گفت از نجف تا بغداد ۲۰۰ هزار دینار. میشود حدود ۶ میلیون تومان و خب قیمت خیلی پرتی بود برای دو نفر. ما از تهران با پرواز رفتیم عراق انقد خرجمان نشد.
رسیدیم به نفری ۴۰ دینار. توی راه دو تا مسافر دیگر هم سوار کرده، یک خانوم و دختر کوچکش. دختر کنار من نشسته و دارد با گوشی مادرش باربی بازی میکند.
بحث #حاج_قاسم و ابومهدی را وسط کشیدیم، تا اینجا گفتگوی جالبی شکل گرفته، گویا واقعیت مردم عراق متفاوت از آنچیزی است که در رسانه به ما نشان داده میشود.
من چرا اینجا هستم؟ تا کمی بیشتر با این واقعیتها آشنا شوم.
«قادهالنصر» عنوان برنامهی عراقیها برای حاج قاسم و ابومهدی است. جای پوتین آمریکاییها هنوز روی سینهی کشور عراق هست و پدرها برای کودکانشان کابوس «روزهای سیاه» را تعریف میکنند.
از وقتی وارد بغداد شدیم، خانمهای محجبه تعدادشان به صورت مشهودی کاهش پیدا کرده، راننده میگوید پیدا کردن ویسکی در بغداد راحتتر از پیدا کردن تاکسی است، به فروشگاههایی اشاره میکند که به صورت قانونی مشروب میفروشند و سعی میکند حرفش را به این واسطه اثبات کند.
حرفش را واضحتر میزند، دوربینم را روشن میکنم تا ضبط کنم، تذکر میدهد که ممکن است برایش بد شود، گوشی را پایین میآورم تا خیالش راحت شود، ادامه میدهد، از استقلال ملی میگوید، از اینکه دولت باید جوانان را برای ساختن کشور به کار بگیرد نه اینکه برایشان مشروبفروشی راه بیندازد.
برای همین از حاج قاسم و حشد خوشش میآید، چون آنها برای «آرمان» میجنگند.