده اند و دارند برای آزادی قدس،راهبردی ترین نقشه های پیشروی را میکشند و انگشت اشاره شان راه را نشان میدهد دلگرم کننده است.با پای دل به زیارت عمه سادات رفتن و استرس به موقع به مرز رسیدن هم از جذابیت های دیگر این کتاب بود.اما به نظرم تا تبدیل شدن به یک سفرنامه واقعی خیلی فاصله داشت
#الی…
#فائضهغفارحدادی
#سفرنامه
🌸سایه🌸
@sayeh_sayeh
وضع من دیوانه🤪ساعت شش صبح😌
بعد دو ماه اومدم خونه پدری بازم دلم نیومد بخوابم و کتاب نخونم🤷🏻♀️.همه تو خواب نازن من با کتابایی که آوردم در تلاشم برای رسیدن به مقرری ها🏃🏻♀️🤓
هر روز اگه ۴۸ ساعتم باشه من برای رسیدن به همه برنامه هام بازم وقت کم میارم🤦🏻♀️دلم خلوت رابینسونو میخواد🥲😇🤭
#دنیا_یه_چندهزار_ساعت_تنهاییو_خلوت_و_آرامشخیال_و_بیکاری_به_ما_کتابخونا_بدهکاره📚📖🔖
#های_دنیا_بیا_بدهیتو_صاف_کن📣
#اگر_پول_را_در_دست_چپم_و_عمر_بی_نهایت_را_در_دست_راستم_بگذارند_هر_دو_را_برداشته_به_کنج_خلوتی_میروم_و_تا_قِران_آخر_پولها_را_در_بینهایتِ_عمرم_کتاب_میخوانم😬🤪🕰️
@sayeh_sayeh