eitaa logo
نوشته‌های مهدی جمشیدی
9.1هزار دنبال‌کننده
511 عکس
145 ویدیو
31 فایل
مهدی جمشیدی (نویسنده و فرهنگ‌پژوه)
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻نقدهای چهارگانه به لایحۀ حجاب 🖊 مهدی جمشیدی ۱. نقد رویکردی (زمینه‌ای) لایحه به‌شدت از «حقیقت» به سوی «مصلحت»، چرخیده است؛ به‌طوری‌که از «روحیۀ انقلابی» فاصله گرفته و دچار «محافظه‌کاری» و «احتیاط» شده است. این امر نیز به دلیل هراس اجتماعی بوده است. از این جهت، باید لایحه را فرزند «نگاه انفعالی» دانست که به دلیل اعتقاد به انسداد اجتماعی، عقب‌نشینی را انتخاب کرده و میل به «حد وسط» و «موقعیت‌های بینابینی» پیدا کرده است. این در حالی است که به تعبیر رهبر انقلاب، امام خمینی در همان آغاز انقلاب، با «قاطعیت» موضع‌گیری کرد. از قضا باید حساسیت و قاطعیت، بیش از گذشته باشد؛ زیرا وضع حجاب نسبت به گذشته، دچار یک «نقطۀ عطف» شده و چندین گذار را تجربه کرده است. گذار از «تصمیم فردی» به «تصمیم جریانی» (در اثر قاب‌بندی‌شدن در هندسۀ زن، زندگی، آزادی)، گذار از «حرام شرعی» به «حرام سیاسی» (در اثر تبدیل‌شدن به نماد مخالف سیاسی و مبارزۀ مدنی و دنبالۀ داخلی دشمن گردیدن)، گذار از «آزادی یواشکی» به «آزادی جسورانه» (در اثر تجاهر به فسق و تلاش برای عادی‌سازی و رسمیت‌یابی)، گذار از «دامنۀ محدود» به «دامنۀ گسترده» (چنان‌که شصت درصد از مکشفه‌ها، پس از اغتشاشات تصمیم به کشف حجاب گرفتند). ۲. نقد معرفتی (ارزشی) فهم از کشف حجاب می‌تواند به سه صورت باشد: کشف حجاب به عنوان «قانون‌شکنی» که به معنی فروکاهیدن آن در حد تخلف رانندگی است؛ کشف حجاب به عنوان «هنجارشکنی» که به معنی ارجاع به معیارها و سلایق عرفی است؛ کشف حجاب به عنوان «حرام شرعی و سیاسی» که از یک سو، به معنی ایستادن در برابر خدا و از سوی دیگر، به معنی مبارزۀ مدنی بر ضد نظام و هم‌نمادی و هم‌صدایی با جبهۀ دشمن است. برخلاف ساده‌نگری‌های رایج، این‌گونه نیست که جهت‌گیری‌های معرفتیِ یادشده، یکسان یا بی‌تأثیر باشند، بلکه هر یک به لایحه، ماهیت متفاوتی می‌بخشند. تأکید لایحه بر روی شناختن حجاب به عنوان «فرهنگ» و «هنجار اجتماعی» است، نه «حکم خدا» که فارغ از رضایت جمعی و توافق عمومی، موضوعیّت و منزلت دارد. در اینجا، لایحه از «حقیقت» به «هویت» و از «دین» به «عرف» چرخش پیدا کرده است، در حالی که باید حجاب را به عنوان «حرام شرعی و سیاسی»، فهم کرد که مستقل از میل عمومی و جهت‌گیری اجتماعی است و از این جهت، تصرّف‌ناپذیر و قطعی است. ۳. نقد حدودی (ضابطه‌ای) اگر مسأله، کشف حجابِ کامل باشد، کشف حجاب‌هایی که اکثریتِ مطلقِ سر در آنها آشکار است و فقط اندکی پوشیدگی وجود دارد، کشف حجاب قلمداد نخواهند شد. در این صورت، کشف حجابِ حداکثری، ملاک قرار خواهد گرفت نه کشف حجابی که در عمل، کشف حجاب است. این رواداری‌ها در لایحه، برخاسته از روح حاکم بر آن است که حاکمیت را منفعل و گرفتار بن‌بست می‌انگارد و ازاین‌رو، می‌کوشد حتی در قالب تقنین انفعالی، با روند سکولار در لایه‌هایی از جامعه، همراهی کند. در واقع، بخشی از سکولاریسم در حال جامۀ قانون به تن پوشیدن است و در عین حال، بخش دیگری از آن خلاف قانون تعبیر می‌شود. این «منطق بینابینی» و «موقعیت حد وسطی»، در پی برقراری جمع میان عرف و شرع است و قصد شکنندگی و تغییر اجتماعی ندارد، بلکه تلاش دارد که با تأخیر و به‌ناچار، با روند پیشروی نیروهای اجتماعیِ سکولار، «همراهیِ قانونی» داشته باشد و نشان بدهد که مبارزۀ مدنی، مؤثر و کارساز است و می‌توان حاکمیت را به عقب راند. دربارۀ چرخش از جرم به تخلف و چرخش از محرومیت اجتماعی به جریمه نیز ملاحظه‌هایی وجود دارد. ۴. نقد اجرایی (عملی) لایحه به صورت جدی از «پلیس میدانی» به «دوربین چرخش» داشته است و «نظارت سامانه‌ای» را بر «نظارت عینی» ترجیح داده است، در حالی که سامانۀ دوربینی نمی‌توانند «همۀ موقعیت‌ها» را پوشش بدهد. در این صورت، موقعیت‌های فاقد نظارت دوربینی، به حال خویش رها خواهند شد؛ چراکه پلیس، حق مواجهۀ غیردوربینی را ندارد. به این ترتیب، «فرصت‌سازیِ قانونی» برای کشف حجاب فراهم خواهد شد. حذف‌کردن پلیس از خیابان و صحنۀ عینی و میدان را به دوربین سپردن، روایت نادرستی از مواجهۀ هوشمندانه است. نباید پلیس را به «پیامک‌زن» و «رصدگر دوربینی» و «گزارش‌ده»، فروکاهید. ازآنجاکه دوربین، توانمندی حداکثری ندارد، باید «منطق دولایه» را در مواجهۀ انتخاب کرد و بخشی از نظارت را عینی‌سازی کرد. در این راستا، باید به دنبال راه‌اندازی «پلیس تخصصی» بود. مسألۀ حجاب، اولاً «ارزشی» است و ثانیاً «زنانه». ازاین‌رو، باید یک مختصات جدید برای پلیس متناسبِ با آن طراحی کرد. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi ،،،،،،،، عباس عبدی نوشته حضور مردم در اجتماعات غدیر، به دلیل «توزیع اقلام دولتی» بوده است. این در حالی است که: ۱. بیشتر اقلام، از «نذورات مردمی» بوده، نه از «بودجه‌ی دولتی». ۲. اقلام سفره‌ی اهل‌بیت در نظر و دیده‌ی مردم، همچون «تبرک» هستند نه «طعام». ۳. محبت و ارادت مردم به اهل‌بیت، «قلبی» است نه «اقلامی». ،،،،،،،،، 🖇 تعلیقه: ۱. وقتی او می‌گوید نظام به دنبال «تولید مناسک دینی» با تکیه بر «توزیع اقلام دولتی» است، درباره‌ی «مردم ایران» نیز قضاوت کرده است. قضاوتش این است که دینداری مردم، گره‌خورده به «شکم‌»شان است و به دلیل این ضعف، نظام می‌تواند از طریق توزیع اقلام دولتی، بازی‌سازی مناسکی کند و مناسک‌های عظیم دینی بیافریند. ۲. اگر مردم در مناسک دینی شرکت نکنند، مدعی می‌شوند که جامعه به سوی «دین‌داری سکولار» حرکت کرده است، و اگر شرکت کنند به معنی «دین‌داری شکمی» خواهد بود. پس هر نوع حضور و حیات دینی مردم، به گونه‌ای تفسیر و معنا می‌شود که حاکی از «شکست فرهنگی» باشد. «تفاسیر کینه‌ای» نسبت به انقلاب، این‌چنین رسوا هستند. ۳. غرض عباس عبدی، اثبات ناکامی انقلاب در زمینه‌ی فرهنگ است و تا آن حد در این باره لجاجت دارد که حتی پروایی از «اهانت به مردم» نیز ندارد. اینکه نظام می‌خواهد از طریق توزیع اقلام دولتی، بستر تداوم مناسک را فراهم کند یعنی مردم در اجتماعات سیاسی، «ساندیس‌خور» هستند و در اجتماعات دینی، «قابلمه‌به‌دست». هیچ انسان شریفی بر روی دین‌داری مردم، «قمار سیاسی» نمی‌کند و نمی‌کوشد با اقلامی (شکمی‌) تفسیر کردن آن، به آبروی انقلاب، ضربه بزند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻جلوه‌گری ظرفیت‌های اجتماعی 🖊 مهدی جمشیدی ۱. جنگ ترکیبی کنونی، معطوف به تخریب و‌ انهدام چند نقطه‌ی کانونی درباره‌ی باطن و اراده‌ی جامعه‌‌ی ایران است: الف. امکان و گشودگی زندگی روزمره (مسأله‌ی نابودی زندگی)، ب. توانمندی در ایجاد اجتماعات دینی عظیم (مسأله‌ی ازدست‌رفتن خیابان)، ج. تداوم دین‌داری و دین‌مآبی در مردم (مسأله‌ی گذار از سنت دینی)، د. تعلق‌خاطر مردم به حاکمیت سیاسی (مسأله‌ی زوال اعتماد سیاسی)، ه. جریان‌داشتن حیات و نشاط در جامعه (مسأله‌ی فقدان امید)، و. همبستگی و هم‌صدایی اجتماعی (مسأله‌ی شکاف اجتماعی)، ز. پیوستگی و استمرار نسلی ارزش‌ها (مسأله‌ی گسست نسلی). ۲. خوشبختانه سیاست حکیمانه و خلاقانه‌ی سازمان تبلیغات اسلامی در زمینه‌ی صورت‌بندی و طراحی چنین اجتماع فخیم و فراخی، تمام ظرفیت‌ها و امکان‌های پیش‌گفته را فعال و نمایان کرد و مسأله‌ها و چالش‌های معطوف به آنها را به حاشیه راند. به رسم انصاف و ایمان، باید قدردان بود و آغوش سپاس گشود و دست ارادت فشرد. ۳. آنان که مناسک‌ستیزی می‌کنند و دین‌داری نمایان‌شده را قشری می‌انگارند، و آنان که سرگرم حواشی و لغزش‌های جزئی هستند و‌ توقع حداکثری از مهار کلان‌اجتماع دارند، از چنین کارکردهای درخشان و فتوحات شیرینی غافل هستند. این تجربه‌ی اجتماعی، حتی با وجود اینکه در نقطه‌ی آغاز خویش قرار دارد، ستودنی است. ۴. کاش آن دسته از برادران انقلابی که قدرت‌نشین‌اند، اما بر طبل انسداد اجتماعی و فقر امکان‌های مردمی می‌کوبند و مدعی غلبه‌ی گسست‌ها و غلیان قطبیت‌ها در جامعه هستند، از این تجربه بیاموزند. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi ،،،،،،، ۱. آیت‌الله خامنه‌ای در بیانیه‌ی گام دوم نوشته‌اند: جمهوری اسلامی به اصول خود، به‌شدت «پایبند» است و برایش مهم است که «چگونه» بماند. ۲. پس مسأله، «ماندن توأم با ارزش‌ها» است، نه فقط «ماندن». ۳. ازاین‌رو آرزوی «جمهوری اسلامی بدون حجاب»، توهم مطلق است. ۴. «حداقل قطعی» نیز، پرهیز از کشف حجاب است. ،،،،،،،،، 🖇 تعلیقه: ۱. اهمال‌کاری‌ها و انفعال‌ها نسبت به حجاب در ماه‌های پسااغتشاش، برخی را دچار این دغدغه کرده که گویا «جمهوری اسلامی» در حال عبور از «ارزش‌ها» است و‌ دیگر به چیزی بیش از «ماندن خویش» نمی‌اندیشد. اما زوال ارزش‌ها، زوال جمهوری اسلامی است؛ چون این ارزش‌ها، «روح» و «ساخت حقیقی» هستند، نه ضمیمه‌های تزیینی. ۲. به تعبیر رهبر انقلاب، جمهوری اسلامی هم «صورت» دارد و هم «سیرت»، هم «ظاهر» و هم «باطن»، هم «ساخت حقوقی» و هم «ساخت حقیقی». «استحاله» که همان براندازی خاموش است، معطوف به ارزش‌هاست و ارزش‌ها، سیرت جمهوری اسلامی هستند. سکولاریسم پنهان یعنی دست‌کشیدن از ارزش‌ها، درحالی‌که نظام، مجموعه‌ی همین ارزش‌هاست. ۳. معنی این‌که کارگزاران جمهوری اسلامی بخواهند از ارزش‌ها عقب‌نشینی کنند یا التزام قاطع نسبت به استقرار اجتماعی آنها نداشته باشند، «استحاله‌ی جمهوری اسلامی» به دست خود اینان است. در این صورت، نام «جمهوری اسلامی» می‌ماند و «ارزش‌ها»ی آن می‌روند. البته این پوسته‌ی خنثی‌شده نیز چندی بعد، زوال خواهد یافت. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻فقدان‌ انقلابی، فلاکت‌ تجددی: غرب‌زدگی ساختاری در وزارت علوم 🖊 مهدی جمشیدی تدبیر علم در اختیار «بوروکرات‌های تجددمآب» قرار گرفته است که قبله‌شان غرب است و شاخص‌های تجددی را می‌پرستند. در همه‌ی دولت‌ها هستند، بلکه دولت‌ها همین‌ها هستند.‌ تفاوتی هم میان دولت لیبرالی و دولت انقلابی نیست. منطق، یکسان است و همه‌ی کارگزاران در خدمت «منطق واحد» هستند.‌ مسأله‌ی اینان، حل مسأله‌ی ما نیست، بلکه سجده‌ی رعیت‌مآبانه به عالم تجدد است. نان‌شان را از کیسه‌ی مردم ایران می‌خورند و خدمت‌شان نصیب بیگانه می‌شود.‌ ما دچار غرب‌زدگی مضاعف شده‌ایم و ازاین‌رو، بردگی بی‌مزد را احساس نمی‌کنیم. ساختار و سیاست‌ها و مدیران وزارت علوم، سال‌هاست که نسبتی با انقلاب ندارد و هم‌آغوش تجدد شده است. آدم‌های محافظه‌کار و ضدتحول، انقلاب را به زنجیر کشیده‌اند و مجال جهش را ستانده‌اند. علوم انسانی اسلامی را به کالای قاچاق تبدیل کرده‌اند و به آن برچسب ایدئولوژی زده‌اند. از جمله خطاهای انتصابی رئیس‌جمهور، گماردن وزیر علوم بود که نسبتی با اقتضاها و ضرورت‌های گام دوم انقلاب ندارد. کافی‌ست به کنشگری او در زمینه‌ی لایه‌ی دانشگاهی و دانشجویی اغتشاشات بنگرید؛ دریغ از مواجهه و فاعلیت و حضور محسوس. شما کمترین حس و درکی از انقلابی‌گری او دارید؟! تجلی و ظهور ندارد؛ چه رسد به علائم حیات انقلابی. اینان کارمندان علم و‌ متعهدان به تداوم وضع موجود هستند نه آدم‌های ایجاد چرخش تاریخی و انقلاب معرفتی. متوسطان بوروکرات، نیروهای ثبات هستند نه تغییر. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
به خدا قسم، مسأله واقعی، تعابیر «نفهم» و «الاغ» نیست! مسأله، انتصاب صددرصد اشتباه این فرد به عنوان وزیر است، و انحراف ساختاری در وزارت علوم، و عدم تحقق تحول،و سکولار بودن فضای وزارت علوم، و اینکه جوان متدین در اثر فشار اساتید دانشگاه، یا عذاب می‌کشد یا در نهایت، استحاله می‌شود. https://virasty.com/Mahdijamshidi ،،،،،،،، 🖇 تعلیقه: ۱. شما با صد استدلال و ده طرح به وزارت علوم بروید و دعوت به تحول کنید. اتفاقی رخ نخواهد داد. چون در میان‌شان باور نیست یا ضعیف است. سخن‌تان یا شنیده نمی‌شود یا عمل نمی‌شود.‌ ۲. انتخاب وزیر علوم از سوی آقای رئیسی، از آغاز اشتباه بود. ایشان فرصت جهش را گرفت. سه سال از دست رفت. ۳. برای جریان انقلاب، یک راه مؤثر وجود دارد و آن عبارت است از گفتمان‌سازی. باید برای تحول، ادبیات و هوادار ایجاد کرد. باید نیروی فشار اجتماعی را به صحنه آورد. این نیروی غیررسمی، حتی سیاست را هم به عقب خواهد راند. اگر جریان انقلابی، قوی باشد، موضع‌گیری مستمر و شفاف خواهد داشت و تا تغییر وزیر علوم پیش خواهد رفت. باید با تیغ نقد، ته‌ریش تصنعی وزارت علوم را تراشید و تناقض‌ها و تضادها را آشکار کرد. این ساختارهای بوروکراتیک، از بیرون تغییر می‌کنند نه از درون. نیروی پیشران، حلقه‌های میانی هستند. همه‌ی قدرت‌نشین‌های محافظه‌کار، از تبیین و‌ روشنگری ما هراس دارند. ۴. درحالی‌که وزارت علوم، مرداب‌نشین و اداری بوده و مانده، استاد حسن رحیم‌پور ازغدی، یک‌تنه توانست موج‌ساز و جریان‌پرداز باشد و خودآگاهی تاریخی بیافریند. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi ،،،،،،،،، ۱. وقتی عملِ بینی و گونه و حجیم‌سازی فلان بخش بدن، به «ضرورت‌های زنانه» تبدیل می‌شوند، زن نیز چیزی جز «بدنِ لذیذ» نخواهد بود. ۲. این بدنِ عروسکی، باید به «مصرفِ حداکثری» برسد؛ چه «مصرف لمسی» در خانه و چه «مصرف بصری» در خیابان. ۳. حال‌آن‌که مفاهیم غیرت و عفت، دشمنان «عرضۀ اجتماعیِ بدن» هستند. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi ،،،،،،،، ۱. طبق هشدار امروز رهبر انقلاب به حوزویان، امر «تبلیغ» - که معطوف به جامعه است - در مرتبۀ دومِ اهمیت و پس از «علم» قرار گرفته است. ۲. این یعنی روحانیت با پای خویش، از میدان «فرهنگ» - که زیست‌جهانِ مردم است - خارج شده و در علایق انتزاعی‌اش فرو رفته و مردم را با نیروهای پیشران دیگر، تنها نهاده است. ،،،،،،،،، 🖇 تعلیقه: ۱. رهبر انقلاب، چند سال پیش به یکی از بزرگان حوزه گفته بودند که افزون بر «مطهریِ قم»، باید «مطهریِ تهران» نیز باشید. «مطهریِ قم»، مطهریِ مباحث علمی و تخصصی حوزوی است و «مطهریِ تهران»، مطهریِ مواجهه با جریان‌های فکری و فرهنگی در متن جامعه و معطوف به مسأله‌های عمومی و روزمرّه. ۲. واقعیت این است که حوزه از جامعه، «غفلت» نموده و جامعه را با اغیارِ مدعی، تنها «رها» کرده است. ذهنیّت‌های ربوده‌شده و ایمان‌های فرسوده در جامعه، برخاسته از «فاصله‌گیریِ خودخواستۀ» روحانیت از امر تبلیغ است. تبلیغ، روحانیت را «اجتماعی» و «عینی» کرده بود و در معرض «پرسش‌های واقعی»‌ای نهاده بود که از زندگی روزمرّۀ مردم برمی‌آمد. ۳. حتی «مسجد» که اجتماعی‌ترین لایۀ حضور روحانیت و نماد امر تبلیغ است، دچار گسستگی از محله و واقعیت‌های بیرون از محراب و حواشیِ مسجد شده است. نباید حوزه در چالۀ دانشگاه بیفتد و همچون آن، گرفتار «خویش‌بسندگی» و «بیگانگی با جامعه» شود. احتمال وقوعِ استحالۀ فرهنگی در جامعه، نتیجۀ سبک‌انگاریِ تبلیغ در حوزه است. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻توقع ناموجه 🖊 مهدی جمشیدی ۱. چرا برخی دوستان انتظار دارند که رهبر انقلاب در هر سخنرانی خویش، به حجاب اشاره کنند؟! این چه توقعی است؟! و اگر اشاره نکردند به این معنی است که حجاب، مهم نیست؟! ۲. در سخنرانی سال جدید هم بعضی دوستان این‌چنین نتیجه گرفتند که چون ایشان به حجاب نپرداختند پس ما نیز نباید درباره‌ی حجاب سخن‌ بگوییم، در حالی که ایشان در سخنرانی بعدی، صریح و مستقیم و قاطع درباره‌ی حجاب، موضع‌گیری کردند. در نمایشگاه کتاب هم تأکید کردند که با قوت به حجاب بپردازید. چندی پیش هم به جبهه‌ی انقلاب، پیام غیررسمی فرستادند که هرچه می‌توانید درباره‌ی حجاب بنویسید و بگویید و گفتمان‌سازی و فضاپردازی اجتماعی کنید. ۳. گویا دنبال بهانه می‌گردیم برای گریختن از مسئولیت مواجهه با حرام شرعی و سیاسی. اما حداقل، رهبر انقلاب را دست‌مایه‌ی توجیه سستی و تطهیر انفعال خویش قرار ندهیم. تحریف مواضع رهبر انقلاب، از جمله بزرگ‌ترین خطاهاست و موجبات انحراف جریان و جبهه‌ی انقلاب را فراهم می‌کند. ۴. متأسفانه مانند گذشته، باید بخشی از توان ما صرف برطرف‌کردن روایت‌های نادرست خودی‌ها از رهبر انقلاب شود. اینان، خواسته یا ناخواسته، جبهه‌ی انقلاب را از درون، دچار فرسایش می‌کنند و تزلزل و‌ تردید می‌آفرینند. ۵. رهبر انقلاب درباره‌ی حجاب، دیگر چه باید بگویند؟! سخن ناگفته‌ای باقی مانده است؟! نظر حاکمیتی‌شان را گفتند و تصریح کردند که باید این مسأله را حل کرد. ایشان باید به کدام پرسش بی‌پاسخ بپردازند و چه گرهی را بگشایند؟! به‌جای عمل، توقع تکرار از ایشان داریم. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🖇 پس از چندین ماه «رهاسازی جامعه»، اینک می‌شنویم که با قانون کنونی هم می‌توان در برابر برهنگی ایستاد. البته می‌دانستیم و می‌دانستید که می‌توان و بلکه باید چنین کرد. پس چرا تاکنون تعلل کردید و مجال دادید که کار برهنگی از «کشف حجاب» به «کشف بدن» برسد؟ این اقلیت ده‌درصدی، خیابان را آلوده‌ کرده‌اند. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi ،،،،،،،، در چهارچوب تحلیل اخیر رهبر انقلاب می‌توان گفت: ۱. معضل «کشف حجاب» به‌مثابه فرهنگ، برخاسته از کم‌اهتمامی به امر «تبلیغ» است. ۲. و تبلیغ، مستقر کردن حقایق ارزشی در متنِ «جامعه» است. ۳. اما نیروهای فکری، سرگرم «علم» شدند و از «تبلیغ»، غفلت کردند. ۴. «مقامات علمی»، نان و نام داشت و «تبلیغ»، بی‌مقام بود. ،،،،،،،،، 🖇 تعلیقه: ۱. رهبر انقلاب، دوگانۀ «مقامات علمی/ تبلیغ» را بیان کردند تا نشان بدهند که گاهی «علم»، معطوف به «علم» است و گاهی معطوف به «جامعه». این در حالی است که «هدف دین»، تغییر جامعه است. نباید از «تبلیغِ منهای علم» دفاع کرد، ولی اکنون زمانۀ «علمِ منهای تبلیغ» است. جامعه، رها شده است. ۲. هنگامی که اعتبار و وجاهت، زاییدۀ «مقامات علمی» شود و استادیاری و دانشیاری و استادی و اجتهاد، انگیزۀ حضور در عرصۀ عمومی را ببلعد، دیگر نباید انتظار داشت که کسی برای پرداختن به «وضع فکری و معنویِ جامعه»، دل‌نگران باشد. آن‌گاه که طلب «مدرک»، غایت‌الآمال و ام‌الفضائل شود، «جامعه»، تنها خواهد ماند. ۳. «حوزه» درنیافت که در دهه‌های گذشته، زیرکانه و آهسته توسط «دانشگاه»، استحاله گردید و از یک «نهاد معرفتی- فرهنگی»، به یک «نهاد معرفتی» فروکاهیده شد. حوزه در تمام تاریخ حیات خویش، هم خاستگاه تولّد «معرفت» بود و هم سرچشمۀ جوشش «معنا»؛ هم پرچم‌دار «علم» بود و هم پیشران «فرهنگ». دانشگاه تجدّدمآب، او را تهی‌دست کرد. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
«مگر ما گفتیم به جنگل‌های آمازون بروید و تبلیغ کنید!؟ آقایان نمی‌روند؛ می‌گوییم چرا نمی‌روید، می‌گویند می‌خواهیم درس بخوانیم! برادران! من این روش را قبول ندارم؛ ... من واللَّه این را الهی نمی‌دانم! چند نفرتان بیایید از مرجعیت و از ریاست و از مدرّسی و از فضل و سوادِ در آن حد بگذرید ... تبلیغ که اولی‌ترین کار ماست، حوزه‌ی علمیه‌ی قم این کار را نمی‌کند!» (در دیدار فضلای حوزه‌، ۱۳۷۰/۱۱/۳۰) مشاهده در: https://khl.ink/f/2587 ،،،،،،،،، 🖇 تعلیقه: ۱. تبلیغ در دانشگاه، «استثناء» بود و در حوزه، «قاعده». رندانه و موذیانه، «حوزه» را از «جامعه» گرفتند تا بتوانند در این غیبتِ عالمانه (!)، از ساختار ذهنیِ جامعه، ایدئولوژی‌زدایی کنند. آنچه از مصائب فرهنگی مشاهده می‌کنیم از نتایج انفکاک حوزه از جامعه در اثر «تحقیر تبلیغ» است. تبلیغ، حلقۀ وصل بود. ۲. در اثر تشبّه خودخواستۀ حوزه به دانشگاه، ذهنیّت‌ توده‌ای و عمومی، آغشته به «علوم انسانیِ تجدّدی» شد، نه متبرک به «الاهیات اسلامی». دین را راندند و تجدّد را خواندند. طلبه را گرفتار جزئیات ذهنی کردند و اصحابِ علوم انسانیِ تجدّدی را تصمیم‌سازِ تدبیر جامعه. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
۱. استاد علیرضا شجاعی‌زند در مناظره‌ی دیشب، با یک حریف متجدد مواجه شد که فهمش از جامعه‌شناسی - پس از سی سال استادی در دانشگاه تهران - «به‌هم‌ سنجاق‌کردن تکه‌روایت‌های نامستند» و «پراکنده‌گویی‌های دلخواهانه» است. ۲. ذهن تناقض‌یاب و حاضرجواب شجاعی‌زند نیز با «ضربه‌های مکرر»، منطق او را منهدم کرد. https://virasty.com/Mahdijamshidi
🖼 | منطق فرهنگیِ انقلاب در قلمرو حجاب 👤 عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی: 🔸 اگرچه انقلاب، «چادر» را «بهترین پوشش» برای زنان می‌داند و آن را «الگوی کامل» و «شکل تمام‌عیار» می‌شمارد، امّا در عین حال، به لایه‌های دیگری از حجاب نیز مجال داده و آنها را ملامت نکرده است. ➕ حتّی پلیس امنیّت اخلاقی نیز در طول سال‌های گذشته، «حجاب شرعی» را که فقط بی‌پوشش‌بودن صورت و دو دست را ممکن می‌داند ملاک عمل و مواجهۀ خویش قرار نداده و فقط با «بی‌پوششی‌های بسیار زننده» و «بدپوششی‌های آنچنانی» برخورد کرده است. 💢 ازاین‌رو، انقلاب حتّی از «حکم شرع» نیز فروتر است و معیارهای نازل‌تر و پایین‌تری را مبنای مواجهۀ اصلاحی خویش قرار داده است. 🆔 @iictchannel
🔻میدان نبرد، «گسترۀ تمدّنی» دارد: نزاع تاریخیِ انقلاب با جبهۀ استعمار غربی 🖇 منتشرشده در: https://farsi.khamenei.ir/print-content?id=51773
🔻«دور زدن قانون» یا «عمل به قانون»؟! 🖊 مهدی جمشیدی ۱. در یادداشتی که از سوی مهدی نصیری منتشر شده است، ادعا گردیده که با استناد به اصل «ولایت فقیه» در قانون اساسی، همۀ قوانین اساسی و عادی و ساختارهای جمهوری، دور زده می‌شود. سخن وی به این معنی است که ولایت فقیه، به دستاویزی برای یکه‌سالاری تبدیل شده و این شخص ولی‌فقیه است که زمام و عنان همه‌چیز را در اختیار خود دارد و قواعد و ساختارها، جملگی وضع «صوری» و «خنثی» دارند. ازاین‌رو، ارادۀ ولی‌فقیه بر همۀ آنها می‌چربد و او می‌تواند به بهانۀ مطلقه‌بودن ولایت فقیه، آنها را نادیده بگیرد و میل و فرمان خود را حاکم کند. پس قانون و سازوکارهای جمهوریّت در این نظام، از شبه‌مردم‌سالاری حکایت می‌کنند و این شخص ولی‌فقیه است که بی‌پروا و قاطعانه، هستۀ سخت حکمرانی را تشکیل می‌دهد و بر همگان، غالب است. ۲. در اصل صد و ده قانون اساسی، وظایف و اختیارات رهبر این‌گونه برشمرده شده‌اند: «تعیین سیاست‌های کلی نظام»، «نظارت بر حُسن اجرای سیاست‌های کلی نظام»، «فرمان همه‌پرسی»، «فرماندهی کل نیروهای مسلح»، «اعلان جنگ و صلح و بسیج نیروها»، «نصب و عزل و قبول استعفا‏ی فقهای شورای نگهبان و عالی‌ترین مقام قوة قضائیه و رئیس سازمان صدا و سیما و فرماندهان عالی نیروهای نظامی و انتظامی»، «حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه‌گانه»، «حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام»، «امضاء حکم ریاست جمهوری»، «عزل رئیس‌جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور پس از حکم دیوان عالی کشور به تخلف وی از وظایف قانونی یا رأی مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت وی»، و «عفو یا تخفیف مجازات محکومین». در پایان این اصل نیز آمده است رهبر می‌تواند بعضی از وظایف و اختیارات خود را به شخص دیگری «تفویض» کند. در اصل پنجاه و هفت نیز آمده است: قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از قوّۀ مقننه، قوّۀ مجریه و قوّۀ قضائیه که زیر نظر «ولایت مطلقۀ امر» و «امامت امّت»، بر طبق اصول آینده این قانون اعمال می‌گردند. ۳. اصل صد و ده، مشتمل بر امکان‌ها و اختیارهای رهبر است و رهبر نیز بر حسب قانون می‌تواند و گاه باید از آنها استفاده کند. نصیری باید اثبات کند که «کارنامۀ عملی و عینیِ آیت‌الله خامنه‌ای»، با کدام یک از فقره‌های این اصل در تضاد است و او چه کرده که «برخلاف قانون و ساختارهای جمهوریت» بوده است. باید مشخص کرد که ایشان از کدام‌یک از این مواد، پا فراتر نهاده است که باید به «قانون‌شکنی» متهم شود. اشکالی که نصیری مطرح کرده، به «عملکرد شخص آیت‌الله خامنه‌ای» بازنمی‌گردد، بلکه او در حقیقت، به «نفی قانون اساسی» پرداخته و معترض آن است که قانون اساسی نباید چنین اختیارها و فرصت‌هایی را در دسترس رهبر قرار بدهد. بااین‌حال، او به جای تاختن به «قانون اساسی»، به «آیت‌الله خامنه‌ای» می‌تازد و وانمود می‌کند که ایشان، «فرمان» خویش را بر «قانون» ترجیح داده است. به‌این‌ترتیب، مشکل نصیری عبارت است از «قانون‌مداریِ» آیت‌الله خامنه‌ای و نه «قانون‌شکنیِ» ایشان، اما او می‌خواهد به جای آشکارکردن مواجهۀ ساختارشکنانۀ خود با قانون اساسی، آیت‌الله خامنه‌ای را بر جایگاه متهم بنشاند و او را برای تعهد و تقیّد به تکالیفی که قانون اساسی بر عهده‌اش نهاده است، به چالش بکشد. او نمی‌تواند به قانون اساسی ارجاع بدهد و به واسطۀ این استناد، اثبات کند که رهبر انقلاب، دچار قانون‌شکنی شده است، اما می‌تواند در روندی مغالطه‌آمیز به قانون اساسی استناد نکند و مدعی شود که ایشان، اختیارها و فرصت‌هایی برای خود در نظر گرفته که موجبات دور زدن قانون و ساختارها را فراهم کرده است. در واقع، نصیری در نوشتۀ خود، «استفادۀ رهبر انقلاب از فرصت‌های قانونی» را «دور زدن قانون» می‌خواند و به این واسطه، از ایشان انتظار دارد که به قانون، مقیّد و ملتزم نباشد. کافی است مخاطب وی، فارغ از روایت‌های معوجی که نصیری ساخته‌وپراخته می‌کند، به قانون اساسی مراجعه کند تا دریابد هر آنچه که نصیری مصداق «دور زدن قانون» می‌شمارد، «عمل به قانون» است. ۴. در قانون اساسی، تنها به این مسأله اشاره نشده که ولایت فقیه، مطلقه است، بلکه مهم‌ترین و پرکاربردترین «تکالیف» او نیز بیان شده است. ازاین‌رو، «تفسیر مصداقیِ مطلقه‌بودن ولایت فقیه» به او واگذار نشده است که بتوان گفت او در چهارچوب منافع و علایق خویش، این اصل را معنا می‌کند و مسئولیت‌ها و اختیارهایی برای خود می‌آفریند تا بر دامنۀ قدرتش افزوده شود. در اینجا نیز، یک «شاخص عینی» برای داوری دربارۀ قانون‌مداری یا قانون‌شکنیِ رهبر انقلاب در دست است، اما نصیری، هیچ سخنی از آن به میان نمی‌آورد. 🖇 منتشرشده در: https://tn.ai/2926061
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻در فضیلت خودزنی 🖊 مهدی جمشیدی ۱. آقای نصیری! آن‌قدر سخنانت رسوا و بی‌معیار و ناموجه است که انتشار آن را «ضدتبلیغ» برای تو می‌شمارم. هرچه که پیش - و در واقع، پس - می‌روی کفه‌ی ما را سنگین‌تر می‌کنی و از خویش می‌کاهی. آنچه که می‌گویی، کمک به ماست و ضربه‌ی به خود. آنچنان با تدبیر و عقلانیت بیگانه‌ای که نمی‌توانی برای نقدهایت، حد منطقی بگذاری تا به سخنانی که «طنز سیاسی» است تبدیل نشوند. مشوقان عاقل و‌ محرکان پرده‌نشین، تو را به مسلخ «خودزنی» رانده‌اند. عجبا که حتی با خودت هم معامله‌ی منصفانه نمی‌کنی. ۲. البته تو هیچ‌گاه بر طریق عقلانیت و منطق نبودی؛ زمانه‌ای «دفاع»هایت، اسباب شرمندگی بود و اینک «انتقاد»هایت، مایه‌ی تمسخر. داوری‌هایت عاری از «تعادل» است؛ آنچنان که این تصور در ذهنم پدید آمده که شاید مبتلا به اختلال روانی باشی. اگر چنین است، محتاج طبابت روانکاوان هستی نه احتجاج عالمان. گویا عقیده‌ات از عقده برخاسته و جوهر دلیلت، علت است. اگر در گذشته می‌شد گفت که دچار لجاجت‌های کودکانه و تعصبات کورکورانه هستی، اینک باید آن نقص اخلاقی را چگونه تفسیر کرد؟! ۳. عجبا که دخترک بدحجاب را حضرت می‌خوانی، و درگذشته به مرگ طبیعی را کشته‌ و شهید، و اغتشاش بی‌ریشه را جنبش و‌ انقلاب! حقیقت این است که تو بر سر گور اعتبارت ایستاده‌ای و‌ خطبه‌‌ی زوال خودت را می‌خوانی. در نامعقولیت، گوی سبقت را از همگان ربودی تا شاید در بازی‌سازی ناشیانه‌ات، جمهوری اسلامی را به گزینه‌ی زندان سوق بدهی و آن‌گاه به این واسطه، از «هجونویس مجنون» به «نقدنویس محبوس» ارتقا یابی. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi ،،،،،،،، ۱. حضور خیابانی نیروی انتظامی در برابر برهنگی، «ضرورت روشی» است؛ خواه کار فرهنگی انجام شود خواه نشود. ۲. این اقدام، کافی نیست ولی «لازم» است؛ چون «جایگزین» ندارد. حذف این سازوکار به معنی «واگذاری خیابان» است. ۳. نیروی انتظامی نشان دهد که می‌تواند در خیابان باشد، اما بهانه در اختیار دشمن قرار ندهد. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻از تحقیر تبلیغ تا استحالۀ فرهنگی 🖊 مهدی جمشیدی ۱. تأکید اخیر رهبر انقلاب بر امر «تبلیغ»، حاکی از این واقعیت است که نیروهای فکری و معرفتی، بیش از آن‌که «عرصۀ عمومی» را دریابند و در پی «ذهنیت‌پردازی اجتماعی» باشند، درگیر مطالعات تخصصی و فنی شده‌اند و جامعه را تا حد زیادی به حال حویش رها کرده‌اند. به بیان دیگر، علم و مقامات معطوف به آن، به هدف اصالی و و نهایی تبدیل شده و جامعه به فراموشی سپرده شده است. در نظام ذهنیِ بسیاری از کنشگران معرفتی، چه در حوزه و چه در دانشگاه، علم به یک امر خودبسنده و قائم به ذات تبدیل شده است که پرسش دربارۀ نتایج عینی و بیرونی آن، به حاشیه رفته است. در حقیقت، مراکز معرفتی به جای آن‌که به مسأله‌های اجتماعی و بیرونی بپردازند، مسأله‌های خویش را بر صدر نشانده‌اند و علایق انتزاعی و سلایق نظریِ خود را ترجیح داده‌اند. البته روشن است که باید پاره‌ای از مطالعات، جنبه‌های بنیادی داشته باشند و نباید به طور مطلق، به بنیان‌آفرینی و مبادی‌پردازی بی‌اعتنا بود، اما وضع کنونی به صورتی رقم خورده است که تعادل از دست رفته است. بدین جهت است که امر تبلیغ، تنازل کرده و منزلت فروتر و دوّمی یافته است. ۲. جامعه به «نیروهای فکریِ پیشران» نیاز دارد و همواره باید کسانی باشند که دستِ ذهن جامعه را بگیرند و اسباب هدایت آن را فراهم کنند. در غیر این صورت، نیروهای رقیب یا معارض، میدان‌داری خواهند کرد و در همین امتداد، ذهنیت جامعه تغییر خواهد کرد. اندیشۀ مردم در اختیار همین نیروهای پیشران است و آنها می‌توانند به افکار عمومی، جهت بدهند و به نظام ارزش‌ها تداوم ببخشند. ازاین‌رو، چنانچه اهمال شود و نیروهای فکری به گونه‌ای ناموزن و افراطی، علم را بر فرهنگ ترجیح بدهند و علم را نیز بر تأملات خودبسنده و منقطع از وضع تاریخی و تمدنی حمل کنند، جامعه در اختیار «دیگری‌های معرفتی و فرهنگی» قرار خواهد گرفت و از خود و اصالت‌های هویتی‌اش، بیگانه خواهد شد. این حالت در هنگامی رخ می‌دهد که نیروهای فکری، عرصۀ فرهنگ عمومی و ذهنیت‌ اجتماعی را سبک و سخیف انگاشته و سرگرم مطالعات عالی و فاخر گشته‌اند و سخنی برای مردم ندارند. ۳. حاصل نهایی این‌چنین وضعی «استحالۀ فرهنگی» است. استحالۀ فرهنگی به این معنی است که جامعه دچار جابجایی «ارزش‌ها» و «ضدارزش‌ها» می‌شود و به غیرخود و ناخود تبدیل می‌گردد. در مرحله‌های آغازین، رگه‌های از شکاف و گسست نمایان می‌شوند که شاید بیشتر جنبۀ عینی و رفتاری دارند، اما به‌تدریج، زاویه‌ها و فاصله‌ها به لایۀ اعتقادی و بینشی نیز راه می‌یابد و فرد از نظر فرهنگی و معنایی، دچار استحاله می‌شود. چنین جامعه‌ای که گرفتار سقوط فرهنگی شده، کار به‌سامان‌کردنش بسیار دشوار و دیریاب است. مرحلۀ استحالۀ فرهنگی، مرحله‌ای است که در آن، جامعه در جبهۀ مقابل قرار گرفته و دیگر تابع و هوادار ارزش‌ها نیست، بلکه ارزش‌های پیشین را ضدارزش قلمداد می‌کند. روشن است که بازگرداندن این‌چنین جامعه‌ای به وضع نخست، محتاج مقدّمات و زمینه‌های فراوانی است. از طرف دیگر، تا روند استحاله به نقطه‌های پایانی نرسد، بسیاری از آن مطلع نخواهند شد و وضع، حمل‌برصحت می‌شود و انحراف‌ها و لغزش‌ها، موردی و محدود انگاشته می‌شود. آن‌گاه نیز که کار به لایۀ قطعیّت رسید، دیگر باید آن را تمام‌شده انگاشت و معطوف به این حالت منجمدشده و نهایی‌گشته، چاره‌اندیشی کرد. ۴. امر «تبلیغ»، حلقه‌ای است که «علم» را به «فرهنگ» پیوند می‌دهد و «عالم» را در کنار «مردم» می‌نشاند و «مراکز معرفتی» را با «مسأله‌های جامعه»، دست‌به‌گریبان می‌کند. تبلیغ، همانند «نقطۀ تماس» عمل می‌کند و نیروهای معرفتی را از جهان ذهنیِ پیش‌ساخته و انتزاعی‌شان خارج می‌سازد و تعهدِ ایجاد تغییر در واقعیت عینی و بیرونی را در دل و جان آنها بیدار می‌گرداند. «مسأله‌ها» در میدان بیرونی و عرصۀ عمومی متولد می‌شوند و «پاسخ‌ها» در مراکز معرفتی؛ حال‌آن‌که در نگاه رایج، هم مسأله‌ها و هم پاسخ‌ها متعلق به مراکز معرفتی هستند. در این تصویر، جامعه هیچ شأن و مکانتی ندارد و هرکه عالم‌تر باشد بیشتر و بیشتر از عرصۀ عمومی فاصله می‌گیرد و در دغدغه‌های علمی و ذهنی خویش فرو می‌رود. ازاین‌رو، عزلت نسبت به جامعه و نپرداختن به عینیّت و سطح واقعیت روزمرّه، به «فضیلت علمی» تبدیل می‌شود و حتی به‌تدریج، تمام روح و شخصیت نیروهای معرفتی نیز از مردم و تعلقات اجتماعی، بیگانه می‌گردد و زبان مشترک و منطق واحد میان آنها و جامعه به زوال می‌رود. در اینجاست که نیروهای سخیف و بی‌مایه، جایگزین می‌شوند و کسانی به‌عنوان سلبریتی، پرچم جهت‌دهی به افکار عمومی را در دست می‌گیرند. 🖇 منتشرشده در: http://iict.ac.ir/esthale
https://virasty.com/Mahdijamshidi ،،،،،،، ۱. اکنون زمانی‌ست که باید آشکارا، از حضور نیروی انتظامی در خیابان «دفاع» کنیم. پشتوانه‌ی تداوم این حضور، «حمایت صریح» ماست. ۲. سکوت ما، به معنی «بی‌طرفی» در نبرد با حرام شرعی و سیاسی است. ۳. تا این لحظه، حجم انبوه آتش رسانه‌ای دشمن بر «روایت‌سازی منفی»، متمرکز شده است. «پاسخ به‌هنگام» بدهیم. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi ،،،،،،،،، زنی که با «سر برهنه» به مجلس و اجتماع عزای حسین‌بن‌علی پا می‌گذارد، قداست و حرمت محفلش را آشکارا می‌شکند. سر حسین‌ برای استقرار ارزش‌های دین - که یکی از آنها حجاب است - نیزه‌نشین شد. با «سر برهنه»، به جنگ «سر نیزه‌نشین» نروید و بر قلب زخم‌خورده‌ی حسین، زخم تازه ننشانید. امام مظلوم ما، داغدار است. 🖇 تعلیقه: ۱. عرق‌خور، حق ندارد با شیشه‌ی عرق وارد مجلس اهل ‌بیت بشود. مکشفه هم با حالت برهنگی سر. مجلس حسین، «مجلس معصیت» نیست. کشف حجاب خیابانی، «تجاهر به فسق» است که از خود «فسق»، بدتر است؛ به خصوص در درون «حریم اهل‌بیت» که قداست مطلق دارد. همه معصیت‌کار هستیم ولی در مجلس اهل‌بیت، «تظاهر به معصیت» می‌کنیم؟! ۲. چرا اینان را از مجلس «برانیم»؟! باید به حجاب «بخوانیم»! بی‌تفاوت نباشیم و حرام را به رسمیت نشناسیم. اگر کشف حجاب در «خیابان»، حرام شرعی و سیاسی است، در «مجلس اهل بیت»، حرمت مضاف نخواهد داشت؟! امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر کنیم؛ این امر، فلسفه‌ی قیام حسین‌بن‌علی بود، ولی ما امروز آن را رها کرده‌ایم و رضایت و تکثر و تمایز را بر سعادت و هدایت و اصلاح، ترجیح می‌دهیم. باید گفت تا عادی‌سازی صورت نگیرد و معصیت، همچنان معصیت انگاشته شود. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻 عاشورا و امروز؛ الهام‌ها و امدادها 🖊 مهدی جمشیدی ۱. مکتب، دارای «شخصیّت» است و باید آن را همانند یک انسان تصوّر کرد و براین‌اساس، به آن صفات «زندگی» و «مردگی» را نسبت داد. در دو حالت، مرگ یک مکتب اتّفاق می‌افتد؛ یکی در حالتی که مکتب، «توان کارکردی» خود را از دست می‌دهد، یعنی در تحقّق فلسفۀ وجودیِ خود، دچار ناتوانی می‌شود. هر مکتبی آماده است به سؤالاتی پاسخ دهد و خلأهایی را پُر کند، امّا اگر در مقام عمل نتوانست این کارکردها را ایفا کند، مردم از او رویگردان می‌شوند و به‌این‌ترتیب، مکتب در زندگی مردم می‌میرد. حالت دوّم این است که مکتب، «توانِ رقابتِ کارکردی» خود را از دست بدهد؛ به این معنی که مکتب همچنان کارکردهایی که وعده داده است را ایفا می‌کند، امّا مردم توانسته‌اند رقیبی برای آن پیدا کنند که بهتر از مکتب کنونی می‌تواند احتیاجات‌شان را برطرف کند. ۲. خصوصیّت احیاکنندگیِ محرم و صفر، عَرَضی است؛ چون محرم و صفر، پاره‌ای از زمان هستند و زمان هم در ذات خودش فضیلتی ندارد و همیشه چیزی بیرون از زمان به آن - در مقایسه با زمان‌های دیگر - اعتبار و ارزش می‌دهد. در نتیجه، خصوصیّت زنده‌کنندگیِ محرم و صفر را باید به اتّفاق‌هایی که در این ماه‌ها افتاده‌اند، نسبت داد و آن عبارت است از قیام امام حسین(ع) که قیامی اصلاحی بود. اگر مکتب در ذهن و زندگی مردم، دچار اختلال و نابسمانی شود، نیازمند «برخاستن» و «شوریدن» یک مصلح است که پرچم اصلاح را بلند کند؛ چنان‌که امام حسین هم می‌فرمایند: من هدفی از قیام ندارم به ‌جز اصلاح امّتِ جدّم. اصلاح امّتِ جدّم یعنی اصلاحِ دینداری و سبکِ زندگیِ مردمی که پیرو رسول اکرم(ص) بودند. ۳. تعظیم امام حسین، تعظیم قیام امام حسین است و تعظیم این قیام، تعظیم پرچم اصلاحی‌ای است که ایشان برافراشته‌اند. این تعظیم، «دلالت عملی» دارد و این‌طور نیست که یک امر «باطنیِ محض» یا «تشریفاتی» باشد. ما با تعظیم قیام امام حسین، به «حرکت اصلاحی» در درون جامعۀ اسلامی، اعتبار می‌بخشیم و تکریم و بزرگداشت ماه قیام امام حسین، خودبه‌خود حرکت‌هایی از جنسِ امام حسین را بازتولید و بازسازی می‌کند. این‌که محرم و صفر، اسلام را «زنده» نگه داشته‌اند، به این معنی است که در برابر هر نوع مفسده‌ای که در جامعۀ اسلامی به وجود آمده است، این نوع «حرکت‌های اصلاحی»، ورق را به‌نفع اسلام و حقایق آن برگردانده و از مرگ اسلام، جلوگیری کرده است. ۴. انقلاب اسلامی، ریشه در عالمِ معناییِ عاشورا داشت؛ از اساس شکل‌گیری که از هیئت‌های مؤتلّفه و نیروهای مذهبی برآمد و بعد هم که به‌تدریج از طریق همین شبکه‌های اجتماعی در دل مناسبات و مراسم محرم و صفر تداوم یافت و تا سال آخر که عظیم‌ترین تظاهرات انقلابی در مراسم عاشورا و تاسوعا برگزار شد. اینها بیانگر آن است که حرکت انقلابیِ سال پنجاه‌وهفت، وابستگی جدّی به عالمِ معناییِ عاشورا داشت و این حقیقت در آن، نقشِ «مولّد» و «محرّک» را ایفا کرد. پس از انقلاب، در هشت سال دفاع مقدّس نیز عظیم‌ترین انگیزه‌ای که توانست مردم را در خطّ مقدّم نگه دارد و از توده‌های مردم، بسیج اجتماعی بیافریند حماسۀ عاشورا بود؛ چنان‌که پُرتکرارترین واژه در وصیّت‌نامه‌های شهدا، نام مبارک امام حسین(ع) است. آنچه فتنۀ سال هشتادوهشت را نیز برانداخت، چیزی نبود جز راهپیماییِ نهم دی که آن راهپیمایی هم ریشه در عاشورا داشت. این بدان معنی است که وقایعِ تاریخیِ پی‌درپی، همه از «آبشخور عاشورا» تغذیه می‌کنند و این عاشوراست که در بزنگاه‌های تاریخی به سراغ جامعه می‌آید و آن را از ورطۀ سقوط، نجات می‌دهند. ۵. یکی از نتایجی که از این بحث می‌توان گرفت این است که «هیئت‌های سکولار»، خصوصیّت حیات‌بخشی ندارند؛ چون به نوعی سوگواریِ «شخصی‌شده» و «باطنی‌شده» متمایل هستند که هیچ مخالفی ندارد و تغییری را در جامعه رقم نمی‌زند و کاری با آنچه در بستر جامعه رخ می‌دهد ندارد. این در حالی است که قیام امام حسین به این دلیل «حیات‌بخش» بود که در برابر عواملِ مرگ‌آفرینِ اسلام ایستاد و آنها را برانداخت. اگر هیئت‌ها، این خصوصیّت را نداشته باشند، منجر به احیای اسلام نخواهند شد، بلکه حتّی باید گفت هیئت‌های سکولار، تحریف‌گرِ عاشورا نیز هستند؛ زیرا هستۀ مرکزیِ قیام عاشورا را می‌گیرند و صورتی تحریف‌شده و تقلّبی از آن ارائه می‌دهند که کارکرد و ثمری ندارد. اگر «هیئت‌های سکولار» در برابر جوهر و هویت عاشورا ایستاده‌اند، «هیئت‌های غیرانقلابی» نیز چنین حکمی دارند؛ این دو، لبه‌های یک قیچی هستند که یکی «سیاست» را می‌راند و دیگری «سیاست‌بازی» را فرامی‌خواند. سکولارها، حسین را از «حکومت» تهی می‌کنند و غیرانقلابی‌ها، از «انقلاب». یکی از حسین، «عارف عزلت‌نشین» می‌سازد و دیگری «سیاست‌مدار اقتضایی». https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻عاشورا و خواص بی‌خاصیّت 🖊 مهدی جمشیدی ۱. در نگاه نخست، به نظر می‌رسد که همۀ تحوّلات اجتماعی، وابسته به «امام جامعه» است و جامعه، آینۀ منعکس‌کنندۀ خودِ اوست و ازاین‌رو، باید «وضع جامعه» را هرچه که هست، به او ارجاع داد و برآمده از ارادۀ او دانست. چنین برداشتی از منطق تحوّلات اجتماعی نادرست است. این‌که امام در جامعۀ اسلامی، تعیین‌کننده است و سیاست‌ها و جهت‌گیری‌هایش می‌تواند جامعه را به قلۀ تعالی یا درۀ انحطاط سوق بدهد، برداشت درستی است، اما همواره چنین نیست که او نقش اصلی را بر عهده داشته باشد یا در همۀ زمینه‌ها بتوان رد پای او را یافت. ازآنجاکه قاعدۀ حکمرانی در جامعۀ اسلامی این است که امام باید جامعه را متقاعد سازد و به خواست و ارادۀ آنها، هویّت دینی بدهد، این‌گونه نیست که جامعه همچون شیء شکل‌پذیر و منفعل در دست امام جامعه باشد و او بدون آن‌که دغدغۀ «همراهی جامعه» را داشته باشد، نقش هدایتی خویش را ایفا نماید. پس امام جامعه از جهات بسیاری، «مقیّد» و «محدود» به خودِ جامعه است و باید اقتضاهای آن را در نظر بگیرد و در چهارچوب آنها سیاست‌گذاری و راهبری کند؛ چه اقتضاهای امکانی و چه اقتضاهای امتناعی. بدین‌سبب، جامعه‌ای که دچار فقر امکانی باشد و بن‌مایه‌های قوی نداشته باشد و نتواند رویدادها و حوادث را فهم کند و به فهم امام جامعه نیز چندان گردن ننهد، خودش به عامل بازدارنده نسبت به غایات قدسیِ امام تبدیل می‌شود. ۲. آنچه که در عرض امام جامعه می‌تواند نقش مکمّل یا نقش ناقض ایفا کند، لایۀ سرآمدان و برجستگان جامعه هستند؛ کسانی که «خواص جامعه» نامیده می‌شوند و به دو گروه خواص اهل حقّ و خواص اهل باطل تبدیل می‌شوند. «خواص اهل حقّ» نیز در کنار امام جامعه، هویت‌پرداز و جهت‌بخش هستند و می‌توانند ارادۀ امام جامعه را به تحقق نزدیک سازند یا آن را به زنجیر درآورند. این امر بدان سبب است که توده‌های مردم در جامعه، اغلب گرفتار وضع «اثرپذیری» و «دنباله‌روی» هستند و چشم به خواص دارند و از آنها تبعیّت می‌کنند؛ چنان‌که انتخاب‌های‌شان، «تکرار انتخاب‌های خواص» هستند. بنابراین، ممکن است با توجه به محدودیّت‌های گفتاری و صراحتیِ امام جامعه، خواص در مسیری قرار بگیرند که بتوانند همچون یک مجموعۀ نقض‌کننده یا معطل‌نگاه‌دارنده نسبت به امام جامعه عمل کنند. از جمله، «سکوت خواص» بسیار مؤثّر است؛ چه «سکوت گفتاری» و چه «سکوت عملی». در تاریخ، لحظه‌هایی هستند که چرخش‌های بزرگ می‌آفرینند و اتفاق‌های بازگشت‌ناپذیر پدید می‌آورند. در این لحظه‌ها، هرچه هم امام جامعه بکوشد که به جامعه، جهت بدهد و آن را در مجرای غایات حقّ به حرکت درآورد، اما باز محتاج «هم‌گفتاری» و «هم‌عملیِ» خواص اهل حقّ است و بدون آنها، کار هدایت جامعه به پیش نخواهد رفت. اگر خواص اهل حقّ به دلیل «محافظه‌کاری» و «دنیاطلبی»، سکوت اختیار کنند و حقّ را کتمان نمایند، جامعه نخواهد توانست که حقّ و مسیر حقّ را بیابد و ازاین‌رو، در چاله‌ها و چاه‌ها فرو خواهد افتاد. جامعۀ مبتلا به «خواص ساکت»، روی سعادت را نخواهد دید و همواره گرفتار تکرار خطاها و بازتولید لغزش‌هایش خواهد شد. در چنین وضعی، امرِ امام جامعه نیز معطل و معوّق باقی خواهد ماند و رنگ تحقق را نخواهد پذیرفت. ۳. در تحلیل ریشۀ واقعۀ عاشورا باید خاموشی و انفعالِ خواص اهل حقّ را علت اصلی شمرد و انگشت اتهام را به سوی آنها چرخانید؛ چراکه امام جامعه را تنها نهادند و در مسیر تحقق غایات قدسی، به حمایت گفتاری و عملی از او برنخواستند. امام حقّ، محتاج «حمایت خواص اهل حقّ» است تا جامعه، یکپارچه و هم‌صدا در مسیر هدایت معنوی قرار بگیرد و دین در قالب نظام‌های اجتماعی، عینیّت یابد، اما اگر خواص در لحظه‌های تاریخ‌ساز، زبان در کام فروببرند و حاضر نباشند هزینۀ «اظهار حقّ» را بپردازند، جامعه رو به پیش حرکت نخواهد کرد، بلکه چه‌بسا آنچنان سیر قهقرایی و انحطاطی را تجربه کند که در مقابل دیدگانش، واقعه‌ای به تلخی عاشورا رخ بدهد. خواص اهل حقّ که در این فروبستگی تاریخی دست دارند، حقّ را می‌شناسند و می‌فهمند، اما از «موضع‌مندی» و «صراحت» و «هزینه‌دادن» گریزان هستند و به همین دلیل، امام جامعه نیز تنها و بی‌طنین می‌ماند و عوام نیز بر روی او شمشمیر جهالت می‌کِشند. سرنوشت جامعۀ اسلامی، وابسته به این است که آن دسته از خواص اهل حقّ که با مواضع خویش، تسهیل‌کننده و پیش‌برندۀ حقیقت هستند، اکثریّت نخبگانی باشند تا بتوانند جامعه را در جهت ارادۀ امام جامعه، بسیج کنند. 🖇 منتشرشده در: http://fna.ir/3dmv3n