eitaa logo
محلهٔ صادقعلی
83 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
31 فایل
این کانال به منظور انتقال اخبار و بررسی نقاط ضعف و قوت محله اسلامی صادقعلی تشکیل شده است. ارتباط با ما: @sdeqali_e
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 🔴 فقط به خدا پناه ببر تا تو را بی نیاز سازد 🔹شخصی به یكی از خلفای دوران خود مراجعه و درخواست كرد تا در بارگاه او به كاری گمارده شود. 🔸خلیفه از او پرسید: «قرآن می‌دانی؟» 🔹او گفت: «نمی‌دانم و نیاموخته‌ام.» 🔸خلیفه گفت: «از به كار گماردن كسی كه قرآن خواندن نیاموخته است، معذوریم.» 🔹مرد بازگشت و به امید دست یافتن به مقام مورد علاقه خود، به آموختن قرآن پرداخت. 🔸مدتی گذشت تا اینكه از بركت خواندن و فهم قرآن به مقامی رسید كه دیگر در دل نه آرزوی مقام و منصب داشت و نه تقاضای ملاقات و دیدار با خلیفه. 🔹پس از چندی، خلیفه او را دید و پرسید: «چه شد كه دیگر سراغی از ما نمی‌گیری؟» 🔸آن آزادمرد پاسخ داد: «چون قرآن یاد گرفتم، چنان توانگر شدم كه از خلق و از عمل بی‌ نیاز هستم.» 🔹خلیفه پرسید: «كدام آیه تو را اینگونه بی‌ نیاز كرد؟» 🔸مرد پاسخ داد: 🔅«مَن یَتّقِ اللّه یَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لایَحتَسِب؛ هر كس از خدا پروا بدارد و حدود الهی را رعایت کند، خدا برای بیرون شدن او از تنگناها راهی پدید می‌آورد و از جایی كه تصور نمی‌كند، به او روزی می‌رساند و نیازهای زندگی‌اش را برطرف می‌سازد.» (سوره‌ طلاق، آیات ۲ و ۳) 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 @OstadRaefipoor1
🔆 تو برای خدا باش، خدا و همه ملائکه‌اش برای تو خواهند بود 👤آیت‌الله شیخ محمدتقی بهلول می‌فرمودند: ما با کاروان و کجاوه به گناباد می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگهدار، می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. 🔸کاروان‌دار گفت: بی‌بی! دو ساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. 🔹مادرم گفت: نه، می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. 🔸کاروان‌دار گفت: نه مادر، الان نگه نمی‌دارم. 🔹مادرم گفت: نگهدار. 🔸کاروان‌دار گفت: اگر پیاده شوید، شما را می‌گذارم و می‌روم. 🔹مادرم گفت: بگذار و برو. ✨من و مادرم پیاده شدیم. کاروان حرکت کرد. وقتی دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ من هستم و مادرم، دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرا می‌رسد و ممکن است حیوانات حمله کنند. ولی مادرم با خیال راحت با کوزه آبی که داشت، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد، رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند. 🔻لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک درشکه خیلی مجلل پشت سرمان می‌آید. کنار جاده ایستاد و گفت: بی‌بی کجا می‌روی؟ 🔸مادرم گفت: گناباد. 🔹او گفت: ما هم به گناباد می‌رویم. بیا سوار شو. 🤲 یک نفس راحتی کشیدم و گفتم خدایا شکر. 💢 مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم. 🔸سورچی گفت: خانم، فرماندار گناباد است. بیا بالا، ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد. 🔹مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! 💠در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است. 🔅ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت. آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست و گفت: مادر بیا بالا، اینجا دیگر کسی ننشسته است. 🔘مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. در بین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. ❤️اگر انسان بنده‌ٔ خدا شد و در همه حال خشنودی خدا را در نظر گرفت، بيمه مى‌شود و خداوند تمام امور او را كفايت و كفالت مى‌كند. 💠 «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ؛ آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟» (سورۀ زمر: آیۀ ۳۶) 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 @OstadRaefipoor1
🔆 ✍ نعمت‌های زندگی را قدر بدانیم 🔹امروز هرگاه خواستید کلمه‌ای ناخوشایند به زبان آورید؛ به کسی فکر کنید که قادر به تکلّم نیست. 🔸قبل از اینکه بخواهید از مزّه غذایتان شکایت کنید؛ به کسی فکر کنید که اصلاً چیزی برای خوردن ندارد. 🔹پیش از آنکه از زندگیتان شکایت کنید؛ به کسی فکر کنید که خیلی زود هنگام، از دنیا رفته است. 🔸قبل از آنکه از فرزندانتان شکایت کنید؛ به کسی فکر کنید که آرزوی بچّه‌دار شدن دارد. 🔹پیش از نالیدن از مسافتی که مجبورید رانندگی کنید؛ به کسی فکر کنید که مجبور است همان مسیر را پیاده طی کند. 🔸و پیش از آنکه از شغلتان خسته شوید و از آن شکایت کنید؛ به افراد بیکار و ناتوان و کسانی که در آرزوی داشتن شغل شما هستند فکر کنید. 🔰زندگی، یک نعمت است؛ با غر زدن و نالیدن به کام خودتان و اطرافیان تلخش نکنید. 💠به کانال نشر آثار استاد رائفی پور بپیوندید 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1707147264Cb54b6c0cea
🔆 ✍ تنبیهی برای دروغ 🔹ﭘﺴﺮ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ: ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩ‌ﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ، ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ، ﮔﻔﺖ: ﺳﺎﻋﺖ پنج ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ. 🔸ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ و ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ. ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ. ﺳﺎﻋﺖ ۵:۳۰ ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ!! 🔹ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ ۶:۰۰ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ! ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟! 🔸ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ! 🔹ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ “ﺭﺍﺳﺖ” ﺑﮕﻮﯾﯽ! ﺑﺮﺍﯼ ﺍینکه ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ۱۸ ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮﻣﯽﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ باره ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ! 🔸ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮمبیل ﻣﯽﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ، ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ! 🔹ﻫﻤﺎﻥﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮیم. 🔸ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ۸۰ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻢ! 💠به کانال نشر آثار استاد رائفی پور بپیوندید 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1707147264Cb54b6c0cea
🔆 ✍ گول ظاهر زندگی‌ها رو نخورید 🔹‏من پولدارترین آدمای این شهر رو دیدم که یه ماشین معمولی سوار می‌شن. 🔸عاشق‌ترین آدما رو دیدم که حتی یه استوری هم از عشقشون نمی‌ذارن. 🔹خیّرترین آدما رو دیدم که اصلاً هیچ‌کس اونا رو نمی‌شناسه. 🔸باکلاس‌ترین آدما رو دیدم که یه گوشی معمولی داشتن. 🔹بامعرفت‌ترین آدما رو دیدم که هیچ‌وقت دم از رفاقت و معرفت نمی‌زدن. 🔸پس گول ظاهر زندگی آدما رو نخورید. چیزای واقعی اصلاً نمایش‌دادنی نیستن... 💠به کانال نشر آثار استاد رائفی پور بپیوندید 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1707147264Cb54b6c0cea
🔅 ✍️ از خدا برکت در رزق بخواهید 🔹یکی از صالحان دعا می‌کرد: پروردگارا! در روزی‌ام برکت ده. 🔸کسی پرسید: چرا نمی‌گویی روزی‌ام ده؟ 🔹گفت: روزی را خداوند برای همگان ضمانت کرده است. اما من برکت را در رزق طلب می‌کنم، چیزی که خدا به هرکس بخواهد می‌دهد. 🔸اگر در مال بیاید، زیادش می‌کند. اگر در فرزند بیاید، صالحش می‌کند. اگر در جسم بیاید، قوی و سالمش می‌کند و اگر در قلب بیاید، خوشبختش می‌کند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔 @Masaf
🔅 ✍ پندهای یک پدر به پسرش 🔹منتظر هیچ‌ دستی در هیچ‌جای این دنیا نباش و اشک‌هایت را با دستان خود پاک کن (همه رهگذرند). 🔸زبان استخوانی ندارد ولی این‌قدر قوی هست که بتواند به‌راحتی قلبی را بشکند (مراقب حرف‌هایت باش). 🔹به کسانی که پشت‌سرت حرف می‌زنند بی‌اعتنا باش، آن‌ها جایشان همان‌جاست، دقیقا پشت‌سرت (گذشت داشته باش). 🔸گاهی خداوند برای حفاظت از تو کسی یا چیزی را از تو می‌گیرد. اصرار به برگشتنش نکن. پشیمان خواهی شد. خداوند وجود دارد پس حکمتش را قبول کن. 🔹عمر من ۸۰سال است ولی مثل ۸ دقیقه گذشت و دارد به پایان می‌رسد. در این دقیقه‌های کم کسی را از خودت ناراحت نکن. 🔸قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته‌هایت را پیش خدا گلایه کنی، نظری به پایین بینداز و داشته‌هایت را شاکر باش. 🆔 @Masaf
🔅 ✍ پندهای یک پدر به پسرش 🔹منتظر هیچ‌ دستی در هیچ‌جای این دنیا نباش و اشک‌هایت را با دستان خود پاک کن (همه رهگذرند). 🔸زبان استخوانی ندارد ولی این‌قدر قوی هست که بتواند به‌راحتی قلبی را بشکند (مراقب حرف‌هایت باش). 🔹به کسانی که پشت‌سرت حرف می‌زنند بی‌اعتنا باش، آن‌ها جایشان همان‌جاست، دقیقا پشت‌سرت (گذشت داشته باش). 🔸گاهی خداوند برای حفاظت از تو کسی یا چیزی را از تو می‌گیرد. اصرار به برگشتنش نکن. پشیمان خواهی شد. خداوند وجود دارد پس حکمتش را قبول کن. 🔹عمر من ۸۰سال است ولی مثل ۸ دقیقه گذشت و دارد به پایان می‌رسد. در این دقیقه‌های کم کسی را از خودت ناراحت نکن. 🔸قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته‌هایت را پیش خدا گلایه کنی، نظری به پایین بینداز و داشته‌هایت را شاکر باش. 🆔 @Masaf