🔻آرمانها و واقعیتها(۱):
ما در کجا ایستادهایم؟
🖇برنامهی جریان
شبکهی یک، ساعت ۲۰
شنبه، ۳۰ دیماه
(این مسأله، معطوف به تحلیل و اثبات گزارهی «ما به قله، نزدیک شدهایم» است و میخواهد روایتی حقیقی از موقعیت تاریخی جامعهی ایران و کامیابیها و درخششهای نظام انقلابی ارائه بدهد و به این واسطه، تفسیرهای انسدادی و انحطاطی را ابطال نماید).
📍در اینجا ببینید:
https://telewebion.com/episode/0xaf0fb35
🔻جامعهشناسی اصلاحاتزده
(دربارهی مناظرهی آقایان شجاعیزند و جلاییپور در برنامهی شیوه)
۱. جلاییپور، بهشدت گرفتار تکرار شده و هیچ سخن تازه و جدیدی ندارد. چند یادداشت دارد که از اینجا به آنجا میبرد و همانها را تکرار میکند. خلاقیتش، مصداقهای عینی جدیدی هستند که او به نام جنبش، به اسارت میبرد.
۲. گفتههایش، بسیار سطحی و شبهعلمی هستند. دربارهی نظریهی اجتماعی، سخنان دیگران را تکرار کرد و نظرات خودش نیز بیش از گلایههای سیاسی نبود. بیشتر شبیه یک فعال سیاسی است تا استاد دانشگاه. با عمقنگری و حکمیاندیشی، بیگانه است. حرفهایش ساده و ابتدایی هستند و نکتهی تازهای ندارند. حضورش، بازی خطابی است در قامت جامعهشناسی.
۳. مسألهی لو رفته و نخنمای همیشگی او، جریان سیاسی اصلاحات است و بس. طمع حضور جریان اصلاحات در قدرت سیاسی را دارد و برای این کار، مسائل را سرهمبندی میکند تا قدرتگیری نیروهای سیاسی همداستان با خودش را توجیه کند. غرق در سیاستزدگی است و نمیتواند خود را از این آفت رها سازد.
۴. مانند همیشه، بیانش آغشته به مبالغه و گزافهگویی است. میخواهد برای جامعهشناسی جنبش، موضوع بومی بیافریند و ازاینرو، از هر ریز واقعیتی، ابرمسأله میسازد و غلو میکند. نان تشدید و غوغا را میخورد؛ البته در زمانی که جریان اصلاحات در قدرت، مستقر نیست و به این دلیل، او موظف به سیاهنمایی و بزرگنمایی است.
۵. نهاییترین و فربهترین استدلال جلاییپور، اغتشاشات سال گذشته بود که بیش از دویست هزار نفر، بدنه نداشت. او جامعهی ایران را به نفع این تعداد اندک، مصادرهبهمطلوب کرد. بهگمانش با لحن غلیظ و حماسی میتواند فقر عددی خویش را برطرف کند اما مخاطب درمییابد که شعار میدهد و شلوغ میکند تا ضعف نظریاش را جبران کند.
۶. او از یک سو، جامعهی ایران را جامعهی ناجنبشی یا نیمهجنبشی میداند و از سوی دیگر، جوامع توسعهیافتهی غربی را جنبشی. او به این واسطه، جنبش را در غرب میستاید اما در عین حال، ناجنبش یا نیمهجنبش را در ایران، خطرناک قلمداد میکند. معیارهایش، دوگانه و دوپاره است.
۷. پاسخهای نقضی و حلی شجاعیزند، نقطهی عطف بودند. ابطالهای او سهمگین بودند و صورت مسأله را تغییر میدادند. او غلبه یافت و کار رقیب را بساخت. او توانست تناقضهای تفکر طرف مقابل را آشکار کند.
۸. به نظرم حضور نیروهای جریان روشنفکری سکولار در رسانهی ملی، امر مبارک و نافعی است و ما تاکنون از بایکوت آنها ضرر کردهایم. باید مجال داد تا جامعه، قشریگری و سطحیاندیشی آنها را در این قاب، لمس کند تا آنان، حذف و غیبت خود را به مخاطب نفروشند. اگر مقصودشان از نقادی و دگراندیشی و عقلانیت و علوم انسانی، این قبیل تحلیلهاست که باید گفت شنیدهشدن صدایشان از رسانهی ملی، مساوی است با ریزش بدنهی اجتماعیشان و زوال اعتبار علمیشان. بهراستی، آواز دهل، از دور خوش است.
مهدی جمشیدی
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
،،،،،،،،،،
نامهی یکصد نفر از اساتید برجستهی حوزه در اعتراض به تعلل و تعارف و انفعال مسئولان عالی در برابر حرام شرعی و سیاسی کشف حجاب، حکایت از چه واقعیت ناگفته اما عیانی دارد؟!
جز این است که عالمان راستین نیز همچون عامهی مؤمن، «ارادهی عالیمقامان» را گرفتار سستی و محاسبات محافظهکارانه یافتهاند؟!
https://virasty.com/Mahdijamshidi/1705845848993812477
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻درسگفتار:
واقعیت قدسی در قاب خام
(ساختشکنی در تحقق و روایت راهپیمایی بیستودوم بهمن)
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗒 «رهبری» نمیتواند در تصمیمگیریهای موردیِ دستگاههای گوناگون دولتی، مدام وارد بشود و بگوید این باشد، این نباشد. نه قانون این اجازه را میدهد، نه منطق این اجازه را میدهد. دستگاهها مسئولینی دارند؛ چنانچه مسئولی در موردی اشتباهی دارد، باید «مجلس» استیضاح کند؛ یا «رئیس جمهور» مانع بشود. وظیفهی رهبری، آنجایی است که احساس کند یک حرکتی دارد انجام میگیرد که «مسیر نظام» را منحرف میکند. اینجا وظیفهی رهبری است که به هر شکلی که ممکن است بِایستد و نگذارد؛ ولو «مورد جزئی» باشد. بنده راجع به برجام، دو مورد مشخّص خاص را گفتم زیر بار نروید. این مورد، جزئی بود امّا زیر بار رفتن در این مورد جزئی، بهمعنای تحمّل تحمیل آمریکاییها بود؛ این همان «انحراف» است. درباره خرید هواپیما هم من تذکّر دادم؛ هم به خود وزیر راه، هم به رئیس جمهور، هم در جلسات گوناگون گفتم. ما حتّی به قرارگاه اقتصاد مقاومتی گفتیم شما موظّفید ببینید خرید این هواپیماها در کجای اقتصاد مقاومتی قرار میگیرد، امّا اینکه مانع بشویم، «وظیفهی ما» نیست.
۱۳۹۵/۰۴/۱۲
https://khl.ink/f/33694
🔻مناظرهی زنده تلویزیونی با عنوان:
نسبت مسألهی تحول با انتخابات
(تحول به کدام سو و از کدام مسیر؟)
🖇 با حضور:
مصطفی مهرآیین
مهدی جمشیدی
🗒 شبکه یک، برنامه جریان
📍در اینجا ببینید:
https://telewebion.com/episode/0xb0dc8c5
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻مناظرهی برنامهی جریان(۱)
سنت فکری ما؛ عقلانی یا غیرعقلانی؟!
🖇 مشاهده در تلوبیون:
https://telewebion.com/episode/0xb0dc8c5
🔻ساختشکنیِ نظری در مناظرۀ سیاسی(۱):
در اسارت تفکر ترجمهای
🖊 مهدی جمشیدی
در مناظرهای که پنجم بهمنماه در برنامۀ جریان با آقای مصطفی مهرآیین داشتم، بهجای ارائۀ مستقلِ مطالبی که آماده کرده بودم، از همان آغاز، به سراغ «نقادی» و «جراحیِ» منطقیِ نظرات ایشان رفتم و کوشیدم مفاهیم و گزارههای ایشان را «واسازی» و «راستیآزمایی» کنم. در این میان، بهترین راه عبارت بود از اینکه در برابر گفتههای ایشان، «پرسشهای شالودهشکنانه» بنشانم و به این واسطه، «تناقضهای درونیِ عقلانیّتِ تجدّدمآبانۀ» ایشان را برای مخاطب، آشکار سازم. اما از لحظهای که برای ایشان آشکار شد که من عامدانه و متمرکز، در پی «آشکارسازیِ تناقضها» هستم، بیتاب شدند و پیدرپی، جملات مرا قطع کردند، اما با این حال، مجموعهای از چالشهای زیرساختی و نقادیهای تطبیقی را بیان کردم که عبارت بودند از:
۱. ایشان گفتند: نظام سیاسی، صدای مخالفان را نمیشنود و من در پی آن هستم که «اندکی اختلال» ایجاد کنم. پرسیدم: مسأله، «اختلالِ اندک» است، یا واقعیّت این است که جریان فکریِ شما در طول دهههای گذشته، هم بخش عمدهای از «دانشگاهها» را در اختیار داشته و هم در «قدرت سیاسی»، حضور داشته است؟! و اگر این طور است، آیا باید از «اختلالِ نهادینِ رسمی» به واسطۀ حیات و حضور اندیشههای جریان شما سخن گفت یا شنیدهنشدن و مهجوریّت؟! آیا ایدئولوژی لیبرالیستی در اثر واگراییهای دهۀ هفتاد به این سو، چه در عرصۀ عمومی و غیررسمی و چه در قدرت رسمی، یکی از «بازیگران اصلی» نبوده است؟!
۲. ایشان گفتند: میان «حکومت» و «بخش زیادی از مردم»، شکاف افتاده و از این جهت، مردم در ماجرای سال گذشته گفتند که حکومت، دچار دیکتاتوری شده است. پرسیدم: آیا اغتشاشهای سال گذشته که در آن، حدود «دویست هزار نفر» شرکت داشتند، بهمعنی «بخش زیادی از مردم» است؟! و آیا برخلاف تحلیل شما، این تعداد اندک از معارضان و مخالفان سیاسی، نشان نمیدهد که نظام در وضع «تحکیم اجتماعی» قرار دارد؟! و آیا وجود این کمّیّت از مخالفان سیاسی در تمام جوامع و حکومتها، طبیعی نیست؟!
۳. ایشان گفتند نظام، همواره خودش را فقط مشتمل بر مجموعهای فضایل و خدمات میداند و به هیچ خطایی اعتراف نمیکند. پرسیدم: رهبر انقلاب به چه دلیل مسألۀ «تحوّل» را مطرح کردهاند؟! آیا خودِ ایشان تصریح نکردند که به علّت آنکه دچار «بیماریهای مزمن» شدهایم و برخی «عقبماندگیهای جدّی» داریم، باید به دنبال تحوّل باشیم؟! این سخنان که در «سال هزاروچهارصد» مطرح شده و پیش از اغتشاشهای سال گذشته است، نشان نمیدهد که تنبّه به تحوّل، هم برآمده از درک وجودِ مشکلات بنیادی است و هم ناشی از خودآگاهیِ منتقدانه و غیراضطراریِ حاکمیّت؟! حال آیا سرچشمۀ خوداصلاحیِ حاکمیّت، فشار اجتماعی است یا پویاییِ درونیِ حاکمیّت؟!
۴. ایشان گفتند ریشۀ اصلیِ وضعِ کنونی، دوپارگی و نوسان ما میان سنّت و مدرنیته است و ازاینرو، هم متفکّران انقلاب، گرفتار دوگانگی در قالبِ مدرنیسم اسلامی هستند و هم قانون اساسی و هم جریانهای سیاسی و هم مردم؛ چنانکه آقای [امام] خمینی هم از دین سخن میگفت و هم از مردم، یا مطهری هم دینپژوه بود و در پی نقد مارکسیسم، اما در عین حال، این وضعیّت، طبیعی است. پرسیدم اوّلاً، آیا به لحاظ منطقی و ماهوی، اسلام بهعنوان یک «دینِ توحیدی و جامعهپرداز»، با تجدّد بهعنوان یک «عالَمِ تاریخیِ طاغوتی و سکولار»، قابلجمع است یا حاصل این جمع، فرسودهشدن اسلام و تبدیل آن به «دینِ سکولار» است؟! ثانیاً، آیا مردم و تکیۀ سیاسی بر مردم، برآمده از تجدّد است و در سنّت اسلامی، سخن از «بیعت» و «شورا» و «عماد دین بودنِ مردم» به میان نیامده و حکومت دینی پیامبر و حضرت امیر، بیگانه با اعتماد و اتکای بر مردم بوده است؟! و آیا چون الگوی ساختاریِ جمهوریّت در اسلام مطرح نشده، میتوان گفت اسلام برای مردم، نقشی در نظر نگرفته و مردماندیشی و مردمگرایی، رهآورد تجدّد است، یا مسأله این است که «ساختارهای اجتماعی» - و نه ارزشها و غایات - ساختنی و اقتضائی و نوبهنوشونده هستند؟! ثالثاً، آیا میتوان از یکسو، دوپارگیِ هویّتی را «علّتالعلل مشکلات» دانست و از سوی دیگر، این امر را «طبیعی» انگاشت؟! مگر جز این است که امر طبیعی در جهان انسانی، فاقد جنبۀ مَرَضی است و نمیتواند مولّد مشکل باشد؟! مگر تجدّد، در امتداد تاریخیِ طبیعیِ ما قرار دارد و با منطق درونیِ جامعۀ ما هماهنگ و همسو است که بتوان امتزاج و ادغام با آن را «ممکن» و «طبیعی» انگاشت؟! آیا تعرّضِ «استعمار» و «نظم سلطه»، امر طبیعی است که بتوان این استحالۀ تحمیلی را طبیعی قلمداد کرد؟!
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻مناظرهی برنامهی جریان(۲)
منطق سیاسی رهبر انقلاب؛ انحصار یا تکثر؟!
🖇 مشاهده در تلوبیون:
https://telewebion.com/episode/0xb0dc8c5
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻مناظرهی تلویزیونی با عنوان:
نسبت مسألهی تحول با انتخابات
🖇 با حضور:
مصطفی مهرآیین
مهدی جمشیدی
🗒 شبکه یک، برنامه جریان
📍در اینجا ببینید:
https://telewebion.com/episode/0xb0dc8c5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻مناظرهی برنامهی جریان(۳)
نسبت مردم با نظام؛ شکاف یا همگرایی؟!
🖇 مشاهده در تلوبیون:
https://telewebion.com/episode/0xb0dc8c5
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻مناظرهی برنامهی جریان(۴)
نسبت سنت با تجدد؛ تهذیب یا تأسیس؟!
(باید این قید را دربارهی این پاره از سخنم اضافه کنم که من، «ادعا»ی علی شریعتی را مطرح کردم که میگفت در پی عرضهی روایت انقلابی از اسلام است، اما او در «عمل»، دچار التقاط گردید و حاصل تفکرش، روایت مارکسیستی از اسلام شد).
🖇 مشاهده در تلوبیون:
https://telewebion.com/episode/0xb0dc8c5
🔻ساختشکنیِ نظری در مناظرۀ سیاسی (۲):
در اسارت تفکّرِ ترجمهای
🖊 مهدی جمشیدی
۵. ایشان گفتند نظام به دلیل دوپارگی هویّتیاش، از یک سو ناچار است جانب ایدئولوژی خودش را بگیرد و در پی هدفهای جهانی و آرمانهای منطقهای و فراملّی باشد؛ و از سوی دیگر، به زندگی و معیشت مردم بپردازد، اما این وضع، نارضایتی اجتماعی در پی داشته است. پرسیدم: اوّلاً، چرا «ایدئولوژیِ انقلابی» را در «فتوحات جهانی»، منحصر میکنید و از آرمانهای انقلابی در درون «مرزهای ملّی»، غفلت میورزید؟! مگر جز این است که انقلاب میخواست و میخواهد که در درجۀ نخست، زمینۀ ساختاری و رسمی را برای استکمال معنوی و رونق مادّیِ ایرانیان فراهم کند و یک «دولت- ملّتِ نمونه» پدید آورد؟! مگر جز این است که ساخت «تمدّن اسلامی»، در مرحلۀ پنجم و پس از مراحل «انقلاب» و «نظام» و «دولت» و «جامعه» قرار دارد و این مراحل چهارگانه، جملگی آرمانهای ملّی و ایرانی قلمداد میشوند؟! چگونه مردم، قربانیانِ ایدئولوژیِ انقلابی هستند در حالی همین خطّ تاریخی، توانسته میان پیشرفت مادّی و معنوی، جمع برقرار نماید و در شرایط انقباضی و چالشی، «فتوحات فنآورانۀ حیرتانگیز»ی را در پی داشته باشد؟! ثانیاً، تحریمهایی که اکنون بر ما تحمیل میشود، به دلیل «آرمانهای فراملّی» ماست یا به دلیل پیشرفت در «صنعت هستهای» که ماهیّت اقتصادی (نه ایدئولوژیک) و ملّی (نه جهانی) دارد؟! ثانیاً، آیا نباید حضور عظیم مردم را در تشییع «حاجقاسم»، نماد عینی و جلوۀ بیرونیِ همراهی مردم با تفکّر مقاومت و آرمان بیداری اسلامی و مقاومت در منطقه قلمداد کرد؟! رابعاً، آیا دوگانههای «دنیا/ آخرت»، «مادّه/ معنا»، «مردم/ خدا»، «لذّت/ سعادت»، «سود/ کمال» و ... همگی برآمده از «الهیّات مسیحی» نیستند که نهضت روشنگری در برابر آنها شکل گرفت و در نهایت نیز به اینجهانیگری (سکولاریسم) انجامید؟! آیا اگر چنین شکافی در الهیّات مسیحی وجود داشته، ما میتوانیم آن را به «الهیّات اسلامی» تعمیم بدهیم و ذیل این ترجمه، مسألۀ وارداتی و معضلۀ تصنّعی برای خویش ببافیم و بسازیم؟!
۶. ایشان گفتند نظام، مردم را ملامت و تحقیر میکند و آنها را فتنهگر و اضافی و زائد میشمارد و میخواهد مردم را از معادلۀ سیاسی، حذف کند. پرسیدم: اوًلاً، اگر اینگونه است چرا نظام، نظریۀ «مردمسالاریِ دینی» را مطرح کرده و دستکم در زبان، اینقدر مردم را ستایش میکند و اراده و خواست آنها را مؤثر و مولّد میانگارد و دستِ نیاز به سوی آنها دراز میکند؟! چرا نظام، «توجیهِ وجودیِ» خویش را به حضور و فاعلیّت مردم، گره زده است و مشارکت سیاسیِ مردم را میطلبد و از «مشارکت حداکثری» سخن میگوید؟! آیا نظامی که اعتنا و اهتمامی به مردم ندارد، مشارکتِ حداکثریِ مردم را میطلبد و اعتبار و استحکام خویش را به همراهی و هواداری مردم گره میزند؟! ثانیاً، اگر مردم به حاشیه رفتهاند و بیتأثیر هستند، اینهمه تلاش جریانها و نیروهای سیاسی در آستانۀ انتخابات برای جذب بدنۀ اجتماعی به چه دلیل است؟! «مردمِ محذوف»، به چه کار میآیند؟! ثالثاً، اگر مردم از قدرت برکنارند و هیچکاره و نظارهگر شدهاند، پس چرا قدرت سیاسی در ایران، این اندازه «نوسان» و «تلاطم» دارد و از پی هر دولت، دولت دیگری برمیآید که با آن تفاوت دارد؟! رابعاً، چرا برخی از «نیروهای سیاسی و روشنفکری»، حکم و وصف و حال خویش را به تودۀ مردم نسبت میدهند و اگر غیرخودی و معارض و تکرارکنندۀ صدای دشمن انگاشته میشوند، وانمود میکنند که مقصود از این تعابیر، «مردم» هستند؟!
۷. ایشان گفتند سنّت ما، ناعقل است و تجدّد، عقل؛ به این معنی که سنّت ما به دلیل خدابنیانی، یا استدلال عقلی را برنمیتابد و یا ضدّعقلی است. پرسیدم: اوّلاً این که مگر وجود «خدا»، امر فراعقلی یا فروعقلی است که اگر یک سنّت فکری بر آن استوار باشد، ناعقل انگاشته شود؟! مگر نمیتوان خدا را با «دلایل خالصِ عقلی» اثبات کرد؟! اینکه سنّت فکریِ ما معطوف به خداست، به این معنی است که عقل در آن، قلمرو محدود دارد و پیشفرضهای نامعقول بر عقل، تحمیل میشوند، یا به این معنی است که قدرت استدلالِ عقلی، به خدمت غایات و مقاصد دینی گمارده شده است؟! عقلِ دینی، ناعقل است یا عقلِ خادمِ الهیّات و در عین حال، مستقل و مستدل؟! ثانیاً، بر فرض هم که بتوان در کلام اسلامی چنین گفت، آیا فلسفۀ اسلامی، چنین حکمی دارد و برهانهای فلسفی، مبتنی بر پیشانگارههای اثباتنشده یا ناموجّه هستند یا از «بدیهیّات» برمیخیزند؟! سنگبنا در فلسفۀ اسلامی، «اصول متعارفۀ عقلی» است یا این گزاره که «خدا وجود دارد»؟!
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻ساختشکنیِ نظری در مناظرۀ سیاسی (۳):
در اسارت تفکّرِ ترجمهای
🖊 مهدی جمشیدی
۸. ایشان گفتند نظام جمهوری اسلامی، عناصری از تمامیّتخواهی را دارد و آنگاه نیز تعداد زیادی از مؤلفههای دولت توتالیتر را بر نظام، منطبق کردند. پرسیدم: آیا معتقد به اصالت «نظریۀ اجتماعی» هستید و یا اصالت «واقعیّت اجتماعی»؟! اگر نظریه باید حاکی از واقعیّت باشد و به اندازۀ واقعنماییاش نیز معتبر است، چرا نظریۀ دولت توتالیتر را به عنوان «پیشفرض تحلیلی» انتخاب کردهاید و میکوشید با جرحوتعدیلِ غیرعلمی و واقعیّتسازی، این قالب پیشینی را بر جمهوری اسلامی تطبیق بدهید؟! چرا آنچه را که نیست، میسازید و چرا آنچه را که هست اما موردی و اندک است را بزرگنمایی میکنید و روایت پهندامنه از آن ارائه میدهید؟! چرا شواهد نقیضِ نظریۀ دولت توتالیتر را نمیبینید؟! و چرا از سخن آغازین خود که نظام جمهوری اسلامی را مصداقِ دولت توتالیتر معرفی کردید، بازگشتید و اینک مدعی هستید که فقط عناصری از توتالیتاریسم را میتوان به این نظام، نسبت داد؟! چگونه از آن تعمیم مطلق به این انطباق جزئی رسیدید؟! مگر تجربۀ زیستۀ شخصیِ شما و جریان فکریِ شما، امر عام و اجتماعی است که بتوانید از آن، نتیجۀ کلّی بگیرید و دربارۀ منطق حاکمیّت، داوری کنید؟! آیا جز این است که آنچه که بر شما رفته است - حتی اگر روایتی که از آن عرضه کردید، درست باشد - امر شخصی است و نه امر اجتماعی، درحالیکه برای قضاوت دربارۀ دولت، باید نسبت آن را با امر اجتماعی، فهم کرد؟!
۹. ایشان گفتند نظام در پی متفاوتستیزی است و تکثّرها را برنمیتابد. پرسیدم: مگر نظام بهطور رسمی اعلام نکرده که در جامعۀ ما، لایههای مختلف و متنوّع حضور دارند اما همگی در تعلّقخاطر به دین، مشترک و متّحد هستند؟! مگر گفته نشده است که دیانت، «مراتب» و «درجات» دارد و همگان، یکسان نیستند و نباید از همه، توقع واحد داشت؟! مگر نظام به «عرصۀ خصوصی» وارد شده و به تجسّس رو آورده است؟! و مگر جز این است که در عرصۀ عمومی، «معیارهای فرهنگیِ حداقلی» را در نظر گرفته و توقعی بیش از این، از کسی نداشته است؟! آیا اگر چادر، صورت مطلوبِ پوشش برای نظام است، آن را به همۀ زنان تحمیل کرده و پوششهای دیگر را برنتابیده است؟! جز این است که نظام در عرصۀ عمومی، «منطق پیوستاری» و «رویکرد رنگینکمانی» داشته و برای دینداری، «حداقلها»یی را لحاظ کرده و توقع فزونتر نداشته است؟! آیا سیاست نظام در امر حجاب، همان نگاه حداکثریِ دین بوده که حدود سختی را معرفی کرده یا حتی این حدود را نیز نادیده گرفته و متناسب با عرف، قدری «تنازل» هم کرده است؟! در این میان، با کسانی که حتی به همین «حداقلها» نیز تن در نمیدهند چه باید کرد؟! کشف حجاب و برهنگی، عبور از حداقلها نیستند؟! با آنان که از مرزهای هویّتیِ ما بیرون میروند و ارزشهای فرهنگیِ جامعه را با چالش و تزلزل مواجه میسازند، چه باید کرد؟! آیا نباید برای تفاوت و تکثّر، حداقلهای دینی را به عنوان چهارچوب لحاظ کرد و آنها را از جامعه طلبید؟! اینکه «انحراف» و «آسیب» و «ساختارشکنیِ» فرهنگی را «تفاوت» و «تکثّر» و «تنوّعِ» فرهنگی بخوانیم، ریشه در نسبیّت فرهنگی ندارد؟!
۱۰. ایشان گفتند مدیریت جامعه به دست نیروهای امنیتی افتاده و ازاینرو، امکان گفتگو از دست رفته است. پرسیدم: پس اینهمه «مخالفتهای آشکارِ جریان دگراندیش» در عرصۀ عمومی چیست؟! چگونه است که در رسانهها، اینهمه به نظام و سیاستهای کلّی، نقد میشود و صدها مسأله و اشکال بیان میگردد؟! اگر باب گفتگو مسدود شده، پس این کرسیها و نشستها و میزگردها در دانشگاهها و رسانهها و ... که اغلب نیز جهتگیری انتقادی و چالشی دارند، چگونه شکل گرفتهاند؟! مگر جز این است که نقادیها و انکارها و ابطالهای نیروهای دگراندیش از سطح دولتها و نهادهای دیگر، به لایۀ «سیاستهای کلّیِ نظام» و «شخص ولیّفقیه» نیز رسیده است؟! جریان دگراندیش، در پی چه وضعی بیش از این است؟! آیا اگر دستکم برخی از دگراندیشان، قانون را زیر پا نهادند و مرتکب جُرم شدند، نباید با آنها برخورد کرد؟! آیا اگر نهادهای امنیتی، پرده از برخی ارتباطهای خاصِ اینان با بیگانگان برداشتند، نباید حساس شد؟! آیا وقتی دشمن از فرهنگ و رسانه، استفادۀ امنیتی و سیاسی میکند، نهادهای امنیتی ما نباید در این عرصه حضور داشته باشد؟! آیا گفتگوی بدون ادب و اخلاق و توأم با ساختارشکنی و معارضه، امری است که بتوان انتظار داشت نظام سیاسی در برابرش، ساکت و بیموضع باشد و از خود دفاع نکند؟!
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯🔊 #بشنوید
🔸 صوت کامل کرسی علمی- ترویجی اوصاف اجتماع تمدنی در خوانش هویت اندیشانه
🎙 با حضور:
#مهدی_جمشیدی
#محمد_نخعی_مقدم
#محمد_هادی_رشادی
✍️ دبیرعلمی: مسعود اسماعیلی
📅 یکشنبه ۱۵ بهمن ماه ۱۴۰۲
🏢 تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
#صوت
#کرسی
🆔 @iictchannel
🔻تجربۀ مشترک، نسخۀ متفاوت
🖊 مهدی جمشیدی
آقای کیومرث اشتریان در یادداشتی در روزنامۀ شرق، این فکر را مطرح کرده که چهل میلیون نفر از جمعیت ایران در اثر تجربههای تاریخی مشترک، به این نقاط مشترک رسیدهاند: باور به وحدت سرزمینی، دینداری، دموکراسیطلبی، توسعهخواهی، کارآمدی، علایق فرهنگی و علایق محیطزیستی. در میان این گروه، پنج میلیون نفر در حکم هستۀ مرکزی هستند و درجۀ بالاتری از خودآگاهی را دارند و ازاینرو میتوانند خطدهنده و مولّد یک جنبش مدنی و اجتماعیِ کلان باشند که مشتمل هستند بر فعّالان اصولگرایی، اصلاحطلبی، محیطزیستی، عدالتخواهی، ایراندوستی، آزادیجویی فرهنگی و... . این جماعت، اوّلاً در پی تحوّل هستند اما براندازی را طلب نمیکنند؛ ثانیاً، سیاستی فکر میکنند اما در لایۀ غیردولتی و اجتماعی کنش دارند؛ ثالثاً، سیاسی هستند اما از جریانهای سیاسی که منازعههای منفعتمحور دارند فاصله گرفته و به دنبال توسعه هستند؛ رابعاً در این گروه، انقلابیها به دلیل اینکه در چهارچوب کلام سیاسی میاندیشند و در نتیجه، ظرفیّت سازگاری اجتماعی ندارند، حضور ندارند. دربارۀ این موضع، نکتهها و نقدهایی در میان است.
۱. نخست اینکه «آرمانها»ی یاد شده، «نسخهها» و «روایتها»ی گوناگونی دارند و در حکم مشترک لفظی هستند؛ چنانکه در دهههای گذشته، جریانهای سیاسی رایج نیز بر سر همین فقرهها کشمکش داشتهاند و در پی نفی و انکار آنها نبودهاند. سخن بر سر این نیست که آرمانهای یاد شده، مطلوب هستند یا نه، بلکه نزاع و اختلاف از جایی آغاز میشود که «چگونه» و بر اساس چه «سازوکارها»یی میتوان به هدفها دست یافت و به آنها جامۀ عمل پوشانید. این آرمانها، یافته و ثمرۀ سالهای اخیر نیستند، بلکه برآمده از انقلاب اسلامی هستند و بیش از چهار دهه است که معطوف به آنها، گفتگوها و مباحثههای فراوانی صورتبندی شدهاند و اغلب نیز حاصلی جز فهم اختلافها و تمایزها نداشته است. بنابراین، نقطۀ آغاز تکوین مسأله، «راهحلها» و «منطقها» است نه آرمانهای کلّی و تفسیرپذیر. جالب اینکه در طول دهههای گذشته تاکنون نیز، همۀ جریانهای سیاسی و فکری، بخت خویش را آزمودهاند و نسخهها و راهحلهای خود را در درون قدرت رسمی، به محک تجربه نهادهاند. ما از هر جهت، با یک تجربۀ تاریخیِ عینی و متنوّع روبرو هستیم و نباید به سطر نخست بازگردیم.
۲. بنابراین، اینک زمانۀ تفوّق منطقی است که هم پشتوانۀ نظریِ متقن دارد و هم در عمل، کفایت و کارآمدی خویش را به اثبات رسانده است. اگر هم قرار است ائتلاف و اتّحادی صورتبندی شود، نباید حاصل جمع و میانگین نیروهای اجتماعی و سیاسیِ گوناگون باشد؛ چون همانطور که اشاره شد، مخرج مشترکی وجود ندارد و این قبیل «همگراییهای عملگرایانه» به دلیل اینکه واقعیّت معرفتی ندارند، در عمل به چندپارگی حاکمیّت و نوسانها و تلاطمهای بازدارنده میانجامند. بهبیاندیگر، مسألۀ اساسی، «تکامل سیاسی» است و نه «تکثّر سیاسی». اگر تصوّر کنیم که مسأله، تکثّر سیاسی است، در پی آن خواهیم بود که با منطق سهمیهبندی و تقسیم قدرت، همگان را راضی کنیم و در زیر چتر «آرمانهای مبهم»، گرد هم آوریم، اما اگر مسأله، تکامل سیاسی باشد، درسآموختههای تاریخی را به کار خواهیم بست و بهترین «نسخهها» و «روایتها» را بر خواهیم گزید و بر شتاب حرکت تکاملیِ انقلاب خواهیم افزود. آزمون و خطا و تکرار تکانههای دوری و چرخشهای ملامتبار، کافیست؛ اینک باید در فکر «جهش تاریخی» بود و پیرامون برترین سازوکارها، اجماع نخبگانی و توافق اجتماعی پدید آورد.
۳. دو اندیشۀ «دولت جوانِ حزباللهی» و «حلقههای میانی» که نیروهای پیشرانِ گام دوّم انقلاب هستند، به همین سبب مطرح شدهاند و برخلاف اندیشۀ پیشگفته، ریشه در تکاملخواهی سیاسی و طلب و تمنّای جهش تاریخی دارند، نه همگراییهایی خیالی و ذهنی که چند صباحی بیش، دوام ندارند و فرصتهای گذران را میسوزانند. هر چند نگارندۀ آن یادداشت، «نیروهای انقلابی» را از دامنۀ ائتلاف اجتماعیِ خویش – که ناکجاآبادی موهوم و نشدنی است - خارج ساخته، اما واقعیّت این است که نسخۀ عملیِ نیروهای انقلابی و روایت آنها از آرمانها، صواب و نافع است و بدین جهت است که مخرج مشترکِ تجربههای تاریخی به اندیشۀ صورتبندیِ دولت جوانِ حزباللهی در لایۀ سیاسی و تشکیل حلقههای میانی در لایۀ اجتماعی رسیده است. درهای قدرت سیاسی به روی نیروهای متنوّع، باز بوده و هر یک از خویش، کارنامۀ عینی به جا گذاشتهاند و میتوان دربارۀ آنها قضاوت کرد. اینک نباید رضایت و توافق نیروهای سیاسی و اجتماعی را اصل فرض کرد و در پی اجماعسازی تصنّعی و بیحاصل بود، بلکه باید یک گام به پیش رفت و در میان نسخهها و روایتها، دست به انتخاب عاقلانه زد.
منتشرشده در:
http://fna.ir/3hpwvo
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi