eitaa logo
سایه
186 دنبال‌کننده
308 عکس
20 ویدیو
2 فایل
در سرم می‌جوشد فوران واژه، و دلم چون برکه خانه امن گیاه شعر است... @sayeh_sayeh برای معاشرت @sayehjan پیج اینستاگرامم: ferfery_jan@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برف پاااارو میکنییییم🌨️ آب حوض خاااالی میکنییییم⛲ آب طی میکشیییییم🧹🪠 ارایه انواع خدمات با پرسنل مجرب و کاربلد و سابقه دار.خانه و زندگی خود را به دستان پرتوان پرسنل وظیفه شناس ما بسپارید👌🤌 انشاالله که پشیمان نشوید😉😝😜😅 @sayeh_sayeh
امروز وقتی چشمانم را باز کردم با خانه ای روبه رو شدم که نیمی از آن را آب رادیاتور فرا گرفته بود با عمقی حدود سه چهارسانت.همسرم خانه بود.فرش ها را جمع کرد.زمین را تی کشید.کارها را سر و سامان داد.با قالیشویی هماهنگ کرد عصر بیایند برای بردن فرش و موکت های خیس.فقط سختی من نگهداشتن بچه ها در خانه خالی از فرش بود.همان را هم تا کمی از ظهر گذشته با پدرش هماهنگ کرد و پسر بزرگم به خانه پدربزرگش رفت. امروز از صبح ساعت ده تا حدود پنج عصر، کتاب «پاییز آمد » را به صورت صوتی گوش دادم.خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی.کتاب آنقدر جالب بود و جذبم کرد که نتوانستم نیمه رهایش کنم.خاطرات دختر نازپرورده ای که با دیدن شور و اشتیاق برادر جوانش که به خیل مبارزان انقلاب پیوسته بود و با مطالعه کتاب های اعتقادی فراوان،انقلابی و عضو سپاه شد.در همان روزهای کار و اوایل جنگ دلباخته پاسداری جوان که به خواستگاری اش آمده بود میشود و علیرغم مخالفت خانواده با هم ازدواج میکنند.داستان روزهای عاشقانه شان،ماجرای پر از غم دخترشان،نامه های پر از مهر و آموزنده شان،اخلاص و ایمان و اعتقاد قوی شان،صبوری فخرالسادات و درک بالای احمد همه و همه آنقدر زیبا به تصویر کشیده شده است که روح نا آرام را به نوشیدن معجون آرامش نهفته در زندگی پرتلاطمشان دعوت میکند. بعد از خواندن کتاب لحظه ای خودم را جای فخرالسادات گذاشتم.مخصوصا آن قسمت کتاب که خانه و زندگیش پر از آب شده بود.اگر امروز وقتی با خانه‌ای پر آب روبه رو میشدم و همسرم نبود چه میخواستم بکنم؟اگر روزهایی که باردار بودم یا روزهایی که فرزندانم بیمار بودند همسرم کنارم نبود چه میکردم؟همسران جوان شهدا تمام روزهای جوانی که جان میل بودن با یار دارد چگونه دوری را تاب آوردند؟تمام روزهای زندگی که بی وجود همسر و یاور سخت است و نمی‌گذرد، برای این زنان صبور با ایمان با چند فرزند کوچک چگونه گذشت؟چقدر ما مدیون این مردان از جان گذشته و همسران صبور و فرزندان درد بی پدری کشیده شان هستیم... این کتاب را خیلی دوست داشتم.واژه واژه اش در جانم نشست.اشک هایم را روان کرد.عاشقانه ای پاک پر از ایمان و اعتقاد.به تمام کسانی که دوست دارند کتابی در رابطه با همسران شهدا بخوانند «پاییز آمد» را پیشنهاد میکنم.از دستش ندهید. 🌸سایه🌸 @sayeh_sayeh
خوشم با حب حیدر قد کشیدم دلم را از همه عالم بریدم.... @sayeh_sayeh
فیلمی که در این سه شب سعی کردیم ببینیم و امشب خلاصه تمام شد فیلم «Triangle of Sadness» «مثلث اندوه» بود که در اسکار امسال هم هست. داستان فیلم راجع به پسر و دختری است که مدل هستند.دختر چون بلاگر است و فالوور بالایی دارد همراه پسر به یک سفر رایگان به عنوان هدیه با یک کشتی تفریحی میروند. تمام مسافرانش افراد ثروتمند جامعه هستند.اواسط فیلم کشتی غرق میشود و مسافران در جزیره ای سرگردان میشوند. فیلم نقدی به نظام سرمایه داری است.افراد میلیاردری که اکثرا اروپایی و روسی هستند و همه با روش هایی نامتعارف مثل در دست داشتن بازار سلاح و استفاده از بازارهای کمونیستی و معروفیت در فضای مجازی به ثروت رسیده اند و بقیه افراد آسیایی و آمریکای لاتینی به کارهایی مثل نظافت و خدمه بودن مشغولند. سرمایه دارانی که خود با نوع سلطه خود عملا کاری کرده اند که مردم عادی باید برای نان بخور و نمیر و گذران زندگی جان بکنند.اما در صحنه ای نشان میدهد زن روسی میلیاردر دیوانه وار همه را مجبور میکند که لخت شوند و شنا کنند و از لحظه لذت ببرند. در قسمت انتهایی فیلم که در جزیره هستند به زیبایی تاثیر قدرت را در به فساد کشیده شدن و انحطاط نشان می‌دهد. زن آسیایی که در کشتی مسئول نظافت سرویس های بهداشتی بود رییس گروه میشود و خود را کاپیتان میخواند و جوانترین و زیباترین پسر گروه را برای استفاده جنسی انتخاب میکند.در تقسیم غذا اعمال قدرت میکند. برای اینکه اجازه دهد بقیه در قایق بخوابند باج میگیرد.آنقدر این مقام به مزاجش خوش می آید که وقتی سلطه و قدرت خود را در خطر میبیند حاضر به کشتن افراد میشود.گویی فیلم میخواهد بگوید سواستفاده از قدرت ربطی به نژاد و ملیت ندارد،البته این گزینه را ندارند که بگویند اگر تقوا باشد میتوان در رأس قدرت ماند و فاسد نشد. در کل پیام فیلم خوب و قابل تامل بود اما به نظرم میشد بهتر از این هم این پیام را منتقل کرد.فیلم های قبلی روبن اوستلوند هم حاوی همین پیام ها و مضامین بودند.فیلم هایی مانند فورسماژور و مربع. در ابتدای فیلم هم کارگردان سعی دارد کلیشه های جنسیتی را عوض کند.با اعتراض به اینکه وقتی زن شاغل است و حقوق بیشتری می‌گیرد نباید مرد هم خرج خودش را متقبل شود و هم زن را.باید هر کس دنگ خودش را بدهد.برای ما که اسلام عزیز را داریم و در همه این جزییات هم دین کامل و جهانشمولمان دستورات لازم را داده است این مسایل خنده دار و هزل به نظر میرسد. @sayeh_sayeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز خدا برامون خواست و به لطف یکی از دوستان فرهنگی موفق شدیم به روزهای اوجمون برگردیم و بعد از دو نوبت برونسپاری فرزندانمون یکبار خونه پدربزرگ مادربزرگ و یکبار خونه خاله، در یک روز دو تا از فیلم های جشنواره فجر رو بریم سینما و تماشا کنیم.ما تو اون روزهای اوجمون رکورد چهار فیلم در روز هم داریم.امروزم اگه میدونستیم بچه ها در این حد وزه نیستن میشد سه تا فیلم ببینیم اما دلمون برای اقواممون سوخت روز عیدی،پس به همین دو فیلم اکتفا کردیم. فیلم کت چرمی با بازی جواد عزتی و اکثر دوستاش تو زخم کاری و مرد بازنده اولین فیلمی بود که امروز تو پردیس سینمایی ایران مال دیدیم.بیشتر از خود فیلم اینکه بعد دو سال بازم نشسته بودم رو صندلی های سینما برام شادی آفرین بود. دومین فیلم هم یادگار جنوب بود با بازی وحید رهبانی و الناز شاکردوست و ....این فیلم هنوز شروع نشده و ما نشستیم روبروی پرده سفید تو سالن سینما سینماتوگراف موزه سینما.چقدر دلم برای اون روزامون که دغدغه مون این بود که چه فیلمی بریم و کدوم تئاتر رو بریم و کنسرت کی بهتره تنگ شده.یادش بخیر.... حس یه نفر منتقد رو دارم که مجبوره همه فیلم هارو ببینه و بعد سریع مقاله شو بنویسه تا بره برای چاپ تو روزنامه فردا صبح و برای این کارش پولم میگیره.از بس تند تند هی تو راه خونه این و اون و سینما بودیم😂😂 @sayeh_sayeh
امروز این دو تا فیلمی که رفتیم رو به عنوان هدیه روز مرد به همسرم کادو دادم و گفتم لطفا برای اینکه از هدیه ام تشکر کرده باشی این سررسید رو برام بخر تا منم خوشحال شم.اینگونه بود که اکنون هر دو شادیم😃 اصن من رسمم اینطوریه هر سال روز مرد یه چی باید برا خودم کادو بگیرم تا خوشحال باشم😉😜 ذوق سررسیدمو دارم.دوس دارم برم جلو جلو خاطراتمو بنویسم😅 پ.ن:امروز منظورم دیروز یعنی شنبه است.اما من چون هنوز نخوابیدم با اینکه یه یک ساعت و نیمی میشه که یکشنبه شده برا من همون شنبه حساب میشه🧏🏻‍♀️ @sayeh_sayeh
در ستایش ماراتن کتاب😉 آبان ماه امسال برای اولین بار در حلقه کتابخوانی مبنا شرکت کردم.خیلی ها سابقه دار بودند و بار چهارمشان بود.من ولی حلقه اولی بودم و خام و بی تجربه.اوایل حس غربت داشتم.خیلی ها کلی خاطره مشترک از حلقه های قبلی داشتند و من بر و بر چت هایشان را نگاه میکردم و حسرت میخوردم که من چرا در حلقه های پیش نبودم تا اینکه با پدیده عجیب و غریب ماراتن کتاب روبه رو شدم و حس شاخ زدگی جایگزین غربت شد. تعریفش را که خواندم اصلا برایم قابل هضم نبود که چرا آدمیزاد اصولا باید چند کتاب نصفه خوانده شده داشته باشد؟چرا نباید یک کتاب را خواند و رفت سراغ کتاب بعدی؟این سوال دور سرم مثل جوجه های دور سر تام میچرخید تا اینکه از همان حلقه چهارم پایم به چند گروه کتابخوانی دیگر هم باز شد و دیدم دارم در آن واحد چند کتاب مختلف را موازی خوانی میکنم و هرازچندگاهی از مقرری بعضی کتابها عقب میمانم و آن زمان است که تمام سلول های بدنم مانند معتادان ناله سر میدهند مارااااتن کتااااب🗣️ اینگونه بود که حکمت ماراتن را قشنگ شیرفهم شدم🤪 🌸سایه🌸 @sayeh_sayeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاش برم بخوابم دیگه🚶🏻‍♀️دو نصفه شبه🤪 فیلم دیدن انگار بهم سرخوشی زیادی داده.مغزم در ترشح دوپامین داره افراط میکنه به نظرم.باید سرکوبش کنم🤺
موضوع انشا: مبنا مرد است یا زن؟ من با مبنا آشنا نبودم.نمیدانستم چیست یا کیست؟در فالویینگ های پیج اینستاگرامم بود اما تا به حال پای حرفهایش ننشسته بودم. چند باری در استوری های آدم معروف ها دیده بودم از روایت انسان و مبنا تعریف کرده اند. صفحه آقای جوان را هم داشتم و گاهی کپشن های طولانی پست های چند صفحه ای ورق زدنی شان را می خواندم اما نمیدانستم مبنا دختر آقای جوان است. تا اینکه روایت انسانی شدم.قصه های خانواده انسان مبنایی ام کرد. بعد خلاق و باز روایت انسان و بعدترش حلقه و مقدماتی و باز روایت انسان. خوان نعمت مبنا آنقدر گسترده است که گرسنه از سر سفره اش بلند نشوی و آنقدر طعم غذاهایش ناب و اصیل است که محال است دل را بزند. مبنا در نظر من همان دختر کدبانویی است که هنوز در خانه پدری‌اش مانده و می داند هر کس چه غذایی دوست دارد و با دلالت پدرش و موادی که برایش فراهم کرده و ذکاوت ذاتی‌اش مناسب طبع و ذائقه مهمانانش غذای طیب و پاک پیش رویشان می گذارد.هم اخمش شیرین است و هم مهرش دلربا. گاهی با خودم میگویم من قبل از مبنا سر کدامین سفره بوده ام؟ چرا زودتر لبخند تابناکش بر رخ فسرده زندگی ام نتابیده بود و چقدر فرق است بین روزگار پیشین من بدون مبنا و این روزهایم با مبنا جان دوست داشتنی. این روزها که بر سر سفره پرثمر مبنا جان نشسته ام معنای رزق را هم بیشتر درک می کنم؛که دوستان شایسته،کتاب های خوب،نحوه درست اندیشیدن، معرفت و درک دنیا از ازل تا امروز و بی نهایت همه رزق هایی است که برکت سفره این بانو روزی ام کرده است. مبنا جان، دختر بابا جوان،الهی سفره ات همیشه پر برکت... @sayeh_sayeh
هوووووف🥴،بالاخره خوندمش،یه ذره کتاب بودا اما نمیدونم چرا انقد کش اومد خوندنش. کتاب نوجوانه اما خوب بود.دیگه این موقع شب بیشتر از این نمیتونم در موردش بنویسم.شب بخیر😵‍💫😴 @sayeh_sayeh
ناگهان پرده برانداخته اید یعنی چه؟؟؟ مست از کلبه برون تاخته اید یعنی چه؟؟؟🤪😜 خانه به دوشان واقعی که غم دوران ندارن😅😅🥰🥰😍😍😘😘 @sayeh_sayeh
وقتی شیطان میخواهد حکومتش را جایی دایر و استوار کند اول از همه سراغ زن و شراب میرود،سراغ حیا و حجاب،حتی قبل از آنکه بخواهد مبانی کفرآلود و شرک آمیزش را نشر دهد بی عفتی و مستی و بیشرمی و دریدگی را عادی سازی میکند.ذهنی که رفت سراغ می و باده و دیگر به حجب و حیا توجهی نداشت خودش نزده برای شیطان میرقصد،دیگر آموزش و پرورش و مدرسه و دانشگاه نمیخواهد.مدرسه و دانشگاه هم میشود یک مکان و عرصه جدید برای ادامه گستاخی ها و بی دینی هایش.کاش همه بفهمیم حجاب مصونیت است در مقابل همه چیز،در مقابل نقشه ها و شبیخون های ابلیس... 🌸سایه🌸 @sayeh_sayeh
‼️‼️‼️‼️ کاش در کشور ما سیستم آموزشی یا متولیان فرهنگی به این نکته توجه کنند.گویش ها و لهجه های محلی همه دارن از بین میرن و حتی تو خانواده هام پدرها و مادرها کراهت دارن با زبون محلی با بچه هاشون حرف بزنن.زبون محلی خود به خود همراه خودش کلی از فرهنگ ها و خرده فرهنگ هارو هم به نسل بعد منتقل میکنه.من الان که به شمال میرم میبینم که خیلی از بچه ها اصلا بلد نیستن به گیلکی صحبت کنن و یه سری هاشونم اصلا حتی متوجه هم نمیشن.خیلی ناراحت کننده است. 🌸سایه🌸 @sayeh_sayeh
همین الان برای دومین بار شنیدن سال بلوا را تمام کردم و هنوز رطوبت نم اشک روی مژه هایم هست.دفعه اول حوالی مهر ماه با صدای مولود اسلیمی گوش دادم اما اینبار با خوانش عاطفه رضوی. آنقدر با احساس خوانده اند که برای اولین بار من یک کتاب را با همان سرعت معمولی گوش دادم.معمولا بقیه کتاب های صوتی و پادکست ها و سخنرانی ها را با سرعت ۱/۵ یا ۲ گوش میدهم. این دو روزی را که دوباره نوش آفرین برایم از زندگی اش میگفت غرق در زیبایی و قدرت قلم عباس معروفی بودم.چقدر جملات،توصیفات،دیالوگ هارا دوست دارم. داستان درباره دختری به نام نوش آفرین فرزند سرهنگ نیلوفری است که آرزو داشت دخترش عروس شاه شود.اما نوشا عاشق پسری کوزه گر به نام حسینا میشود که جبر فرهنگی مانع ازدواجشان میشود.نوشا توسط شوهر مثلا تحصیل کرده و فرنگ رفته و پزشکش بخاطر حسادت با تفنگ موزر کتک خورده و در بستر مرگ افتاده و هفت شبانه روز با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند تا در آخر میمیرد.داستان در هفت فصل و هفت شب بیان میشود.یک فصل در میان راوی نوشا و سوم شخص هستند و در فصل هفتم نوشا و میرزا حسن و نوه اش راوی هستند. عشق بین نوشا و حسینا با داستان اساطیری زرگر و دختر پادشاه در هم آمیخته و نمادهای بسیاری در داستان وجود دارد.در واقع موضوع اصلی کتاب ظلم به زن ها و نگاه های هیز مردانه و جبرهای تحمیل شده بر زنان بخاطر سنت های قدیمی و نداشتن آزادی در انتخاب است. خوانش خانم رضوی به قدری خوب و جذاب بود که دلم میخواد دوباره گوش دهم.میدانم که باز هم گوش میدهم.خیلی خوشحالم که سمفونی مردگان را هم دوباره با حلقه پنجم میخوانم.هرچند غم قلم عباس معروفی دل آدم را میچلاند اما آنقدر تأثیر گذار است و جریال سیال ذهن آدمها را خوب نشان میدهد که نمیتوان در برابر اغوای چند باره خواندن کتابهایش دوام آورد. 🌸سایه🌸 @sayeh_sayeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الحمدالله که امسال هم تو جشن انقلاب کف خیابون بودیم 🤲🤲🤲🤲 🎊🎉 @sayeh_sayeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پشت میز نهارخوری نشسته بودم.دیگر ذهنم نمیکشید.یک متن تا نیمه نوشتم اما آخر صفحه که رسیدم دیدم اصلا اتفاقی در هیچ جایش نیست.یک خاطره محض است😐.به پشتی صندلی تکیه داده بودم و پاهایم روی صندلی جلویی بود.نمیتواستم سفری برای شخصیتم پیدا کنم که در آن برایش اتفاقی افتاده باشد و تعادل اولیه و ثانویه ای در کار باشد.به افق خیره بودم و میخواستم برایش یک اتفاق اختراع کنم که ناگهان از پشت پرده توری آشپزخانه یک اتفاق زیبا تعادل اولیه مرا بر هم زد.با هیجان از جایم پریدم.گوشی به دست بی خیال سوز سرما رفتم در بالکن و فیلم گرفتم.کریسمس شده😍 چقدرررر من تماشای بارش برف را دوست دارم.چقدرررر راه رفتن روی برف و شنیدن صدای خرچ له شدن برف های ترد زیر پاشنه کفش هایم را دوست دارم.و البته هر چقدرررر از حس بدی که به گل و چول بعد از آب شدن برفها دارم بگویم کم گفته ام🥴😖. این تعادل اولیه و اتفاق و تعادل ثانویه جرقه چند خاطره سفری را هم به ذهنم خطوراند🤪ببینم کدامش برای تمرین این هفته برایم آب و نان میشود😅 مکان:همون حیاط همیشگی خونمون در ویوی ابدی پنجره آشپزخانه و بالکن😊😬 🌸سایه🌸 @sayeh_sayeh