نمیدونم این چندمین باره که کار بههم پیچیده و ته دلم روشنه که یکی میاد، میشینه تو حسینیهی امام خمینی و دلمو قرص میکنه به این ادامهی این مسیر.
چقد توی این سالها قدرتو بیشتر دونستم آقاسید.
نکتهی تاریخی آموزنده: پنج جنگ آخر ایران و عثمانی به ترتیب در زمانهای شاهعباس اول، شاهعباس سوم، نادرشاه، کریمخان زند و فتحعلیشاه اتفاق افتاد و ایرانیها پیروز هرپنج بودند.
کاش بدنم میفهمید امروز پنجشنبه است و نیاز نیست از هفت صبح هر دو دقیقه یکبار بیدار بشه که بره سر کار. کاش این فرصت رو غنیمت میشمرد و به خواب عمیق فرو میرفت.
آروم گوشهی پتو رو زدم کنار تا ببینم کجای دنیام که انقد سرده؟ فکر میکردم توی خواب، توسط سیمرغی چیزی دزدیده شدم و الان بالای قلهی قافم. انقد که سرد بود.
خلاصه به سختی از زیر پتو اومدم بیرون، دست زدم به شوفاژ اتاق و دیدم یهجوری بیحرارته که انگار بهش گفتی هرکی گرم باشه محمدرضا گلزاره. الان متوجه شدم ساعتهاست برق رفته و در اصل همهی اینا آزمونی برای سنجش ادب و متانت و عفت کلامم بود که از طرف آقای پزشکیان در این صبح دلانگیز برگزار شده.
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی
رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو
میان اهل عالم در وفا ضربالمثل کردی
فرستادی به قربانگاه اسماعیلهایت را
همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی
کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چند
تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی
چه شیری دادهای شیران خود را که شهادت را
درون کامشان شیرینتر از شهد و عسل کردی
رباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شد
به تیغ اشک خود، اعرابشان را بیمحل کردی
#محسنرضوانی
اقلا اینروزا که اسراییل آمادهی حملهی مجدد بهمون شده بفهمیم که خیلی ساله «وسط جنگ تمام عیاریم». جنگی که یه عده، چون ندیدنش، فکر کردن میتونن سایهش رو از روی سرمون بردارن.