🍃🍃🍃🌱🌱🌱🌿🌿🌿☘️☘️☘️
سفت و سخت.محکم و بدون ذره ای انعطاف که حتی آنهمه نقاشی کارتونی هم برای تلطیف عملکردش بیفایده است.حتی نگاه کردن بهش نفسم را بند می آورد.
رد اشکهای پسرک روی گونه هایش خیسی براقی جا گذاشته و هربه چندی قطره ای جدید در همان مسیر میلغزد.انگشت سبابه ای که روی بدنه بریس میکوبد و نگاه پر التماسی که میخواهد آن را از تنش جدا سازم.ابه ابه گویان نگاهم میکند.میگویم«چیه مامان جون؟»باز هم با انگشت میکوبد روی سینه ای که بریس آن را تنگ در آغوش گرفته.منی که خودم تحمل لباسی که حتی کمی تنگ باشد ندارم حالش را حس میکنم.اما چه کنم؟چه از دستم برمی آید؟این هم یک امتحان سخت دیگر!مجبور باشی روزی چند ساعت همچین زره محکمی را بر بدن نازک جگرگوشه ات ببندی و بگویی:«مامان برات خوبه،صبور باش،تحمل کن».ببندی به امید اصلاح و راست شدن.راست شدن ستونی که فقراتش نامیده اند.طاقت نمی آورد و بی تابی اش بیتابم میکند.هر روز کمی زودتر از زمان مقرر بازش میکنم و با خودم میگویم:«عیب نداره،فردا چند دقه بیشتر میذارم بمونه»اما...امان از دل مادر....
چند روز مانده بود به بهار ۹۹ که تشنج ها امانش را بریده بودند.دکترش نامه بستری برایش نوشت.همان روزها که لشکر مرموز و ناشناخته کرونا همه جا میتازید.از ترس کرونا دست و دلمان لرزید.راضی نشدیم به بستری.در خانه خودمان پرستاریش را میکردیم.روزی را که روی مبل نشسته بودم و پسرک پیش پایم بلندترین برج رنگارنگ لگویی اش را میساخت خوب بخاطر دارم.نشسته بود و من چشمانم روی تقلای دستانش برای خلق برج ثابت مانده بود.در دل گفتم:«خدایا شکرت که بازم با این همه تشنج کمرش کج نشده.الهی شکر»
نمیدانم سرش چیست!!چند روزی از این الهی شکر گفتنم نگذشته بود که انحرافی در کمرش توجهم را جلب کرد.از همان روزها این کج شدن آغاز شد و دیگر درست نشد که نشد.کاردرمانی،ماساژ،ورزشهای مختلف همه بی نتیجه...تجویز نهایی همین زره پر از پرنده های خشمگین است.آنهم اگر روزی بیست ساعت دوسال مداوم روی تن نحیف پسرم نشسته باشد شاید که...
یک انحراف کمر بخاطر چند ثانیه لرزش های عصبی بدن کج شدنی این چنینی در پی دارد و عواقبی دردناک.دو سال بستن کمربند محکم ترموپلاستیکی به امید برگشتن ستون فقرات به جای خود.ای وای از لرزیدن در مسیر حق و انحراف از طراط مستقیم.یک لغزش چقدر از مسیر دورمان میکند؟چند درجه انحراف میدهد از مدار صدق و حق و راستی ؟؟
ای کاش اگر لغزیدیم دستی باشد که به راهمان بیاورد.آغوشی که چون کمربند نگهمان دارد تا منحرف تر نشویم و به راه بیاییم.ای کاش تاب سختی های راست شدن را داشته باشیم.دوران اصلاح را با بی صبری و بیقراریهایمان رها نکنیم.آسایش ابدی را به راحتی دم نفروشیم.ای کاش که اصلا انحرافی در کارمان نباشد...الهی آمین 🤲
#دعا_کنیم_که_دعا_اثر_دارد
#انشاالله
#اهْدِنَا_الصِّرَاطَ_الْمُسْتَقِيمَ
#رَبَّنَا_أَفْرِغْ_عَلَيْنَا_صَبْرًا_وَثَبِّتْ_أَقْدَامَنَا_وَانصُرْنَا...
#صبر_صبر_صبر
#و_چه_تلخ_است_این_صبر...
#به_امید_میوه_شیرینش...
🌸سایه🌸
@sayeh_sayeh