eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
2.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
781 ویدیو
1 فایل
#نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس و پستها و محتوای ارزشی #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبین و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻  خاطرات اسیر عراقی               دکتر مجتبی الحسینی          ‌‌‍‌‎‌ ♦️خوب است در اینجا به حوادث متفرقه ای که در جریان ضد حمله پیش آمد اشاره کنم. ۱ - سپاه آرایی سریع نیروهای «عبدالله» که پاتک کردند، افرادی غیر منسجم بودند که از چند هنگ و تیپ مناطق عملیاتی دیگر فراخوانده شده بودند. این گروه در نبردی حساب نشده و بدون شناسایی دقیق، با بسیج نیروهای نظامی بیشمار وارد صحنه نبرد شدند. همین مساله موجب بروز آشفتگی و هرج و مرج در صفوف آنها گردید. به همین دلیل می‌توان گفت که اقدام نیروهای «عبدالله» بیشتر به یک واکنش نظامی شباهت داشت تا یک ضد حمله. البته عوامل متعدد دیگری نیز در این شکست دخالت داشتند. از جمله این که حمله شب‌هنگام صورت گرفت و ارتش ♦️عراق آموزش لازم را در مورد حملات فرا نگرفته بودند، در حالی که ایرانیها با عملیات رزمی کامل داشتند و عمدتاً به واحدهای پیاده ای که شب‌هنگام با نیروهای زرهی ما مبارزه می کردند تکیه داشتند. دیگر این که هماهنگی لازم بین واحد توپخانه و دیگر واحدهای پشتیبانی به عمل نیامد و نیروهای ما در مقابل دلاوری و رشادت ایرانی کاری از پیش نبردند. ۲ عراقی‌ها، عراقی‌ها را به اسارت در آوردند، از دیگر نیروهای شرکت کننده در این حمله می‌توان از بقایای تیپ‌های شکست خورده در اولین نبرد همچون تیپ‌های ٤٨ و ۲۳ نام برد. فرماندهان عراق با شرکت دادن این نیروهای شکست خورده در ضد حمله مرتکب اشتباه بزرگی شدند چرا که آنها روحیه و توان رزمی خود را از دست داده و در این منطقه با کابوس مرگ دست و پنجه نرم می کردند. ♦️به گفته برخی از سربازان هنگ، سربازان تیپ ٤٨ با فرار از صحنه درگیری در همان ساعات اولیه حمله، روحیه نیروهای ما را نیز ضعیف کردند. آنها فریاد می‌زدند شما محاصره شده اید... پشت سر شما قرار گرفته اند... همین مساله ترس و وحشت را به دل نیروهای ما ریخت. مصیبت بارتر این که نیروهای ما به هم آتش گشودند و خود را به یکدیگر تسلیم می‌کردند. گویا هنگامی که نیروهای کماندویی در حین حمله فریادهای ♦️«الله اکبر» سردادند، نیروهای تیپ ۳۱ به تصور این که آنها قوای ایرانی هستند به طرفشان آتش گشودند، زیرا فرستادن ندای تکبیر ایرانی‌هاست و نه عراقیها. همچنین گروهی در حدود ۵۰ نفر خود را به یکی از هنگ‌های عراقی که تصور می کردند ایرانی هستند تسلیم کردند و در حالی که دستهایشان را به علامت تسلیم بالا برده بودند به طرفشان حرکت کردند، اما هنگامی که به آنها نزدیک شدند دیدند که آنها نیز مثل خودشان عراقی هستند. -👈اعدام بسیجی خردسال در محل استراحت واقع در نزدیکی هور کنار خودروی آشپزخانه افسران که مجاور واحد سیار پزشکی بود ایستاده بودم که سربازی به نام «عبدالکریم ترکی» اهل کرکوک پیش ما آمد و چند قرص مسکن از من خواست. آنچه را که می‌خواست به او دادم. سر صحبت را با قضیه شب حمله باز کرد و با مباهاتی تمام گفت که از جمله سربازانی بود که توانست از رودخانه سابله عبور کند. او می گفت: «ما شب هنگام به همراه سروان «رحمان» و ستوان یکم احتیاط جواد علیوی مسئول هنگ حزبی از رودخانه عبور کردیم و پس از یک درگیری کوتاه در ساحل رودخانه یک نفر بسیجی ایرانی ۱۶ ساله را به اسارت در آوردیم و پس از بستن دستهایش او را به داخل سنگر انداختیم. درگیری تا سپیده بامداد ادامه یافت تا این که مهماتمان تمام شد. تصمیم به فرار گرفتیم. آن ایرانی که از تصمیم ما آگاه شده بود، دست به دامن ائمه اطهار ، فاطمه و زینب شد تا او را به حال خود رها کنیم. در آن موقع من به ستوان جواد علیوی گفتم: قربان با او چکار کنیم... ما که نمی‌توانیم او را همراه خود ببریم... او پاسخ داد موردی ندارد که او را با خود ببریم. همین جا بکشش. در حالی که بسته بود، یک خشاب را توی سینه او خالی کردم. سپس او را در داخل سنگر رها کرده، گریختیم.» . این سرباز لعنتی جریان را با افتخار و خوشحالی تمام بازگو می کرد ؛ و من از شنیدن این ماجرا خونم به جوش آمده بود. به او گفتم: تو چقدر سنگدل و بی رحم هستی چرا یک نفر انسان را که به 👈ائمه متوسل می‌شود و در حالی که هر دو دستش بسته است، می کشی؟» با وقاحت تمام خندید و گفت: «دکتر! او یک ایرانی مجوس بود. من او را کشتم و از این بابت خوشحالم. دیگر نتوانستم قیافه اش را تحمل کنم. گفتم: «زودباش برو! کارت تمام شد.» ♦️چند روز بعد امکان استفاده از مرخصی برای ۵ ٪ از افراد هنگ فراهم شد به همراه ستوان محمد جواد محل خدمت را ترک کرده، به منزل رفتیم. پس از مراجعت به هنگ و منطقه شنیدیم که( مجاهدین عراقی) منطقه هور از نواحی ناصریه بین دو شهر بایشی و بصره، قطار حامل کاروانی از نظامیان را که از بصره به طرف بغداد در حرکت بود مورد حمله قرار داده اند و در جریان این حمله، متجاوز از ۳۷ نظامی کشته و دهها نفر دیگر مجروح شدند. 👇
🔻  خاطرات اسیر عراقی               دکتر مجتبی الحسینی       ‌‌‍‌‎‌ ♦️ دستور عقب نشینی امشب را به همه حاضرین ابلاغ کرد. فرمانده هنگ ما سرهنگ ستاد «عبدالکریم» رو به من کرد و گفت: «دکتر! اکیپ پشتیبانی را بردار و به پشت رودخانه میسان نزدیک روستای مجاور پل، عقب نشینی کن!» پوزش خواسته و گفتم: «من پزشک هستم نه مسئول رده پشتیبانی در جواب گفت: «تو در درجه اول افسر هستی و در درجه دوم پزشک. ما با کمبود شدید افسر مواجه ایم و تو بایستی ما را در این امر یاری کنی این یک دستور نظامی است!» ♦️برگشتم و دستورات جدید را به اطلاع بقیه رساندم. پیش از غروب کاروان ما به راه افتاد. من آخرین نفری بودم که با یک دستگاه آمبولانس حرکت می‌کردم. تاریکی بر همه جا سایه گسترده بود. از بخت بد هر چه استارت زدم روشن نشد. موقعیت حساس و دشواری آن شب داشتم. کجا می‌توانستیم برویم. ارتش تدریجاً عقب نشینی کرده بود ♦️و ایرانی‌ها در حال تعقیب آنها بودند. در آن وضعیت بحرانی، ناگهان خودرویی که دستگاه بی سیم را حمل می‌کرد از آشیانه خود خارج شد. وقتی مرا دیدند با تعجب پرسیدند چرا دستور عقب نشینی را به ما نرساندید؟ ظاهراً به دلیل فراموشی کسی آنها را مطلع نکرده بود. از آنها کمک خواستم ؛ و آنها مرا در تعمیر آمبولانس یاری کردند. شبانه با هم به راه افتادیم. ساعت ۸ شب به روستای پشت رودخانه «میسان» رسیده و با دوستانم ملاقات کردم. چند دستگاه از خودروها را ندیدم. متوجه شدم که آنها به منطقه پشتیبانی هنگ واقع در پشت رودخانه کرخه رفته اند. سوار اتومبیل فرمانده هنگ شده بدان سو حرکت کردم و آنها را در آنجا یافتم. سپس آنها را برداشته و ساعت ۱۰ حرکت کردیم و پس از پیمودن جاده موازی هور به رودخانه کرخه رسیدم. روی این رودخانه پل کوچکی وجود داشت و در کنارش یک روستای بزرگ. مرد مسلحی جلو ما را گرفت فهمیدم که از ساکنین محلی است و بعثی ها او را به عنوان نگهبان محلی به کار گماشته اند. وقتی فهمید که نظامی هستیم ما را به جاده منتهی به رودخانه میسان هدایت کرد. ساعت ۱۲ شب به دوستانم محلق شدم. شب را به سختی در آنجا سپری کردیم. ♦️صبح سرگردی از قرارگاه لشکر آمد و از ما خواست فوراً منطقه را ترک کنیم. تمامی افراد گروه بلافاصله به پشت جاده خاکی موازی رودخانه عقب نشینی کردند. پس از شکست نیروهای عراقی در بازپس گیری شهر و اطراف آن در سایه مقاومت نیروهای ایرانی و نامطلوب بودن جغرافیای منطقه - نیروهای عراقی بالاجبار از زمینهای عقب نشینی کردند. پس از این عقب نشینی نیروهای لشکر پنجم یک رشته مواضع دفاعی اولیه در پشت رود خانه میسان ایجاد کردند. نیروهای مهندسی سپاه سوم نیز درصدد ساختن یک خط دفاعی مستحکم در پشت رودخانه کرخه بودند. این خط از شهر هویزه تا نقطه مقابل هورالهویزه امتداد می یافت. ♦️هنگ ما اواخر دسامبر ۱۹۸۱ / اوایل دی ۱۳۶۰ در یک موضع دفاعی نزدیک روستای شیخ خزعل واقع در سواحل رود میسان استقرار یافت. بعد از ظهر همان روز از سرگرد «فاضل» فرمانده گروهان کماندویی تیپ به عنوان جانشین فرمانده هنگ سوم وارد شد. از او به گرمی استقبال کردم. پس از نوشیدن چایی، به من گفت که بعنوان فرمانده هنگ نزد ما آمده است. او رفت و از خطوط مقدم هنگ بازدید کرد. سپس پیش ما برگشت و از من خواست خودروهای پشتیبانی جنگی و واحد سیار پزشکی را به سه کیلومتری پشت رودخانه میسان انتقال دهم. واحد سیار پزشکی و خودروهای پشتیبانی هنگ در نزدیکی جاده ارتباطی رود کرخه و رود میسان مستقر شدند. آنجا یک منطقه زراعی متروکه و مملو از درختان کوچک و گیاهان صحرایی بود که در ۸۰۰ متری مقابل رود کرخه و روستای واقع در آن قرار گرفته بود. روزها در میان علف‌ها و ساقه های خشک کوچک زندگی می کردیم و شبها در داخل آمبولانس. با وجود این که از گلوله باران خبری نبود و با خطوط گاه مقدم فاصله زیادی داشتیم اما در موقعیت بسیار دشواری بسر می‌بردیم. و بیگاه وقوع حوادث ساده این زندگی را از حالت یکنواختی خارج می کرد.... @seYed_Ekhlas🇮🇷        ‌‌‍‌‎