🔻 #هنگ_سوم
خاطرات اسیر عراقی
دکتر مجتبی الحسینی
♦️خوب است در اینجا به حوادث متفرقه ای که در جریان ضد حمله پیش آمد اشاره کنم.
۱ - سپاه آرایی سریع نیروهای «عبدالله» که پاتک کردند، افرادی غیر منسجم بودند که از چند هنگ و تیپ مناطق عملیاتی دیگر فراخوانده شده بودند. این گروه در نبردی حساب نشده و بدون شناسایی دقیق، با بسیج نیروهای نظامی بیشمار وارد صحنه نبرد شدند. همین مساله موجب بروز آشفتگی و هرج و مرج در صفوف آنها گردید. به همین دلیل میتوان گفت که اقدام نیروهای «عبدالله» بیشتر به یک واکنش نظامی شباهت داشت تا یک ضد حمله. البته عوامل متعدد دیگری نیز در این شکست دخالت داشتند. از جمله این که حمله شبهنگام صورت گرفت و ارتش
♦️عراق آموزش لازم را در مورد حملات #شبانه فرا نگرفته بودند، در حالی که ایرانیها با عملیات رزمی #شبانه_آشنایی کامل داشتند و عمدتاً به واحدهای پیاده ای که شبهنگام با نیروهای زرهی ما مبارزه می کردند تکیه داشتند. دیگر این که هماهنگی لازم بین واحد توپخانه و دیگر واحدهای پشتیبانی به عمل نیامد و نیروهای ما در مقابل دلاوری و رشادت #نیروهای ایرانی کاری از پیش نبردند.
۲ عراقیها، عراقیها را به اسارت در آوردند، از دیگر نیروهای شرکت کننده در این حمله میتوان از بقایای تیپهای شکست خورده در اولین نبرد #بستان همچون تیپهای ٤٨ و ۲۳ نام برد. فرماندهان عراق با شرکت دادن این نیروهای شکست خورده در ضد حمله مرتکب اشتباه بزرگی شدند چرا که آنها روحیه و توان رزمی خود را از دست داده و در این منطقه با کابوس مرگ دست و پنجه نرم می کردند.
♦️به گفته برخی از سربازان هنگ، سربازان تیپ ٤٨ با فرار از صحنه درگیری در همان ساعات اولیه حمله، روحیه نیروهای ما را نیز ضعیف کردند. آنها فریاد میزدند شما محاصره شده اید... #ایرانی پشت سر شما قرار گرفته اند... همین مساله ترس و وحشت را به دل نیروهای ما ریخت. مصیبت بارتر این که نیروهای ما به #سوی هم آتش گشودند و خود را به یکدیگر تسلیم میکردند. گویا هنگامی که نیروهای کماندویی در حین حمله فریادهای ♦️«الله اکبر» سردادند، نیروهای تیپ ۳۱ به تصور این که آنها قوای ایرانی هستند به طرفشان آتش گشودند، زیرا فرستادن ندای تکبیر
#مختص ایرانیهاست و نه عراقیها. همچنین گروهی در حدود ۵۰ نفر خود را به یکی از هنگهای عراقی که تصور می کردند ایرانی هستند تسلیم کردند و در حالی که دستهایشان را به علامت تسلیم بالا برده بودند به طرفشان حرکت کردند، اما هنگامی که به آنها نزدیک شدند دیدند که آنها نیز مثل خودشان عراقی هستند.
-👈اعدام بسیجی خردسال
در محل استراحت واقع در نزدیکی هور کنار خودروی آشپزخانه افسران که مجاور واحد سیار پزشکی بود ایستاده بودم که سربازی به نام «عبدالکریم ترکی» اهل کرکوک پیش ما آمد و چند قرص مسکن از من خواست. آنچه را که میخواست به او دادم. سر صحبت را با قضیه شب حمله باز کرد و با مباهاتی تمام گفت که از جمله سربازانی بود که توانست از رودخانه سابله عبور کند. او می گفت: «ما شب هنگام به همراه سروان «رحمان» و ستوان یکم احتیاط جواد علیوی مسئول هنگ حزبی از رودخانه عبور کردیم و پس از یک درگیری کوتاه در ساحل رودخانه یک نفر بسیجی ایرانی ۱۶ ساله را به اسارت در آوردیم و پس از بستن دستهایش او را به داخل سنگر انداختیم. درگیری تا سپیده بامداد ادامه یافت تا این که مهماتمان تمام شد. تصمیم به فرار گرفتیم. آن ایرانی که از تصمیم ما آگاه شده بود، دست به دامن ائمه اطهار ، فاطمه و زینب شد تا او را به حال خود رها کنیم. در آن موقع من به ستوان جواد علیوی گفتم: قربان با او چکار کنیم... ما که نمیتوانیم او را همراه خود ببریم... او پاسخ داد موردی ندارد که او را با خود ببریم. همین جا بکشش. در حالی که #دستهایش بسته بود، یک خشاب را توی سینه او خالی کردم. سپس او را در داخل سنگر رها کرده، گریختیم.» . این سرباز لعنتی جریان را با افتخار و خوشحالی تمام بازگو می کرد ؛ و من از شنیدن این ماجرا خونم به جوش آمده بود. به او گفتم: تو چقدر سنگدل و بی رحم هستی چرا یک نفر انسان را که به 👈ائمه متوسل میشود و در حالی که هر دو دستش بسته است، می کشی؟» با وقاحت تمام خندید و گفت: «دکتر! او یک ایرانی مجوس بود. من او را کشتم و از این بابت خوشحالم. دیگر نتوانستم قیافه اش را تحمل کنم. گفتم: «زودباش برو! کارت تمام شد.»
♦️چند روز بعد امکان استفاده از مرخصی برای ۵ ٪ از افراد هنگ فراهم شد به همراه ستوان محمد جواد محل خدمت را ترک کرده، به منزل رفتیم. پس از مراجعت به هنگ و منطقه شنیدیم که( مجاهدین عراقی) منطقه هور از نواحی ناصریه بین دو شهر بایشی و بصره، قطار حامل کاروانی از نظامیان را که از بصره به طرف بغداد در حرکت بود مورد حمله قرار داده اند و در جریان این حمله، متجاوز از ۳۷ نظامی کشته و دهها نفر دیگر مجروح شدند.
👇#هنگ_سوم