https://virasty.com/Mahdijamshidi/1718437057308087694
🗒 یکی از مشاوران قالیباف گفته بود باید با جریان اغتشاش، مصالحه کرد؛ دیگری گفته بود اینکه کشف حجاب، حرام سیاسی است، سخن خطرناکی است؛ آن دیگری هم گفته باید فیلتر اینستاگرام رفع شود. مقصودم از «شبهانقلابی»، همین «مواضع لیبرالی» است. اینان چه تفاوتی با «اصلاحطلبان» دارند؟!
آری، «وحدت ناگفتمانی»، خطاست.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻تدبیر فرهنگ در دولت آینده -۱
(متن مواضع در گفتگوی برنامۀ تقاطع)
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. دوگانهای که از سوی علوم انسانیِ تجدّدی دربارۀ سیاست فرهنگی مطرح شده، دوگانۀ «سیاست هویّت/ سیاست تمایز» است که درآن، مقصود از تعبیر «هویّت» این است که نظام سیاسی، انحصارگرایانه و مطلق به هویّت مینگرد و فقط یک هویّت را به رسمیّت میشناسد و دیگریهای فرهنگی را طرد و سرکوب میکند، اما تعبیر «تمایز»، نشانگر این رویکرد است که باید تعدّد و تنوّع را دید و با معیارهای مطلق و الگوهای واحد به سراغ سیاستگذاری فرهنگی نرفت. این صورتبندی از مسألۀ سیاست فرهنگی، ناصواب است و ریشۀ فلسفی دارد و ما به سبب اختلافِ بنیانی و انگارهای با تمدّن غربی، باید از آن عبور کنیم و دوگانۀ متفاوتی را جایگزین آن سازیم. دوگانۀ بدیل، دوگانۀ «سیاست میل/ سیاست مصلحت» است. در این دوگانه، مقصود از «میل»، خواست و ارادۀ انسان است و «مصلحت» نیز عبارت است از آنچه که مقتضای کمال و سعادت انسان است. پس مصلحت در اینجا، در برابر حقیقت نیست، بلکه خودِ حقیقت است. سیاست فرهنگیِ مبتنی بر مصلحت، از منطق فرهنگیِ تکوینی حکایت میکند که در آن، «انسانشناسی دینی»، اساس و بنیان قرار داده میشود. در واقع، این سیاست از لحاظ معرفتی و نظری، ریشه در انسانشناسی دینی دارد و در این نوع از انسانشناسی، پای «نظریۀ سعادت» در میان است. موضع نظریۀ سعادت این است که انسان، نه فاقد هویّت تکوینی و سویۀ ارزشی است و نه خودمختار و بهخودوانهاده است، بلکه در وجود خود، مدار و مسیری دارد و باید به سوی غایت و مقصدی به حرکت درآید. پس یک چهارچوب پیشینی بر او حاکم است که عبارت است از قابلیّت طبیعیِ انسان برای تکامل معنوی. ازاینرو، میل انسان تا آنجا محترم است که تضادی با این ارزش غایی نداشته باشد. پس مسأله این است که در میان دوگانههای «میل/ مصلحت» یا «لذّت/ کمال» یا «خوشباشی/ سعادت»، کدامیک دیگری را به خود مقیّد میکند و کدامیک اصل است؟
[دوّم]. در نظریۀ «دولت بیطرف» که - بیش از همه در منطق لیبرالی معنا دارد و البته بیشتر ادعایی و کاغذی است تا عملی و واقعی - دولت نسبت به فرهنگ و ارزشهای آن، حسّاسیّت خاصی ندارد؛ چون فرهنگ را امر «نسبی» و «سلیقهای» میانگارد که درست و نادرست و صدق و کذب در آن راه ندارد. ازاینرو، دولت باید بیجهت و بیموضع باشد و فقط آزادی و امنیت را در جهان فرهنگی، برقرار کند و در محتوا و مضمون دخالت نکند. پس «نسبیگرایی فرهنگی» در مقام توصیف، به «تکثّرگرایی فرهنگی» در مقام توصیه رسیده است و آن هستیشناسی، چنین باید و نبایدی را پدید آورده است. اما نظریۀ دولت دینی، سخن متفاوتی را میگوید. «دولت دینی» و «دولت سکولار»، مشابهتهای فراوانی در حوزۀ امور مادّی دارند، اما مهمترین تفاوت آنها در این است که دولت دینی، بزرگترین وظیفۀ خود را «تحقّق شریعت در جامعه» میانگارد و سایر امور را، مقدّمه قلمداد میکند. ازاینرو، مقوّم و تمایزبخشِ عمدۀ دولت دینی از دولت سکولار (یا بیطرف)، این است که ارزشهای دینی در دولت دینی، رسمیّت مییابند و ساختارهای حکومتی بر اساس دلالتها و اقتضاهای آن طراحی میشوند. غایت دولت دینی، نه قدرت است و نه حتی عدالت، بلکه «معرفهالله» است و میخواهد تمام ساختارها و امکانهای جامعه را در جهت کمال آدمی، صورتبندی نماید. فلسفۀ وجودیِ مدخلیّت دین در سیاست و برپایی دولت دینی، همین است که ارزشهای دینی، بدون همراهیِ قدرت سیاسی، چندان در جامعه مستقر نمیشوند و بدینسبب، دین باید قدرت سیاسی را در اختیار خویش بگیرد تا امر دینی، قاعدۀ ساختاری و رسمی شود و حاشیهنشین و منزوی نباشد.
[سوّم]. شهید بهشتی بر این باور است که معیار سیاستِ فرهنگی در حکومت لیبرال-دموکراتیک، «خواست اکثریّت» است و در حکومت دینی، «آرمانهای دینی». ازاینرو، ممکن است در حکومت دینی، تصمیم و سیاست دولت با خواست اکثریّت، همسو نباشد؛ چون در این منطق سیاسی، ملاک، «مصلحت اکثریّت» است و نه «میل اکثریّت». وی میافزاید حکومت دینی در درجۀ اوّل، «مربّی» است و در درجۀ دوّم، «مدیر»؛ یعنی تدبیر جامعه، «آهنگ دینی» دارد(سیدمحمدحسین بهشتی، ولایت، رهبری، روحانیت، ص۱۸۹-۱۹۱). این رویکرد، چند خصوصیّت دارد: معتقد به وجودِ حقّ و باطل در فرهنگ است؛ دولت را نسبت به فرهنگ، مسئول میشمارد؛ در موقعیّت تعارض میان میل و مصلحت، جانب دولت را میگیرد. این سه به معنی نفی نسبیاندیشی فرهنگی، نفی تفکیک ارزشها از دولت، و نفی عرفپرستی و عوامزدگی و ارجاع مطلق به جامعه است.
🖇 برنامه را در اینجا ببینید:
https://telewebion.com/episode/0xd823b9f
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi/1718490571209055974
🗒 آقای جلیلی توجه کنند که بر اساس تفکر فرهنگی رهبر انقلاب، آفات هویتی در قلمروهای حجاب و فضای مجازی، هم نیازمند مواجههی «فرهنگی» است و هم مواجههی «امنیتی»، هم «مصونسازی» و هم «محدودسازی»، هم «اخلاق» و هم «قانون»، هم «استحکام درونی» و هم «مرزبندی بیرونی». البته راهکار تربیتی، اصالت و تقدم دارد.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi/1718515954881379115
🗒 آری، «وحدت» را باید مطلوب و ممدوح انگاشت، اما حتی وحدت در عرصهی سیاست نیز باید ماهیت «اعتقادی» داشته باشد، نه «عملی». باید از دریچهی فکر و معرفت و هویت به عالم سیاست نگریست، نه اقتضائی و عملگرایانه. نشاندن تکههای نچسب و ناهمگون در کنار یکدیگر، «سهمخواهیهای ناگفتمانی» را به دنبال خواهد داشت.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻تدبیر فرهنگ در دولت آینده -۲
(متن مواضع در گفتگوی برنامۀ تقاطع)
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. برای طراحی رویکرد فرهنگیِ دولت آینده، باید در ابتدا به سراغ ساختن یک «چشمانداز نظری» رفت و به پرسشهای بنیادین پاسخ داد. ما در عرصۀ قدرت رسمی، همچنان گرفتار مجموعهای از «مسألههای معرفتیِ حلنشده» هستیم که در دولتها، تکرار میشوند. سیاستهای فرهنگیِ گوناگونِ دولتهای پساانقلاب، ریشه در همین امر دارد که هنوز از لحاظ مبادی و سرچشمههای معرفتی، به نقاط ثابت و مشترک نرسیدیم و در مقدّمات و اصول موضوعه، اختلافنظر داریم. بخش عمدهای از سیاستهای فرهنگیِ دولتهای گذشته، خاستگاه لیبرالی داشته و واقعیّت این است که نیروهای سیاسی، بیشوکم دچار التقاط شدهاند و از خلوص و اصالت تفکّر انقلابی، دور افتادهاند. تأکید نگارنده بر گذار از دوگانۀ «سیاست هویّت/ سیاست تمایز» به دوگانۀ «سیاست میل/ سیاست مصلحت»، به همین دلیل است که صورتمسألۀ فرهنگی ما، وارداتی و اقتباسی است و ما به جای شناخت واقعیّتهای فرهنگیِ بومیِ خویش، حتی در مقام برگرفتن مسأله نیز، به سراغ تمدّن غربی رفتهایم و نظام مسألهشناسی آنها را ترجمه و تکرار کردهایم. واقعیّت فرهنگی در جامعۀ ما، حاکی از آن نیست که «تکثّر»، مسأله شده است، اما نیروهای روشفکری سکولار، حسّاسیّت فراوان بر تکثّر دارند و میکوشند آن را به کلیدیترین و جدّیترین مسألۀ فرهنگی ما تبدیل کنند. اگر انقلاب اسلامی را یک «انقلاب تمدّنی» میانگاریم که افق تاریخی متفاوتی را به روی ما گشود و ما را از ذیل تاریخ غرب، خارج کرد، باید حتی در صورتمسألهها نیز تجدیدنظر کنیم و گمان نکنیم که علوم انسانیِ تجدّدی، به کار جامعۀ ما نیز خواهد آمد و باید آن را در اینجا حاکم گردانیم. «مسألهها»، متناسب با «غایات»، شکل میگیرند و اگر غایات در ابعاد تمدّنی، متفاوت باشند، روشن است که مسألهها نیز تغییر میکنند و مسألههای عالَم تجدّد، «نامسألهها»ی ما میشوند. لازمۀ حرکت در امتداد انقلاب تمدّنی، شالودهشکنی در فهم جهان فرهنگی و لحاظکردن اقتضاهای خاصِ اینجایی است.
[دوّم]. تردیدی در میان نیست که همۀ دشواریها و چالشهای فرهنگیِ ما، ریشه در بریدگیها و گسستگیهای نسبی ما از «دین» دارند. حاصل اعراض از دین، «تنگی معیشت» است و پارهای از تنگی معیشت، همین تلخیها و تلاطمها و مصائب فرهنگیای است که ما را گرفتار کردهاند. جامعۀ ما از دین، رو بر نگرداننده، اما لایهها و بخشهایی از آن، فاصله و زاویه یافتهاند و آغشته به «ارزشهای فرهنگیِ عالَم تجدّد» شدهاند. حتی مسألههای فرهنگیِ عام نیز با دین گشوده میشوند؛ چنانکه باید گفت، «اخلاق منهای دین»، همانند چاپ اسکناس بدون پشتوانه است. اگر دین به حاشیۀ زندگی سوق داده شود و رقیق و نحیف گردد، جامعه نیز به عرصۀ فردیّت و خودخواهی و نفسانیّت تبدیل خواهد شد؛ چنانکه جوامع غربی که ماهیّت سکولار دارند، به آفات و امراضی از این دست مبتلا شدهاند. در تمدّن غربی، «معنا» و «فضیلت» و «امر الهی» و «دین» و «تعبّد» به وادی غفلت سپرده شدهاند که اینچنین دستخوش بحرانهای علاجناپذیر فرهنگی گردیده است. اما در حکمت عملی ما، در هر سه ساحت اخلاق و تدبیر منزل و سیاست مُدن، «دین» بر صدر نشسته و حکم میراند و تدبیر ظاهر و باطن فرد و جامعه، به دین سپرده شده است. دین، هستۀ مرکزیِ حکمت عملی ماست و در این انگاره، همهچیز به ساحت قدس، ارجاع داده شده است. اینک نیز باید به جای تسلیمشدن در برابر نظریههای علوم انسانیِ تجدّدی، به سراغ حکمت عملیِ خویش برویم و از متن سنّتِ فکری و افق معرفتیِ خویش، به تدبیر و تجویز بپردازیم.
[سوّم]. مواجهۀ ما با تجدّد، «گزینشگرانه» است؛ یعنی با عقل اینجاییِ خویش که همان عقل وحیانی است، به سراغ همۀ تجربهها و دستاوردهای انسانی میرویم و آنها را با این محک، میسنجیم و هر آنچه که متناسب و موزون با عالَم فرهنگیمان بود را برمیگیریم و باقی را وامینهیم. ما موافق «اخذ» و «اقتباس» هستیم و پنجرههای ارتباطی را به روی جهانهای فکری و فرهنگیِ دیگر نمیبندیم، اما از آن سو، علوم انسانیِ تجدّدی را نیز علوم خالص و ناب و عاری از ایدئولوژیهای تجدّدی نمیشماریم. ازاینرو، معتقد به «جهانشمولی» و «عمومیّتِ» علوم انسانیِ تجدّدی نیستیم، بلکه باید گفت علوم انسانی به سبب ذات خویش، خواهناخواه، علوم آمیخته به فرهنگ و تاریخ است و بدینجهت است که بعضی از متفکّران، آنها را علوم تاریخی یا علوم فرهنگی یا علوم روحی معرفی کردهاند. برخلاف علوم طبیعی، بخشهای عمدهای از علوم انسانی را باید خاص و مقیّد به تاریخ و بوم و زیستجهان دانست و گزارههای آن را تعمیم نداد. علوم انسانیِ تجدّدی، ریشههای فرهنگی ما را میسوزاند.
🖇برنامه را در اینجا ببینید:
https://telewebion.com/episode/0xd86cdc8
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi/1718613279194380718
🗒 هر چند برنامهی تقاطع برای وصول به نظر واحد نیست، بلکه مقصود، تضارب آراء و عقول است، اما مسأله این است که نیروهای دگراندیش، نزاع و ستیز عجیب و کودکانهای با «جمهوری اسلامی» دارند و به هر بهانه، به نظام میتازند. در عین حال، نالهی فقدان «آزادی بیان» هم سر میدهند. باید به «قدرت استدلالها» نگریست.
🖇 تعلیقه:
در لحظههای پایانی این برنامه، لازم شد با مواجههی صریح و قاطع، نشان داده شود که نیروهای روشنفکری و دگراندیش، چه ماهیتی دارند ...
https://telewebion.com/episode/0xd8ba9e3
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻تدبیر فرهنگ در دولت آینده -۳
(متن مواضع در گفتگوی برنامۀ تقاطع)
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. مسألۀ فرهنگیِ اصلی و کلان که باید صدرنشین دغدغههای دولت باشد، «بازسازی انقلابیِ ساختار فرهنگی» است. مقصود از «ساختار فرهنگی» در اینجا، «ساختار ذهنیِ جامعه» است؛ یعنی گرایشها و ترجیحات فکری و میلیِ جامعه که به رفتارها و سبک زندگیِ جامعه جهت میدهد. عمیقترین لایه در فرهنگ، همین ذهنیّتهاست که گاهی به آن باور نیز گفته میشود. ازاینرو، نقطۀ آغازِ منطقیِ تغییر فرهنگ، ذهن و فکر و اندیشه است و چنانچه این لایه، اصلاح و بازسازی شود، میتوان به تغییر لایههای دیگر نیز امید داشت. اکنون، مسأله این است که «بافتِ ذهنیِ» بخشهایی از جامعه نسبت به ارزشها و فضیلتهای اوّلیّۀ انقلاب، دگرگون شده است و از این جهت، باید این فاصلهها و زاویهها را زدود و این پاره از جامعه را به وضعِ فرهنگیِ آغازینش بازگرداند. این «ذهنیّت خراشیدهشده»، مصداقهایی همچون «ضعف در اعتمادبهنفسِ هویّتی»، «غربزدگی و بیگانهگزینی معنایی»، و «شهرتطلبی» دارد. آفاتی همچون «اصالت بدن» و «بدننمایی» و «طلب برهنگی» و «کشف حجاب» و «میل به مهاجرت» و ...، جلوههای بیرونیِ این تغییر نگرشی هستند. در مقابل این «مواجهۀ فعّال» که بر بازسازی و تغییر تأکید دارد، «مواجهۀ منفعلانه» نشسته که از تکثّر و عادیسازی دفاع میکند. پس باید انقلاب و منطق و غایت فرهنگی آن را اصل و اساس انگاشت و نسبت به آن، دربارۀ وضع فرهنگی داوری کرد؛ چراکه این انقلاب، برآمده از سنّت هویّتی ماست و خویشتنِ فرهنگی ما را احیا و مستقر کرده است. انقلاب و نظام سیاسی برآمده از آن، در برابر جامعه و بلکه متباین با آن نیست، بلکه از لحاظ هویّتی و فرهنگی، نسبتِ اینهمانی میان این دو برقرار است. انقلاب و نظام، حاصل تجلّیِ بیرونی و ساختاریِ ارادۀ جمعی است، و جوشش و خواست طبیعیِ جامعه، آن را مستقر کرده است. جمهوری اسلامی، برآیند کلّی و نهاییِ ارادۀ اجتماعی است و هر گونه تلاش برای القای دوگانگی میان این نظام سیاسی و جامعه خطاست.
[دوّم]. نخستن چالشی که در سطح دولت با آن مواجه هستیم، «فقدان نظریۀ فرهنگی» است. هیچیک از دولتها تاکنون، مبتنی بر یک نظریۀ فرهنگیِ مشخص و مدوّن، کنش خویش را صورتبندی نکردهاند، بلکه ماهیّت نگاه فرهنگی آن، چیزی جز تعدادی گزارۀ «کلّی» و «مبهم» و «تکراری» و «اداری» نبوده است. دولتها نتوانستهاند از گفتههای «خطابی» و «سطحی» عبور کنند و وارد حوزۀ «نظریۀ فرهنگی» بشوند و یک رهیافت فاخر و عالی را پدید بیاورند. این نوع عملگرایی، موجب شده که دولتها فاقد عمق معرفتی و وجه حِکمی باشد و تنها به روزمرّگیهای فرهنگی بسنده کنند و سخنشان مبتنی بر دلیل نباشد. گفتارها و اندیشههای نامستند به نظریۀ فرهنگی، غرقهشدن در جزئیّات را در پی دارد؛ چنانکه مشاهده کردهایم که بهجای مباحثهها و مناقشههای فاخر و راهبردی و عالمانه و سیاستی، درگیریها و دغدغهها در سطح اعطای مجوز و حمایت مالی و قوارۀ سانسور و ... بوده است. روشن است که دولتهای برآمده از ائتلافهای عملگرایانه و سیاستبنیان که بر منطق سهیهبندی تکیه داشتهاند، بر «نظریۀ فرهنگیِ واحد»ی اصرار ندارند و به هدف راهیابی به قدرت و تداوم ماندگاریشان بسنده میکنند. بدین جهت است که دولتها، اغلب مبتلا به چندصدایی و گسست درونی بودهاند و نتوانستهاند یک مسیر و مدار فرهنگی را به صورت یکپارچه و همگون طی کنند.
[سوّم]. عنصر مغفول دیگر که همواره چالشزا بوده، «کارگزاران فرهنگی» است. فرهنگ، عرصۀ بسیار پیچیده و تودرتو و دشواری است که تدبیر آن از عهدۀ بسیاری برنمیآید. فهم فرهنگ و منطق مواجهۀ با آن، بهواقع محتاج تأمّل و تعمّق است و کسی که امر فرهنگی را آنچنان که درخور است «فهم» و «هضم» نکرده، از «تصرّف» آن و «ولایت» بر آن نیز عاجز است و جز به قشریگری و روزمرّگی و صوریاندیشی میل نخواهد کرد. آن که تدبیر فرهنگ را به دست میگیرد باید درک تمدّنی و عقلانیّت فلسفی داشته باشد تا قادر به غور و تعمّق باشد. افزونبراین، «اُنس با فرهنگ» نیز ضروری است؛ «تجربۀ زیسته» و «کنشگری عینی» در فرهنگ است که میتواند عقل فرهنگی را بپروراند و ساخته و پخته گرداند. کارگزار فرهنگی باید درک وجودی از فرهنگ داشته باشد و این میسّر نمیشود مگر با آمیختگی و اُنس حیاتی با عالَم فرهنگ. این در حالی است که کارگزاران از میان ضعفا و متوسطان برگزیده میشوند و نه متفکّران و اهل فضل. البته هر که مدرّس دانشگاهی است و مدارج علمی را پیموده، شایستۀ تدبیر فرهنگ نیست؛ تدریس، همان تدبیر نیست و استادی نیز ملازمهای با امکان ولایت و تصرّف نسبت به فرهنگ ندارد.
🖇 برنامه را در اینجا ببینید:
https://telewebion.com/episode/0xd8ba9e3
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi/1718636602549091293
🗒 ماهیت نیروهای سیاسی را به خوبی میشناخت؛ آنچه را که دیگران در آئینه نمیدیدند، او در خشت خام میدید. تشخیص سیاسیاش، عمیق و عالمانه بود. همهی جوانب را میسنجید. تفکر و هویت را معیار اصلی میانگاشت. حکمت انتخابهایش، بعدها آشکار میشد. آنچنان حساس بود که بعضی نیروها را حتی در حد دیدار هم نپذیرفت...
https://virasty.com/Mahdijamshidi/1718652129996835112
🗒 پزشکیان در مناظره نشان داد که هیچ «سخن تازه»ای ندارد؛ یک «نسخهی تکراری» از روحانی است که جز رفع تحریم و سرمایهگذاری خارجی، برنامهای ندارد. ذهنش از خلاقیت تهیست. با چاشنی «نقادی عوامانه»، میکوشد مردم را همراه کند. گزینهی اصلاحطلبان، توانمند و جذاب نیست؛ مناظره، ارزش افزودهای برای او نداشت.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi/1718690551430544083
🗒 مناظره نشان داد که جلیلی؛
۱. هم برنامه دارد و هم میدان را میشناسد،
۲. هم از نخبگان و کارشناسان بهره میگیرد و هم خودش مسلط است،
۳. هم در سطح کلان و تمدنی میاندیشد و هم سطح خرد و جزئی را میبیند،
۴. هم طرح خودش را فهم کرده و هم نقایص مواضع دیگران را شناخته،
۵. هم اهل گفتگوست و هم متزلزل نیست.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi/1718718302102600673
🗒 هشت سال، «فرصت مذاکره» در اختیار ظریف بود و «خطوط قرمز رهبری» را نیز رعایت نکرد و با وجود تغییر سه رئیسجمهور در امریکا، ناکام ماند، اما امروز در رسانهی ملی در کنار پزشکیان نشسته و با فریاد از «برجام» دفاع میکند و میگوید رئیسی، سه سال است که مردم را دچار «فلاکت» کرده!
کاش اندکی «خجالت» میکشید...
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖇 تعلیقه:
۱. همانطور که در این گفتگو اشاره کردم، خانم بهاره آروین در مصاحبهی قبلیاش، اغتشاش دویست هزار نفری در سال ۱۴۰۱ را هم جنبش خواند و هم گسترده: «اگرچه این حرکت اعتراضی، انقلاب نیست، اما جنبش گستردهای ناظر بر رفع محدودیتهای سبک زندگی است.»
https://irna.ir/xjKXj4
اما دربارهی تشییع ده میلیونی شهید رئیسی، حکم به احتیاط میدهد و آن را نشانگر حسوحال بخش عمدهای از جامعه نمیشمارد.
۲. محبوبیت اجتماعی روحانی در سالهای پایانی ریاستجمهوریاش به پنج درصد رسیده بود، درحالیکه زیست مردمی و خدمات خالصانهی رئیسی و همچنین نحوهی شهادتش، نهفقط محبوبیت مضاعف او را به دنبال داشت، بلکه او را به یک «اسطوره» و «قدیس» تبدیل کرد. او شکاف میان دولت و ملت را که در دورهی روحانی پدید آمده بود، ترمیم کرد.
۳. گفتم در علوم اجتماعی، امر مطلق نداریم و حتی حالت حداکثری نیز درجات و مراتب دارد و یکنواخت نیست. روشن است که شرط لازم برای محبوبیت اجتماعی یک رئیسجمهور، این نیست که او در میان همهی لایههای اجتماعی، هوادار و حامی داشته باشد، بلکه شکلگیری یک جریان اجتماعی نیرومند و محسوس، کافی است. با این حال باید گفت رئیسی، تنها محبوب لایهی حزباللهی _ به معنای محدودش _ نبود، بلکه او از عامهی مردم، دلربایی کرد. روحانی، «نفرین» و «نفرت» در جامعه کاشت، اما رئیسی با اینگونه رفتنش، «اشک» و «آه» آفرید.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi/1718792855157664624
🗒 فضای اجتماعی پسارئیسی، آغشته به شبهمسألههای «تحریم» و «آزادی» نیست که جریان اصلاحات بتواند بر اساس آنها، لایهی خاکستری را بسیج کند، بلکه در این دوره، حتی مسألههای خاکستریها نیز عبارتند از «کار فشرده»، «خدمت خالصانه»، «سادهزیستی»، «صداقت»، «مردمیبودن»، «عدالتخواهی ساختاری» و «فسادستیزی».
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi/1718775941659281142
🗒 پزشکیان را میتوان خلاصه کرد در:
۱. تکرار کلیات و واضحات نامرتبط به بحث (بهجای راهکارهای گرهگشا و عینی)،
۲. تکرار ارجاع محض و مقلدانه به کارشناسان (بهجای خلاقیت فکری و فهم مستقل)،
۳. تکرار نقزدنهای کوچهبازاری و عوامانه (بهجای نقد و موشکافی عالمانه).
شخصیت او، هیچ تناسبی با ریاستجمهوری ندارد.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi/1718816877264363933
🗒 میزگرد فرهنگی پزشکیان را دیدم؛ دریغ از حتی «یک برنامهی فرهنگی». کمترین شناختی از فرهنگ ندارد. ما با یک «ذهن ساده» و «نگاه ابتدایی» روبرو هستیم که میل به بدیهیگویی و تودهایاندیشی دارد. مشاورانش هم اندکی در وصف لیبرالیسم فرهنگی گفتند. اما شهاب اسفندیاری، منطق پزشکیان و مشاورانش را نقش بر آب کرد.
،،،،،،،،،،
🖇 تعلیقه:
شهاب اسفندیاری در این میزگرد، بسیار عالمانه و تخصصی وارد میدان مباحثه شد و پزشکیان و مشاورانش را ضربه فنی کرد. او تناقضهای درونی اصلاحطلبان را آشکار کرد. کارشناس باید جسور و شفاف باشد و مواجههای انتقادی داشته باشد. محمد فاضلی که از ساکنان دولت روحانی بود، صراحت اسفندیاری را برنتابید و از میدان گریخت.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻پریشانحالیِ اصلاحطلبان:
در حاشیۀ یک نمایش ناخواسته
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. میزگردِ فرهنگیِ مسعود پزشکیان، یک آئینۀ تمامنما از «وضع هویّتی و معرفتی اصلاحطلبان» است و هرچه آن را بیشتر و دقیقتر بخوانیم، به فهم عمیقتری دربارۀ ماهیّت و غایت اصلاحطلبیِ سکولار دست خواهیم یافت. نباید از کنار این نمایش رسانهای، بهسادگی عبور کرد، بلکه باید لحظهلحظۀ آن را با دقت و تأمّل، دید و واقعیّتهای نهفته را از این «متنِ رسانهایِ افشاشده»، دریافت کرد. اما دربارۀ شخص پزشکیان باید گفت همچنانکه وی دربارۀ سیاست و اقتصاد، داشته و اندوختهای ندارد و یک هوس و سودای شخصی، وی را به میدان انتخابات کشانده، دربارۀ فرهنگ نیز گرفتار «فقر مطلق» است. در طول این میزگرد، احساس نکردم که وی حتی اندکی از نظریۀ فرهنگی و هویّتِ فرهنگیِ انقلاب اسلامی، فهم و شناخت دارد و بر اساس آن، سازوکارهای سیاستی را طراحی کرده است. او با بیخیالیِ نامسئولانه، «هیچ» را به نمایش گذاشت و نشان داد که اصلاحطلبی، دیگر سخنی ندارد و به پایان راه رسیده است. هرچه که از او دربارۀ امر فرهنگی پرسیده میشد، وی به «غیرفرهنگ» ارجاع میداد و میکوشید با «برداشتهای عوامانه» و «تحلیلهای سطحی»، نقصانهای رسوای خود را جبران کند، درحالیکه مخاطب بهآسانی فهمید که وی، فکر پختهای و چارۀ اندیشیدهای برای علاج دردهای فرهنگی ندارد، بلکه حتی خودِ «فرهنگ» را نیز نمیشناسد. فاصلۀ ذهنیِ او با فرهنگ، فرسنگها بود و اگر در طول سالهای نمایندگی در مجلس، او نتوانسته به یک «فهم ابتدایی» و «برداشت حداقلی» از فرهنگ دست یابد، روشن است که چنانچه جامۀ ریاستجمهوری به تن کند نیز نخواهد توانست که چیزی بر ذهنیّتِ فرهنگیِ خویش بیفزاید. پاسخهای «کلّی»، «نامرتبط»، «نافرهنگی»، «تودهای»، «سلبی»، «روزمرّه»، «عوامفریبانه»، «تکهتکه»، «بدیهی»، «غیرتجویزی» و ... همۀ داشتههای فرهنگی او بود که در رسانه ارائه کرد.
[دوّم]. اصلاحطلبان، محمد بهشتی را از قعر دهۀ شصت به انتخاباتِ اکنون آوردند تا شاید گرهای از کار فروبستۀ آنها بگشاید، غافل از اینکه رویکردهای «انقباضی» و «تنگنظرانۀ» او در دهۀ شصت، فراموششدنی نیست. او در آن دوران، در کنار میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و محمد خاتمی و محسن مخملباف و ...، حلقۀ تمامیّتخواهی را تشکیل میدادند که کمترین تفاوت و زاویهای را برنمیتابیدند و نگاه «تمرکزگرایانه»شان در فرهنگ، فرصتها را سوزانده بود. اینان بودند که روایت «سختگیرانه» و «انعطافناپذیر» از سیاست فرهنگیِ انقلاب را در دهۀ شصت، ساختهوپرداخته کردند و همگان را دیگری و معارض انگاشتند و طریق «سرکوب» و «نفی» و «طرد» و «تحقیر» را در پیش گرفتند. اما اکنون، محمد بهشتی با نسخۀ جدیدِ خود به میدان مددرسانی به پزشکیان آمده و میخواهد گذار ایدئولوژیک خویش را از «توتالیتاریسم فرهنگی» به «لیبرالیسم فرهنگی» نشان بدهد و گزارههایی را بیان کند که از نظر اصلاحطلبان، رأیساز است و خاکستریها را شکار میکند. بااینحال، مسأله این است که کسی همچون او که در دهۀ شصت، آنچنان «غلیظ» و «فروبسته» و «انسدادی» رفتار کرده، اینک نمیتواند از «گشادهدستی» و «انبساط» و «آزادی» سخن بگوید؛ خاکستریها، صداقت وی در گفتار فرهنگیاش را باور نخواهند کرد و وی را به گذشتۀ سیاستی و مدیریّتیاش ارجاع میدهند و او را به چالش میکشند. دستکم، او کسی نیست که بتواند لیبرالیسمِ فرهنگی را به مخاطب خاکستری بخوراند؛ این مواضع برای چون اویی، «نچسب» و «نمایشی» و «تصنّعی» است. افزونبراین، وی در موضع نقادیِ وضع موجود، متوقف ماند و از اثباتها و ایجابها و راهکارها سخنی نگفت، درحالیکه وی به عنوان مشاوری که میخواهد برای دولت آینده، بسترسازی فکری کند، باید به پرسش «چه باید کرد؟» پاسخ بدهد،؛ نه اینکه همچون روشنفکرانِ بیمسند سخن بگوید. جالب و تأسفبرانگیز اینکه پزشکیان به دلیل «ناآگاهیِ فرهنگی»، از پیشینۀ فرهنگیِ محمد بهشتی بیاطلاع بود و تازه در لحظههای پایانیِ میزگرد درمییابد که یک مُهرۀ سوخته و فرصتسوز را به میدان کنشگری رسانهاش آورده است.
[سوّم]. رسواترین پاره از این میزگرد، محمد فاضلی بود که در مواضع رادیکال و انقلابستیزانه، شهره است. اگر محمد بهشتی را به سیاهکاریاش در دهۀ شصت ارجاع میدهند، او را نیز به نسبتِ مستقیمش با دولت نامتعادلِ حسن روحانی ارجاع میدهند. او نیز، «بخشی از روند اختلالی» بوده و نه یک روشنفکرِ مظلومِ حاشیهنشینِ بیبهره از منصب و قدرت. او در آنچه که هست، سهیم و شریک بوده و بدون تردید باید وی را از بانیان و همکاران فلاکتِ دهۀ نود قلمداد کرد. او در آن فرصت ناچیز، خودش را بر جریانش ترجیح داد و کوشید از گذشتهاش، روایت سفید بسازد، اما ناگهان، غضبِ مخاطبسوز بر وی غالب شد و کارِ پزشکیان را بساخت.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi/1718947987597305669
🗒 چرا رأی جلیلی در این انتخابات، رشد فراوان داشته و از بدنهی اجتماعی اولیهاش، بسیار فراتر رفته؟! به دلیل سه مزیت منحصربهفرد و بنیادیاش:
۱. آشکار شدن درستی و پختگی موضع گذشتهاش در تجربهی برجام،
۲. باورپذیری عدالتخواهی ساختاری و پاکدستی شخصیاش،
۳. گستردگی برنامههای فکرشدهی عینی و جزئی او.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻تدبیر فرهنگ در دولت آینده -۴
(متن مواضع در گفتگوی برنامۀ تقاطع)
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. هیچ تاریخی بدون حضور و کنشگریِ «نیروهای پیشران»، به حرکت نمیافتد و یا دستکم شتاب حرکت و تحوّلات درونیاش، بسیار ناچیز و نامحسوس خواهد بود. سیر تکاملی و پیشرونده، محتاج مجموعهای از نیروهای فعّال و تحریکگر است که بتوانند «پویایی» و «شدن» و «صیرورت» را به جامعه القا کنند و جامعه را در جهت هدفهای خاص، بسیج نمایند. جامعههای یکنواخت و متوقف، اغلب گرفتار «خلاءهای عاملیّتی» هستند؛ یعنی نخبگان و سرآمدانی در میان آنها نیستند که بتوانند بار حرکت تاریخی را به دوش بکشند و ظرفیتهای پراکنده و استعدادهای نهفته را همسو و هماهنگ سازند. نیروهای پیشران میتوانند قوّههای جامعه را به فعلیّتهای برانگیخته و عینی تبدیل کنند و «تحوّل تاریخی» را رقم بزنند. ازاینرو، نیروی پیشران - در معنایی که در این نوشته لحاظ شده است - نه دولت است و نه توده، بلکه نیروی پیشران در عرصۀ عمومی، حضور دارد و میتواند کنشگری تاریخی از خود نشان بدهد. «خواص» یا «حلقههای میانی» یا به تعبیر عام، «جامعۀ مدنیِ نخبگانی»، همان بضاعت و توشۀ پویاییآفرینی است که «تحرّکِ تاریخیِ جامعه» را به دنبال دارد. خودِ انقلاب نیز خواهناخواه، برآمده از عناصرِ متفکّرِ تاریخپرداز است که میتوانند اراده و خواستِ اجتماعی به وجود بیاورند و در قالب یک روح واحد، همۀ امکانها و استعدادهای تاریخی را در یک نقطه، متمرکز کنند و در نهایت، انقلاب را پدید بیاورند. این منطق، اختصاص به انقلاب ندارد، بلکه در دورۀ پساانقلاب نیز باید آن را به کار گرفت؛ به ویژه در ساختار سیاسیای که نمیخواهد از «نهضت» به «نهاد» عبور کند، بلکه میخواهد به نظریۀ «نظام انقلابی»، وفادار بماند. پس از پیروزی انقلاب، مطهری بر آن بود که از طریق بازگشت به حوزه، چنین نیروهایی را بپروراند، چنانکه بهشتی نیز از طریق تشکیلات و گردهمآوردن امکانهای انسانی، قصد داشت به حرکت تکاملیِ انقلاب، کمک کند. در دورههای بعد، از این ضرورت تاریخی، غفلت شد و فربهشدن عرصۀ رسمی و ساختار قدرت، موجب تهیشدن عرصۀ عمومی گردید. آری، دولت، تدبیر میکند و توده نیز خصوصیّت بسیجشوندگی دارد، اما مسأله این است که نخبگان غیررسمی و نشسته در ساحت عمومی و اجتماعی، توان پیشرانی و پیشبرندگی دارند. بااینحال، اکنون احساس میشود که ما، عرصۀ عمومیِ قوی و فعّالی نداریم که سرشار از نیروهای طرّاح و متفکّر و مولّد باشد؛ یعنی کسانیکه در بهترین وضع، در حکم «یک امّت» هستند و میتوانند «حرکت تاریخی» بیافرینند. اکنون نیروهای پیشران در عرصۀ عمومی، نه پُرتعداد هستند، و نه کنشگر و نه زیر سپهر اجماع. بدین جهت است که فرهنگ عمومی، دچار عقبافتادگیها و اعوجاجهاست و حتی سیاستِ رسمی در زمینۀ فرهنگ نیز، گرفتار تلاطمها و تکانهها و نوسانهاست و چندان قادر نیست زمام و عنان امر فرهنگی را در دست بگیرد.
[دوّم]. تدبیر فرهنگ، ریشه در «نظام آموزشی» دارد، درحالیکه نظام آموزشی ما، ازدسترفته و استحالهشده است. مدرسه در روایت انقلابی، فروپاشیده و جز یک محملِ تحمّلناپذیر و فاقد ارزش ذاتی، چیزی از آن باقی نمانده است. در مدرسه، «علم» به زوائد بیخاصیّت و غیرکابردی تبدیل شده است، و «فکر» به حافظه و تکرار و تقلید و انباشتن، فروکاهیده شده، و «هویّت» نیز بهطور کلّی، به حاشیه رفته است. بیش از هر چیز باید بر روی هویّت تأکید کرد که سرّ تداوم انقلاب و ارزشهاست. اگرچه در سالهای نخست انقلاب، رجایی و باهنر دریافتند که نظام آموزشیِ بهجامانده، قدرت و ارادۀ تولید و بازتولیدِ «هویّتِ اسلامی و انقلابی» را ندارد و برایناساس، «امور تربیتی و پرورشی» را بنیان گذاشتند، اما این هستۀ هویّتپرداز در دورۀ اصلاحات، بهصورتی زیرکانه و عامدانه برچیده شد تا بقا و رشد انگارۀ «اسلام سیاسی» و «انقلابیگری»، در نقطۀ آغاز خویش با چالش مواجه شود. بعدها نیز هرچند تلاشهایی برای بازسازی و بازآفرینی صورت گرفت، اما «هویّت» و «تربیت» و «معنا» و «خودآگاهی تاریخی» و «دیانت»، هیچگاه به نسخۀ اوّلیّهاش بازنگشت و جز صورتِ بیخاصیّت و بیحاصلی از آن برجا نماند. اکنون ذهنیّت نسل جوان، به دست بادِ کجروایتهای بیگانه و ناخودی سپرده شده و در بخشهایی، گسست از سنّت تاریخی واقع گردیده است؛ چراکه تداومِ هویّت اسلامی و انقلابی و آفرینش خودآگاهی تاریخی در مدرسه، هیچگاه مسألۀ جدّی و کانونی دولتها نبوده است. باید این چالش هویّتی را مهلک و ویرانگر انگاشت و فرصتی که اکنون فقط به اندازۀ یک پنجره تقلیل یافته است را بیش از این از دست نداد؛ به دلیل واگراییهای ساختاری و رسمی است که ریشههای هویّت، از خاک ذهن و ضمیر، بیرون افتادهاند.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi/1718990756190969410
🗒 جلیلی در مناظرهی فرهنگی، تکلیف دولت نسبت به حجاب را با ارجاع حکیمانه به وصیتنامهی شهید سلیمانی بیان کرد:
مسئولین باید به مسئولیت خود پیرامون تربیت و حراست از جامعه توجه کنند، نه با «بیمبالاتی» و به خاطر «احساسات» و «جلب آراء احساسی زودگذر»، از اخلاقیاتی حمایت کنند که فساد را در جامعه توسعه دهد.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi/1718993528894026866
🗒 قالیباف در مناظرهی فرهنگی، صریح گفت با «مسدودسازی فضای مجازی غربی»، مخالف هستم. این منطق یعنی «نه به مرزبندی فرهنگی با غرب» و به این ترتیب، او میخواهد «ذهنیت مردم» را در اختیار حکمرانی نظام لیبرال-سرمایهداری بگذارد. از جمله دلایل فرهنگیای که بر اساس آن، هرگز به قالیباف رأی نخواهم داد، همین است.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi/1718994668724372836
🗒 برخلاف قالیباف و پزشکیان، نگاه جلیلی دربارهی فضای مجازی، دو مؤلفهی هوشمندانه و بومی داشت:
۱. خروج از حکمرانی غرب بر فضای مجازی و احیای حکمرانی ملی،
۲. درخشش سکوهای ارتباطی ایرانی و امکان مهاجرت معکوس به آنها.
او میخواهد ایران را از مصرفکننده و تابع و زیر سلطه، به گرانیگاه مستقل تبدیل کند.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻اصلح، مقبول شده است:
چرخش خاکستریها به این سو
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. پزشکیان نشان داد که برخلاف روحانی در سال ۹۲ و ۹۶، «کشش» و «ظرفیتِ» رأیِ بیش از این را ندارد و نمیتواند انتخابات را ببرد، بلکه اکنون و در آینده نیز در عرض بقیه قرار گرفته و همرتبهی آنها باید مبارزه کند. او در بهترین حالت، تنها میتواند به دور دوّم برود، اما قدرت «یکهتازی» و «عبور چشمگیر از همه» را ندارد. «شرایط اجتماعی» نسبت به آن زمان، بسیار دگرگون شده و همین امر، کار را بر پزشکیان دشوار کرده است. جامعهی امروز، متأثر از «شهادت رئیسی» است و نمیخواهد از او عبور کند، بلکه قصد دارد به گزینهای «همانند رئیسی» رأی بدهد، درحالیکه پزشکیان، هیچ نسبتی با منطق و الگوی عملِ رئیسی ندارد. دلرباییِ رئیسی از مردم، امکان رأیِ «جهشی» و «هیجانی» را از اصلاحطلبان ربوده و آنها را در باتلاق، اسیر کرده است. پزشکیان، امکان صعود چشمگیر را ندارد و در یک حد از پیشروی، محدود و متوقف مانده است.
[دوّم]. برخلاف تصوّر دیگران، جلیلی به دلیل «عدالتخواهی» و «سادهزیستی»اش توانسته مانند احمدینژاد در سال ۸۴ و ۸۸، رأی بخشی از «خاکستریها» را نیز از آنِ خود سازد و از بدنهی حامیان ایدئولوژیکش فراتر برود. انتظار تحلیلگران این بود که جلیلی، تجربهی سال ۹۲ را تکرار کند و بیش از یک کنشگر درجهی دوّم نباشد، اما وی با وجود سالها حاشیهنشینی و گمنامی، اکنون توانسته به کنشگرِ «اصلی» و «رأیساز» انتخابات تبدیل بشود. او میان «کار» و «عدالت»، جمع برقرار کرده و از این جهت است که دیگران را پشت سر گذاشته است. رأی او، فزونتر هم خواهد شد؛ چون او بیش از همه، همگون و همراستای با «اقتضاهای زمانهی پسارئیسی» است. منطق هویّتیِ زمانه و میل سیاسیِ جامعه، او را میطلبد. جامعه در حالوهوای «دورهی پسارئیسی» است و در نسبت با آن، گزینهی مطلوب خود را تعریف میکند؛ گزینهای که بیشترین تطابق و شباهت با او را داشته باشد.
[سوّم]. برخی تصوّر کردند که «لایهی خاکستریِ جامعه»، همواره منطق ثابت دارد و ترجیحاتش، یکنواخت است، درحالیکه اینچنین نیست. خاکستریها در تجربهی انتخاباتیِ دهههای گذشته نشان دادند که بهشدّت «موقعیّتی» و «اقتضائی» رأی میدهند و اینگونه نیست که لیبرالیسم سیاسی و فرهنگی، آنها را برانگیزاند و آرمانگرایی برای آنها دافعه داشته باشد. تجربهی انتخاباتیِ احمدینژاد و رئیسی، نشان داد که آنها به این سو نیز چرخش دارند؛ کافیست گزینهی انقلابی بتواند تصویری از «عدالتخواهی» و «سادهزیستی» و «گرهگشایی»اش را در ذهن و دیدهی آنها ترسیم کند. اگر چنین شود، جریانهای تکنوکرات و لیبرال، بهآسانی به حاشیه خواهند رفت. امروز جلیلی در ساختن چنین روایت و تصویری از خود، تا حدود زیادی موفق بوده و گذر زمان نیز تا انتخابات، این امر را بسط خواهد داد. ذائقهی سیاسیِ خاکستریها، متأثر از شهادت رئیسی، همرنگ و همداستان با انقلابیهای رادیکال شده است و این فرصت اجتماعی، یک پنجرهی سیاسی و انتخاباتی را به روی آنها گشوده است. ازاینرو، باید بهجای هراسافکنی از احتمال رأیآوری گزینهی اصلاحات و مایلشدن به نگاه تقلیلگرایانهی برآمده از صالح مقبول، کوشید بر سبد رأی اصلحِ مقبول افزود. شرایط زمانه و اقتضای جامعه، چنین امکانی را برای ما فراهم کرده است.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://virasty.com/Mahdijamshidi/1719034165780681905
۱. آقای پناهیان گفته اکنون زمانهی اجرای برنامهها در چهارچوب سیاستها است.
۲. ولی فراموش نکردیم که در سال ۶۸ نیز، هاشمیرفسنجانی بهعنوان یک «مدیر قوی»، از مجلس به دولت آمد تا «سیاست بازسازی پساجنگ» را اجرا کند، اما اجرا به سبک او، به «زخمخوردگی ارزشها» و «شکاف طبقاتی» و «تکنوکراتیسم» انجامید.
،،،،،،،،،
🖇 تعلیقه:
آن «عقل سیاسی» که من با اطمینان به او تکیه میکردم و از نظرات و مواضعش، عمق و اتقان و عاقبتاندیشی را درمییافتم، فقط آیتالله مصباح بود و بس. دیگران حتی قابلمقایسه با او نیز نبودند و نیستند. در این شرایطِ فقدان و خلاء، بدنهی جبههی انقلاب باید به «عقل فطری»اش رجوع کند تا شاید حقیقت را بیابد؛ وگرنه این قبیل اشارتهای سطحی و غیرمعرفتی، ما را گرفتار عملگرایی و تکرار تجربههای تلخ خواهد کرد. به انتخابِ وجدانِ انقلابیتان گردن نهید بهتر است تا مقلّد و مطیعِ نااستدلالهای عامیانه باشید.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi