SedayeEnghelab-Dastan-Barf.mp3
5.28M
📢#صدای_انقلاب شماره۱۱۰۶
💠داستان
💠برف
✍نفیسه محمدی
🎙صدای زنگ در خانه که آمد، چشمهایم را باز کردم. علیرضا بود که از مدرسه رسیده بود. آنقدر بیحال و بیرمق بودم که نفهمیدم زمان چطور گذشت و ظهر شد. علیرضا با نگاه مأیوسانه نگاهم کرد و گفت:« ناهار نداریم؟» خجالتزده نگاهش کردم و گفتم: «نیمرو میخوری؟» نمیخواست دلم را بشکند و ناراحتیام را ببیند. خیلی حواسش بود که با این حال مریضم، ناراحتم نکند....
#داستان
#درس
#صبح_صادق
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖