🔻تجلّی «باطن انقلابی» در «اجتماع خیابانی» -۱:
حجّیّت واقعیّت اجتماعی، شکنندگی روایت رسانهای
🖊 مهدی جمشیدی
۱. باید واقعیّت اجتماعی را در «متن جامعه» و در نسبت با واقعیّتهای اجتماعی دیگر دید و دچار «جزءنگری» و «تقلیلگرایی» نشد. این راهیپمایی را نیز باید در ظرف شرایطی فهمید و خواند که آن را در بر گرفتهاند. از جمله شرایطی که باید به آن اشاره کرد، تصویری است که در طول ماههای گذشته از «انقلاب» ارائه شد. در این تصویر، انقلاب دارای دو خصوصیّت است: نخست اینکه «ظالم» است؛ چراکه «دیکتاتور» است و نظر و خواست مردم را برنمیتابد و ارادۀ مردم را سرکوب میکند، دیگر اینکه در آستانۀ «فروپاشی» است؛ چون بهشدّت «ضعیف» و «نحیف» شده و دیگر نمیتواند وجود خویش را ادامه بدهد. در اینجا، دو تصویر در کنار یکدیگر نشانده شدهاند: «ظلم» و «ضعف». از آنجا که نظام، ظالم است باید از آن فاصله گرفت و آن را مردمی ندانست و در برابر آن ایستاد، و به دلیل اینکه نسبت به گذشته، سست و زبون شده است، بهراحتی میتوان آن را برچید و «انقلاب در برابر انقلاب»، ممکن است. این «تصویرسازیهای تحریفآلود» و «روایتپردازیهای وارونه»، جمعی را برانگیخت که برآشوبند و اغتشاش به راه اندازند و بهغلط، آن را انقلاب را بخوانند. اینک پس از گذشت چندین ماه و روشنشدن لایههای ناپیدای این جریان، میتوان به طور قاطع گفت که تمام محاسبهها و معادلهها، ناروا و نابجا بودند.
۲. دربارۀ «جامعه» نیز ادّعا میشد که بهشدّت «معترض» و «مخالف» است و سطح نزاعش از انتقادهای جزئی و گلایههای موردی، بسیار فراتر رفته و دیگر اصل نظام را برنمیتابد؛ چنانکه مردم، از انقلاب و ایدئولوژی انقلابی عبور کردهاند و جز جمع ناچیزی، همۀ مردم را باید در صف ساختارشکنان گنجانید و کار نظام را تمامشده دانست. اگر در گذشته میشد با ترمیمهای سطحی و موردی، از تنش جلوگیری کرد و آرامش و اطمینان را به جامعه بازگرداند، امّا اینک جامعه به «نقطۀ جوش» رسیده است و «در آستانۀ انفجار» است. دیگر هیچ وعدهای پذیرفته نیست و جامعه نمیخواهد به سخن حاکمیّت گوش بدهد و استدلالهای آن را بشنود، بلکه کار به مرحلهای رسیده که جز عصیان و سرکشی، راهی نمانده است.
۳. گذشته از انقلابخواهی، راهحلی نیز که پیش روی این کلانمسأله نهاده میشد «تکثّر» بود؛ یعنی نظام باید از معیارها و خطوط قرمز خویش دست بکشد و تنوّع اجتماعی را بپذیرد و جامعه را که خصوصیّت پیوستاری دارد، همانگونه که هست بپذیرد، نه اینکه در آن تصرّف کند و بکوشد وضع هویّتیِ دیگری را پدید بیاورد. ایجاد دگرگونی اجتماعی در راستای غایات ایدئولوژیک، یک آرمان متوهمانه است که جز برانگیختن و عصبیکردن جامعه، هیچ حاصلی ندارد. نظام باید از گذشته خویش عبور کند و آرمانهای انقلابی را از دستور کار خود خارج گرداند و جامعه را به حال خود واگذارد. اصرار بر تصرّف و دستکاری، مخالفتها را بیشتر و متراکمتر میکند و شوق و عطش عبور از نظام را برمیانگیزد. اگر تاکنون بر «انحصارگرایی» تأکید میشد و بخشهای عمدهای از جامعه، «دیگری» و «غیرخودی» قلمداد میشدند، اینک باید همۀ جریانها و نیروها و رگههای اجتماعی را در قالب تکثّر، به رسمیّت شناخت.
۴. در اینجا، «جامعه» و ارادۀ واقعی آن به کانون اختلاف تبدیل شده بود. مسأله این بود که در «باطن جامعۀ ایران» چه میگذرد و مردم چه میخواهند و نسبت به انقلاب، چه موضعی دارند؟ آیا تعلّقات انقلابیِ مردم، همچنان تداوم یافته است یا بدنۀ اجتماعیِ انقلاب، افول کرده است و امروز جز اندکی در کنار انقلاب نماندهاند؟ در مقابل، کسانی میکوشیدند همچنان به «گذشته» ارجاع بدهند و اکنون را تداوم گذشته بشمارند، و کسانی نیز در قالب «رویکرد قیاسی»، تفسیرهای ذهنی و فلسفی از ماهیّت جامعۀ ایران ارائه مینموند، و کسانی نیز به «خُردهواقعیّتهای اجتماعی» استناد میکردند و از آنها نتایج عام و کلّی میگرفتند. در این میان، چاره این بود که یک «رویداد بزرگ»، شکل بگیرد تا به واسطۀ عظمت وجودیاش، روایتگر ماهیّت جامعۀ ایران به شمار آید. فقط یک «واقعیّت اجتماعیِ کلان» است که میتواند همچون یک رویداد آشکارکننده، لایههای ناپیدا و نهفتۀ جامعۀ ایران را عیان کند و هویّتش را بیان نماید. چنین واقعیّتی، قدرت کاشفیّت دارد و میتواند در برابر هر روایتی، مقاومت بورزد. در این حال، فقط باید اینچنین واقعیّت اجتماعیِ پهندامنهای را «ترجمه» و «معنایابی» کرد. اگر خودِ واقعیّت اجتماعی در گسترۀ وسیع، زبان بگشاید، از «صندوق صوّر» خارج خواهیم شد. این «واقعیّتِ مجتمع»، دیگر صامت نیست، بلکه ناطق است و اسرار و ضمایر را روایت میکند.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻تجلّی «باطن انقلابی» در «اجتماع خیابانی» -۲:
معناهای راهپیمایی بیستودوّم بهمن
🖊 مهدی جمشیدی
۱. «نشاط و اعتمادبهنفس انقلابی مردم». گفته میشد که جامعۀ ایران، دستخوش افسردگی و سرخوردگی شده و حرارت و هیجان انقلابی، از دست رفته است؛ چنانکه جامعه به ترکیبی از «خشم» و «نومیدی» تبدیل شده است و از درون و در نسبت با حاکمیّت، وارد مرحلۀ بیهنجاری شده است. این راهپیمایی نشان داد که انقلاب، یک تب اجتماعی نیست که پس از مدّتی سرد شود، بلکه گرمابخش آن، ایمان قدسی است که ریشههای فطری دارد. ازاینرو، به چشم خویش دیدیم که پس از چهلوچهار سال، همچنان تودههای مردم غرق در «هیجان» و «شور» و «طراوت» هستند و حسشان نسبت به انقلاب، گرفتار سردی و خموشی نشده است.
۲. «تنوّع حامیان مردمی انقلاب». برخلاف این تصوّر که حامیان انقلاب، یک «اقلّیّت حزباللهی» در معنای محدود و تنگدامنهاش هستند، مشاهده کردیم که انقلاب در میان لایههای مختلفی از جامعه، هوادار سرسخت و جدّی دارد و همچون یک چتر فراگیر و گسترده، طبقههای گوناگونی را پوشش میدهد. انقلاب، جذابیّتهای ناچیز ندارد که بدنۀ اجتماعیاش اقلّی باشد تا بتوان گفت که ارادۀ «اقلّیّت» به دیگران تحمیل میشود. حامیان انقلاب، از متعهدان به معیارهای اقلّی آغاز میشوند و تا کسانی که تعهد حداکثری دارند را شامل میگردد. این «طیف» و «پیوستار»، همان تکثّر ایمانی و چهارچوبمند است که هم نافی انحصار و تنگنظری است و هم نمایشگر انسجام اجتماعی.
۳. «گستردگی بدنۀ اجتماعی آیتالله خامنهای». عدّهای بر این باور بودند که «تفکّر انقلابی» از نظر اجتماعی دچار زوال یا حاشیهنشینی شده است و دیگر نمیتوان توقع داشت که انقلاب بتواند همانند دهۀ شصت، تمام نیروها و لایههای اجتماعی در درون خود تعریف کند و به آنها معنا بدهد. برخلاف کسانی که معتقدند انقلاب، ظرفیّت اجتماعی خود را از دست داده و عناصر دیگری همچون ایران باید جایگزین آن شوند، به عیان دیدیم که حتّی لایههایی از جامعه که ظواهر آنچنان متدینانه نیز ندارند، با صراحت و شوق فراوان، معتقد حقّانیّت و فضیلت «آیتالله خامنهای» هستند و ایشان را از عمق دل، «ولیّ» و «امامِ» جامعه میدانند. باورمندی به «ایران» نیز در چهارچوب «روایت انقلابی» از آن قرار گرفته است و روایتهای «سکولار» و «خنثی» و «غیرانقلابی» از ایران، به حاشیه رفتهاند. به تعبیر آیتالله خامنهای، عناصر هویّت ملّی ما عبارتند از: «عقبۀ تاریخی»، «اسلام» و «انقلاب».
۴. «جدّیشدن جبهۀ انقلاب». از تأثیرهای عَرَضی اغتشاش این بود که نیروهای جبهۀ انقلاب را «متنبّه» و «مصمّم» کرد و آنها را به «همگرایی بیشتر» و «واکنشهای قاطعانهتر» واداشت. جبهۀ انقلاب احساس کرد که انقلاب از نظر روایتی در معرض خطر قرار دارد و دشمن در قالب جنگ ترکیبی، بنا دارد بدنۀ اجتماعیِ انقلاب را دچار تردید نماید. ازاینرو، بهشدّت منسجم و همگرا شد و حملههایش را متمرکز و صریح کرد.
۵. «آشکارشدگی پلیدی دیگریِ انقلاب». جریان اغتشاش که خود را «دیگریِ انقلاب» و یک «جایگزین مطلوب» قلمداد میکرد، در عمل و به سرعت نشان داد که چه بسیار، «مخرّب» است و با تمام زیرساختهای فرهنگی و هویّتی جامعۀ ایران، سرِ ستیز دارد. مردم با مشاهدۀ چنین وضعی، بیدرنگ و قاطع، این جریان را در میدان مواجهه، تنها نهادند تا حاکمیّت با برچیدنشان، قوام و دوام نظم اجتماعی را فراهم آورد. این جریان با شتاب، «ریزش» کرد و مردم را به دفاع فوری و تحلیلمند از انقلاب برانگیخت.
۶. «بازتولید ارزشها در دهۀ هشتادیها». نظریۀ «گسست نسلی»، نخستین بار دربارۀ نسل سوّم انقلاب مطرح شد و امروز هم دربارۀ دهۀ هشتادیها از آن سخن به میان آمده است. امّا واقعیّتهای عینیِ راهپیمایی نشان دادند که بریدگی و انقطاع نسلی، توهم است و مخالفانی داخلیِ انقلاب، بُرش نسلی ندارند. ما با یک «طبقۀ اجتماعی» مواجه هستیم نه یک «نسل». این طبقۀ اجتماعی، ذهنیّت متجدّدانه دارند و با وجود در اقلیّت بودن، صدای رواییِ بلند دارند و میکوشد خواست جامعه را به نفع خود، مصادره به مطلوب کنند.
۷. «غلبۀ مطلق پوشش چادر». اینکه چادریها کمتر در «خیابان» هستند و «ظهور بیرونی» و «نمود عمومیِ» کمتری دارند، سبب شده بود که گمان برود دورۀ چادر به سر آمده است و این نوع پوشش - که مطلوب اصیل انقلاب است – دیگر هواداری ندارد. در این راهپیمایی مشاهده کردیم که انبوه زنان حاضر، پوشش چادر داشتند و «اکثریّت مطلق» را تشکیل میدادند. پس از تجربۀ تلخ ماههای اخیر، مشاهده این حجم فراوان از پوشش چادر، هم دلنواز و امیدبخش بود و هم شگفتیساز و تعجببرانگیز.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
تجلّی «باطن انقلابی» در «اجتماع خیابانی» -۳:
تداوم وفاداری بدنۀ اجتماعیِ انقلاب
🖊 مهدی جمشیدی
۱. رهبر انقلاب تصریح کردند که پیام حضور مردم در راهپیمایی بیستودوّم بهمن، «حمایت کامل از انقلاب» بود و و «عموم مردم»، گرایش انقلابی دارند. این در حالی است که در روایتپردازیهای ماههای گذشته، ادّعا میشد که مردم در برابر قرار گرفتهاند و انقلاب، بدنۀ اجتماعی خودش را از دست داده است. این حضور، نقیض آن مدّعا بود. اگر اسطورۀ مردم ایران، شهید سلیمانی است، پس منطق آنها نیز همان منطق اوست که میگفت «جمهوری اسلامی، حرم است». حرم یعنی جانِ جانان که «گسستن» و «بریدن» از آن معنا ندارد. حرمانگاشتن نظام یعنی وجود نوعی «رابطۀ عاطفی» و «اتّصال معنوی» میان نظام و مردم که بسیار عمیق و ریشهدار است. چنین نسبتی میان مردم و حاکمیّت، یک «نسبت خاص» است که در دولتهای تجدّدی، نظیر و شبیه ندارد. در اینجا، «تعلّق ایمانی» و «پیوند صمیمانه» وجود دارد که فراتر از «منطق شهروندی» و «مناسبات خشک و بیروح سیاسی» است. ازاینرو، مردم ایران با انقلاب خو گرفتهاند و هیچ گزینۀ دیگر و دوّمی در ذهن مردم نیست. مردم، گلایه دارند امّا «گلایهداشتن» به معنی «گسستن» نیست. مردم، همۀ خواستههایشان را در درون همین ساختار تعریف کردهاند و انتقادها و اعتراضهایشان نیز «درونساختاری» است، نه «ساختارشکنانه». پس هویّت انقلابی در گذشته جا نمانده است و اکنون ما، سرشار از اوست. این وضع اجتماعی بر «استقامتِ هویّتیِ جامعۀ ایران» دلالت دارد.
۲. به باور رهبر انقلاب، آمدن مردم به راهپیمایی بیستودوّم بهمن، همراه با «تحلیل» بود و آن تحلیل، عبارت از این بود که مردم در «لجاجت» با دشمن که فضا را بر نیامدن مردم فراهم کرده بود و در انتظار مشاهدۀ این نیامدن بود، آمدند. دشمن بر روی نیامدن مردم، حساب باز کرده بود و نیامدنشان را پیشاپیش، معنا کرده بود. پس آمدن مردم، «معنای تشدیدشده» و «سخن دوچندان» داشت. ازاینرو با تعبیر «لجاجت» از آن یاد شده است. این معنای حاد و مضاعف میگوید مردم اینچنین محاسبه کردند که نباید عروسکهای خیمهشببازی دشمن باشیم و آنها حقّ ندارند برای ما تعیین تکلیف کنند. دشمن در پی این بود که مردم را از حضور و همراهی، منصرف و سرد کند، امّا در عمل، آنها را تهییج و مصمّم کرد. منطق درونیِ جامعۀ ایران در دورۀ پساانقلاب این است که در هر جا، انگشت اشارۀ دشمن به سمتی بچرخد و او امری را بطلبد، جامعۀ ایران را هرچه بیشتر برای مخالفت و لجاجت، تحریک خواهد کرد.
۳. دیگر اینکه رهبر انقلاب، «اتّحاد ملّی» را مایۀ قویشدن دانستند و «منازعه» بر سرِ اختلاف سلیقهها را ناصواب و «مباحثه» را معقول شمردند. اتّحاد به معنی «حذف سلیقههای مختلف» نیست و بر «یکسانسازی» دلالت ندارد، بلکه به این معنی است که باید تفاوتهای برخاسته از تنوّع سلیقهها را در مجرا و مدار «گفتگوی جمعی» و «هماندیشی ملّی» افکند. اگر «منازعۀ ملّی»، شکافساز و مخرّب است، «مباحثۀ ملّی»، روشنگر و پیشبرنده است و چهبسا تفاهمساز نیز باشد. نه راه گفتگو، مسدود است و نه اختلافنظر، جُرم است. مناظره، نیاز «همۀ فصلها» است، نه یک مُسکن موقتیِ تنشسوز. باید مناظره و مباحثه را به «سنّت رایج» و «قاعدۀ برقرار» تبدیل کرد، نه اینکه فقط در هنگامۀ تلاطمها و تکانهها، باب آن را گشود. در عین حال، هنر نیز این است که با وجود تنوّع اجتماعی، انسجام اجتماعی حفظ شود. البتّه این تنوّع، حداقلهایی نیز دارد و بیقاعده و بدون خطّ قرمز نیست. کسانی که بخواهند «شرع» و «قانون» را زیر پا بگذارند و در برابر انقلاب، شمشیر معارضه از نیام برآورند و به دنبالۀ داخلی دشمن تبدیل بشوند را نباید صاحبان یک «سلیقه» تصوّر کرد و آنها را به «رسمیّت» شناخت. در اینجا سخن از برتابیدن اختلاف سلیقه گفتن، به معنی رها کردن کسانی است که تبر در دست گرفتهاند و به ریشهها ضربه میزنند. اتّحاد، مدار و محور دارد که همان «هویّت اصیلِ تاریخی» ماست و تنوّعگرایی نیز تنها در درون همین چهارچوب، موجّه و معقول است، نه به طور مطلق و بیقاعده. در جامعۀ ایران از لحاظ تاریخی، بر روی مجموعهای از «حداقلها» و «حدنصابها»، توافق جمعی صورت گرفته و مردم، خودشان را بر اساس همین «معیارهای بدیهیشده»، تعریف و معنا میکنند. آنان که این «چهارچوبهای هویّتی» را نمیپذیرند، نیروهای ساختارستیز هستند نه یک سلیقۀ اجتماعی. نه تنگنظری صواب است نه گشادهدستی. نه باید همگان را دیگری دانست و نه باید دیگری را به سلیقه فروکاهید.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
◽️انقلاب ایران در امتداد دعوت نبوی قرار دارد
🔸 #مهدی_جمشیدی عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه در گفتگویی مطرح کرد:
❇️ انقلاب ایران میخواهد آدم و عالم تازهای را بیافریند که به ساحت قدس و ملکوت، متصل باشد و ریشه در چنین فلسفهای دارد و تنها ناظر به دغدغههای اینجهانی و مادی نیست. این انقلاب، دنباله همان حرکت تاریخی است که انبیای الهی در مقام «جامعهپردازی الهی» دنبال کردند و کوشیدند از طریق «تحوّل ساختاری» در لایه نظام اجتماعی، امکانهای بزرگتر و بیشتری را برای صیرورت انسان فراهم نمایند.
🔍 ادامه را بخوانید👇
🌐 iict.ac.ir/enghelabiran
#مصاحبه
🆔 @iictchannel
🔻جانِ انقلابی در جامۀ طلبگی
🖊 مهدی جمشیدی
۱. سیّدمصطفی مدرّس از «خود»ش تهی شده بود و «خود»ش شده بود مجموعهای از دغدغههای انقلابی. انقلاب، «منِ» او شده بود و از این جهت، تمام ذهن و ضمیرش در سایۀ هدفهای انقلاب قرار گرفته بود. وجودش را به خدمت غایات انقلاب گمارده بود و اینگونه، «رسم بیخودی» را آموخته بود. اقتضای ادب سلوک نیز همین است که سالک باید از «خود»، بگسلد و در «او» فانی شود؛ چنانکه جز او نبیند و جز او نطلبد. آری، باید «او» شد و تا زمانی که «من» در درون ما سلطنت دارد، اندیشهها و خواستههایمان، آغشتۀ به هوا و هوس است. در طلب او، باید چون او شد و معنای چون او شدن، از خود برونشدن است. سیّدمصطفی، همچون آیینهای شده بود که آدمی در چهره و در وجودش، نه خودِ او را بلکه انقلاب و دردها و رنجها و مقاصد و آرمانهای آن را میدید. نسبتش با انقلاب، وجودی و اُنسی بود، نه کاسبکارانه و منفعتاندیشانه. هستیاش را در همین راستا تعریف کرده بود و جز تحقّق آرمانشهر انقلاب را نمیطلبید. بسیار باید از خودخواهی و خویشمرکزبینی فاصله گرفت تا چنین حالی بر وجود آدمی حاکم شود. این وضعِ وجودی، چشمگیرترین و دلرباترین فتوحات وی بود.
۲. او شعارزده و قشری نبود. دکاندار و چرتکهانداز نبود. بر سر حقیقت، معامله و دادوستد نمیکرد و دشنۀ مصلحت در دست نداشت. تشنه و شیفتۀ دانستن بود و آنچنان مشتاقانه گوش میداد که ذوق گفتن در آدمی میشکفت. منعطف و مداراتی بود، امّا بیاصول و سیّال نبود. حرارت و هیجانی انقلابی داشت، امّا بیاخلاق و منطقستیز نبود. در صحنه و میداننشین بود امّا سودای دیدهشدن و شهرت نداشت. طلبه و دینشناس بود امّا دیندانیاش را به رخ نمیکشید و فضلفروشی نمیکرد و معتقد به انحصار فهم دینی نبود. نه خنجر کینه در دست داشت و نه عقدۀ فروخورده در دل. بدخواه و غرضورز نبود. در پی همافزایی بود و میخواست با همدلی، اجتماع انقلابی بیافریند. هرچه میتوانست از ضریب تفاوتها و تمایزها میکاست و بر اتّفاقها و همگراییها میافزود.
۳. جوان بود و راههای نرفتۀ طولانی پیش رو داشت، امّا در عین حال، بینظر و بیمایه نبود، بلکه اهل «تفکّر» و «تأمّل» بود. چندی باری که با من سخن گفت، دریافتم که بهراستی نظر دارد و نظرش نیز برآمده از گرتهبرداری و اقتباس و تکرار نیست، بلکه از درون خودِ او جوشیده است و علم مطبوع است و نه علم مسموع. میاندیشید؛ چون درد و داغ انقلاب را داشت و به دلیل همین عاشقی و شیدایی نسبت به انقلاب نیز، سخنش رنگوبوی حقیقت داشت و بر لوح جان مینشست. عاشقانه میاندیشید و متعهدانه تفکّر میکرد. نمیخواست به قشرها و پوستهها بسنده نماید و مسألهها را هضمنشده رها کند. از نگاهش مشخص بود که به اعماق فرو رفته و اهل حضور است. فهمش ناتمام و در حال شدن بود، امّا سطحی و مذبذب نبود. با هیجان و غیرتمندیِ پُرجلوهاش، مفصّل برای من دربارۀ تصوّرات معرفتیاش سخن گفت و من از آنهمه جزئیّاتپردازیهای وی خشنود شدم. میخواست در این معرکۀ دشوار، معبری را بگشاید که راه صیرورت انقلاب، هموارتر شود. بهگمانم تازه در آستانۀ به ثمر نشستن قرار گرفته بود، امّا دست تقدیر، فرصت شکفتن را از او گرفت و او را از درخت این حیات ظاهری برچید. اگر فرصت مییافت، خوش میدرخشید و مددها به خطّ فکریِ انقلاب میرسانید و سببساز رونق حکمت عملی در عالَم اسلامی میشد. او رفت و همۀ این آرزوها و آمال شیرین را نیز با خود برد و بر دل دوستانش، داغ حسرت نهاد. صد تن چون او کم است، چه رسد به اینکه همو نیز از دست برود.
۴. در نشستی در بیستوپنجم بهمنماه، یعنی تنها اندکی پیش از هجرتش، او را دیدم که متواضعانه در پایین مجلس نشسته بود. به محض دیدنش، به طرف وی رفتم. او برخاست و به گرمی و صمیمانه مواجه شدیم. به او گفتم سیّد اولاد پیغمبر باید صدرنشین باشد نه ذیلنشین. تبسّمی کرد و اظهار مسکنت. بیش از هر چیز، نورانیّت چهرهاش و طراوت نگاهش، مرا صدا زد و به جانب او سوق داد. در همان لحظه از ذهنم گذشت که اگر تقدیر تاریخیاش مجال دهد، او یکی از اصحاب فکریِ انقلاب در سطوح بالا خواهد شد و جوششها و نورافشانیها خواهد داشت. افسوس که چنین نشد. کوتاه زیست امّا کیفی. خوشا به حالش که مؤمنانه و بر صراط مستقیم انقلاب از تاریکخانه طبیعت، رها شد و از قفس تن پر کشید. رحمت و مغفرت الهی نصیبش باد.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
📍کتاب «اندیشهی فرهنگی آیتالله خامنهای» در بهمنماه، موفق به کسب رتبهی شایستهی تقدیر در جشنوارهی ملی کتاب رشد، و رتبهی اول در جشنوارهی ملی کتاب سال انقلاب اسلامی شد.
مشاهده در:
https://poiict.ir/?p=19036
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشاهده گزارش در:
https://www.ibna.ir/vdcepx8xwjh8x7i.b9bj.html