فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻فهم قدسی از حضور عظیم مردم (۷)
⏰ «جهان آرا»؛ شنبه و دوشنبه هر هفته ساعت ٢٢
🆔 @ofogh_tv
🆔 @JahanaraOfoghtv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻فهم قدسی از حضور عظیم مردم (۸)
⏰ «جهان آرا»؛ شنبه و دوشنبه هر هفته ساعت ٢٢
🆔 @ofogh_tv
🆔 @JahanaraOfoghtv
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻فهم قدسی از حضور عظیم مردم
(گفتگو در ۲۲ بهمن ۱۴۰۱)
⏰ «جهان آرا»؛ شنبه و دوشنبه هر هفته ساعت ٢٢
🆔 @ofogh_tv
🆔 @JahanaraOfoghtv
،،،،،،،،
🖇 برادر عزیزم، امیرحسین ثابتی، و دوستان پشتصحنهی برنامهی جهانآرا، بسیار دوستداشتنی و صمیمی هستند. خود این مجموعهی انسانی دیدهنشده و نهفته، یک آرمانشهر انقلابی است. فضیلتهای انقلابی، ابتدا باید در وجود خودمان و اجتماعات کوچکمان شکل بگیرند. احساس میکنم آقاسیدمرتضی آوینی -رضواناللهعلیه- به آنها لبخند محبت میزند...
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻برنامه گفتگوی ویژه خبری:
تحلیل سخنان رهبر انقلاب درباره راهپیمایی.
مشاهده نسخه کامل در:
https://telewebion.com/episode/0x56178b3
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻تحلیل سخنان رهبر انقلاب درباره راهپیمایی:
شنبهی تاریخی
🔻تجلّی «باطن انقلابی» در «اجتماع خیابانی» -۱:
حجّیّت واقعیّت اجتماعی، شکنندگی روایت رسانهای
🖊 مهدی جمشیدی
۱. باید واقعیّت اجتماعی را در «متن جامعه» و در نسبت با واقعیّتهای اجتماعی دیگر دید و دچار «جزءنگری» و «تقلیلگرایی» نشد. این راهیپمایی را نیز باید در ظرف شرایطی فهمید و خواند که آن را در بر گرفتهاند. از جمله شرایطی که باید به آن اشاره کرد، تصویری است که در طول ماههای گذشته از «انقلاب» ارائه شد. در این تصویر، انقلاب دارای دو خصوصیّت است: نخست اینکه «ظالم» است؛ چراکه «دیکتاتور» است و نظر و خواست مردم را برنمیتابد و ارادۀ مردم را سرکوب میکند، دیگر اینکه در آستانۀ «فروپاشی» است؛ چون بهشدّت «ضعیف» و «نحیف» شده و دیگر نمیتواند وجود خویش را ادامه بدهد. در اینجا، دو تصویر در کنار یکدیگر نشانده شدهاند: «ظلم» و «ضعف». از آنجا که نظام، ظالم است باید از آن فاصله گرفت و آن را مردمی ندانست و در برابر آن ایستاد، و به دلیل اینکه نسبت به گذشته، سست و زبون شده است، بهراحتی میتوان آن را برچید و «انقلاب در برابر انقلاب»، ممکن است. این «تصویرسازیهای تحریفآلود» و «روایتپردازیهای وارونه»، جمعی را برانگیخت که برآشوبند و اغتشاش به راه اندازند و بهغلط، آن را انقلاب را بخوانند. اینک پس از گذشت چندین ماه و روشنشدن لایههای ناپیدای این جریان، میتوان به طور قاطع گفت که تمام محاسبهها و معادلهها، ناروا و نابجا بودند.
۲. دربارۀ «جامعه» نیز ادّعا میشد که بهشدّت «معترض» و «مخالف» است و سطح نزاعش از انتقادهای جزئی و گلایههای موردی، بسیار فراتر رفته و دیگر اصل نظام را برنمیتابد؛ چنانکه مردم، از انقلاب و ایدئولوژی انقلابی عبور کردهاند و جز جمع ناچیزی، همۀ مردم را باید در صف ساختارشکنان گنجانید و کار نظام را تمامشده دانست. اگر در گذشته میشد با ترمیمهای سطحی و موردی، از تنش جلوگیری کرد و آرامش و اطمینان را به جامعه بازگرداند، امّا اینک جامعه به «نقطۀ جوش» رسیده است و «در آستانۀ انفجار» است. دیگر هیچ وعدهای پذیرفته نیست و جامعه نمیخواهد به سخن حاکمیّت گوش بدهد و استدلالهای آن را بشنود، بلکه کار به مرحلهای رسیده که جز عصیان و سرکشی، راهی نمانده است.
۳. گذشته از انقلابخواهی، راهحلی نیز که پیش روی این کلانمسأله نهاده میشد «تکثّر» بود؛ یعنی نظام باید از معیارها و خطوط قرمز خویش دست بکشد و تنوّع اجتماعی را بپذیرد و جامعه را که خصوصیّت پیوستاری دارد، همانگونه که هست بپذیرد، نه اینکه در آن تصرّف کند و بکوشد وضع هویّتیِ دیگری را پدید بیاورد. ایجاد دگرگونی اجتماعی در راستای غایات ایدئولوژیک، یک آرمان متوهمانه است که جز برانگیختن و عصبیکردن جامعه، هیچ حاصلی ندارد. نظام باید از گذشته خویش عبور کند و آرمانهای انقلابی را از دستور کار خود خارج گرداند و جامعه را به حال خود واگذارد. اصرار بر تصرّف و دستکاری، مخالفتها را بیشتر و متراکمتر میکند و شوق و عطش عبور از نظام را برمیانگیزد. اگر تاکنون بر «انحصارگرایی» تأکید میشد و بخشهای عمدهای از جامعه، «دیگری» و «غیرخودی» قلمداد میشدند، اینک باید همۀ جریانها و نیروها و رگههای اجتماعی را در قالب تکثّر، به رسمیّت شناخت.
۴. در اینجا، «جامعه» و ارادۀ واقعی آن به کانون اختلاف تبدیل شده بود. مسأله این بود که در «باطن جامعۀ ایران» چه میگذرد و مردم چه میخواهند و نسبت به انقلاب، چه موضعی دارند؟ آیا تعلّقات انقلابیِ مردم، همچنان تداوم یافته است یا بدنۀ اجتماعیِ انقلاب، افول کرده است و امروز جز اندکی در کنار انقلاب نماندهاند؟ در مقابل، کسانی میکوشیدند همچنان به «گذشته» ارجاع بدهند و اکنون را تداوم گذشته بشمارند، و کسانی نیز در قالب «رویکرد قیاسی»، تفسیرهای ذهنی و فلسفی از ماهیّت جامعۀ ایران ارائه مینموند، و کسانی نیز به «خُردهواقعیّتهای اجتماعی» استناد میکردند و از آنها نتایج عام و کلّی میگرفتند. در این میان، چاره این بود که یک «رویداد بزرگ»، شکل بگیرد تا به واسطۀ عظمت وجودیاش، روایتگر ماهیّت جامعۀ ایران به شمار آید. فقط یک «واقعیّت اجتماعیِ کلان» است که میتواند همچون یک رویداد آشکارکننده، لایههای ناپیدا و نهفتۀ جامعۀ ایران را عیان کند و هویّتش را بیان نماید. چنین واقعیّتی، قدرت کاشفیّت دارد و میتواند در برابر هر روایتی، مقاومت بورزد. در این حال، فقط باید اینچنین واقعیّت اجتماعیِ پهندامنهای را «ترجمه» و «معنایابی» کرد. اگر خودِ واقعیّت اجتماعی در گسترۀ وسیع، زبان بگشاید، از «صندوق صوّر» خارج خواهیم شد. این «واقعیّتِ مجتمع»، دیگر صامت نیست، بلکه ناطق است و اسرار و ضمایر را روایت میکند.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻تجلّی «باطن انقلابی» در «اجتماع خیابانی» -۲:
معناهای راهپیمایی بیستودوّم بهمن
🖊 مهدی جمشیدی
۱. «نشاط و اعتمادبهنفس انقلابی مردم». گفته میشد که جامعۀ ایران، دستخوش افسردگی و سرخوردگی شده و حرارت و هیجان انقلابی، از دست رفته است؛ چنانکه جامعه به ترکیبی از «خشم» و «نومیدی» تبدیل شده است و از درون و در نسبت با حاکمیّت، وارد مرحلۀ بیهنجاری شده است. این راهپیمایی نشان داد که انقلاب، یک تب اجتماعی نیست که پس از مدّتی سرد شود، بلکه گرمابخش آن، ایمان قدسی است که ریشههای فطری دارد. ازاینرو، به چشم خویش دیدیم که پس از چهلوچهار سال، همچنان تودههای مردم غرق در «هیجان» و «شور» و «طراوت» هستند و حسشان نسبت به انقلاب، گرفتار سردی و خموشی نشده است.
۲. «تنوّع حامیان مردمی انقلاب». برخلاف این تصوّر که حامیان انقلاب، یک «اقلّیّت حزباللهی» در معنای محدود و تنگدامنهاش هستند، مشاهده کردیم که انقلاب در میان لایههای مختلفی از جامعه، هوادار سرسخت و جدّی دارد و همچون یک چتر فراگیر و گسترده، طبقههای گوناگونی را پوشش میدهد. انقلاب، جذابیّتهای ناچیز ندارد که بدنۀ اجتماعیاش اقلّی باشد تا بتوان گفت که ارادۀ «اقلّیّت» به دیگران تحمیل میشود. حامیان انقلاب، از متعهدان به معیارهای اقلّی آغاز میشوند و تا کسانی که تعهد حداکثری دارند را شامل میگردد. این «طیف» و «پیوستار»، همان تکثّر ایمانی و چهارچوبمند است که هم نافی انحصار و تنگنظری است و هم نمایشگر انسجام اجتماعی.
۳. «گستردگی بدنۀ اجتماعی آیتالله خامنهای». عدّهای بر این باور بودند که «تفکّر انقلابی» از نظر اجتماعی دچار زوال یا حاشیهنشینی شده است و دیگر نمیتوان توقع داشت که انقلاب بتواند همانند دهۀ شصت، تمام نیروها و لایههای اجتماعی در درون خود تعریف کند و به آنها معنا بدهد. برخلاف کسانی که معتقدند انقلاب، ظرفیّت اجتماعی خود را از دست داده و عناصر دیگری همچون ایران باید جایگزین آن شوند، به عیان دیدیم که حتّی لایههایی از جامعه که ظواهر آنچنان متدینانه نیز ندارند، با صراحت و شوق فراوان، معتقد حقّانیّت و فضیلت «آیتالله خامنهای» هستند و ایشان را از عمق دل، «ولیّ» و «امامِ» جامعه میدانند. باورمندی به «ایران» نیز در چهارچوب «روایت انقلابی» از آن قرار گرفته است و روایتهای «سکولار» و «خنثی» و «غیرانقلابی» از ایران، به حاشیه رفتهاند. به تعبیر آیتالله خامنهای، عناصر هویّت ملّی ما عبارتند از: «عقبۀ تاریخی»، «اسلام» و «انقلاب».
۴. «جدّیشدن جبهۀ انقلاب». از تأثیرهای عَرَضی اغتشاش این بود که نیروهای جبهۀ انقلاب را «متنبّه» و «مصمّم» کرد و آنها را به «همگرایی بیشتر» و «واکنشهای قاطعانهتر» واداشت. جبهۀ انقلاب احساس کرد که انقلاب از نظر روایتی در معرض خطر قرار دارد و دشمن در قالب جنگ ترکیبی، بنا دارد بدنۀ اجتماعیِ انقلاب را دچار تردید نماید. ازاینرو، بهشدّت منسجم و همگرا شد و حملههایش را متمرکز و صریح کرد.
۵. «آشکارشدگی پلیدی دیگریِ انقلاب». جریان اغتشاش که خود را «دیگریِ انقلاب» و یک «جایگزین مطلوب» قلمداد میکرد، در عمل و به سرعت نشان داد که چه بسیار، «مخرّب» است و با تمام زیرساختهای فرهنگی و هویّتی جامعۀ ایران، سرِ ستیز دارد. مردم با مشاهدۀ چنین وضعی، بیدرنگ و قاطع، این جریان را در میدان مواجهه، تنها نهادند تا حاکمیّت با برچیدنشان، قوام و دوام نظم اجتماعی را فراهم آورد. این جریان با شتاب، «ریزش» کرد و مردم را به دفاع فوری و تحلیلمند از انقلاب برانگیخت.
۶. «بازتولید ارزشها در دهۀ هشتادیها». نظریۀ «گسست نسلی»، نخستین بار دربارۀ نسل سوّم انقلاب مطرح شد و امروز هم دربارۀ دهۀ هشتادیها از آن سخن به میان آمده است. امّا واقعیّتهای عینیِ راهپیمایی نشان دادند که بریدگی و انقطاع نسلی، توهم است و مخالفانی داخلیِ انقلاب، بُرش نسلی ندارند. ما با یک «طبقۀ اجتماعی» مواجه هستیم نه یک «نسل». این طبقۀ اجتماعی، ذهنیّت متجدّدانه دارند و با وجود در اقلیّت بودن، صدای رواییِ بلند دارند و میکوشد خواست جامعه را به نفع خود، مصادره به مطلوب کنند.
۷. «غلبۀ مطلق پوشش چادر». اینکه چادریها کمتر در «خیابان» هستند و «ظهور بیرونی» و «نمود عمومیِ» کمتری دارند، سبب شده بود که گمان برود دورۀ چادر به سر آمده است و این نوع پوشش - که مطلوب اصیل انقلاب است – دیگر هواداری ندارد. در این راهپیمایی مشاهده کردیم که انبوه زنان حاضر، پوشش چادر داشتند و «اکثریّت مطلق» را تشکیل میدادند. پس از تجربۀ تلخ ماههای اخیر، مشاهده این حجم فراوان از پوشش چادر، هم دلنواز و امیدبخش بود و هم شگفتیساز و تعجببرانگیز.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
تجلّی «باطن انقلابی» در «اجتماع خیابانی» -۳:
تداوم وفاداری بدنۀ اجتماعیِ انقلاب
🖊 مهدی جمشیدی
۱. رهبر انقلاب تصریح کردند که پیام حضور مردم در راهپیمایی بیستودوّم بهمن، «حمایت کامل از انقلاب» بود و و «عموم مردم»، گرایش انقلابی دارند. این در حالی است که در روایتپردازیهای ماههای گذشته، ادّعا میشد که مردم در برابر قرار گرفتهاند و انقلاب، بدنۀ اجتماعی خودش را از دست داده است. این حضور، نقیض آن مدّعا بود. اگر اسطورۀ مردم ایران، شهید سلیمانی است، پس منطق آنها نیز همان منطق اوست که میگفت «جمهوری اسلامی، حرم است». حرم یعنی جانِ جانان که «گسستن» و «بریدن» از آن معنا ندارد. حرمانگاشتن نظام یعنی وجود نوعی «رابطۀ عاطفی» و «اتّصال معنوی» میان نظام و مردم که بسیار عمیق و ریشهدار است. چنین نسبتی میان مردم و حاکمیّت، یک «نسبت خاص» است که در دولتهای تجدّدی، نظیر و شبیه ندارد. در اینجا، «تعلّق ایمانی» و «پیوند صمیمانه» وجود دارد که فراتر از «منطق شهروندی» و «مناسبات خشک و بیروح سیاسی» است. ازاینرو، مردم ایران با انقلاب خو گرفتهاند و هیچ گزینۀ دیگر و دوّمی در ذهن مردم نیست. مردم، گلایه دارند امّا «گلایهداشتن» به معنی «گسستن» نیست. مردم، همۀ خواستههایشان را در درون همین ساختار تعریف کردهاند و انتقادها و اعتراضهایشان نیز «درونساختاری» است، نه «ساختارشکنانه». پس هویّت انقلابی در گذشته جا نمانده است و اکنون ما، سرشار از اوست. این وضع اجتماعی بر «استقامتِ هویّتیِ جامعۀ ایران» دلالت دارد.
۲. به باور رهبر انقلاب، آمدن مردم به راهپیمایی بیستودوّم بهمن، همراه با «تحلیل» بود و آن تحلیل، عبارت از این بود که مردم در «لجاجت» با دشمن که فضا را بر نیامدن مردم فراهم کرده بود و در انتظار مشاهدۀ این نیامدن بود، آمدند. دشمن بر روی نیامدن مردم، حساب باز کرده بود و نیامدنشان را پیشاپیش، معنا کرده بود. پس آمدن مردم، «معنای تشدیدشده» و «سخن دوچندان» داشت. ازاینرو با تعبیر «لجاجت» از آن یاد شده است. این معنای حاد و مضاعف میگوید مردم اینچنین محاسبه کردند که نباید عروسکهای خیمهشببازی دشمن باشیم و آنها حقّ ندارند برای ما تعیین تکلیف کنند. دشمن در پی این بود که مردم را از حضور و همراهی، منصرف و سرد کند، امّا در عمل، آنها را تهییج و مصمّم کرد. منطق درونیِ جامعۀ ایران در دورۀ پساانقلاب این است که در هر جا، انگشت اشارۀ دشمن به سمتی بچرخد و او امری را بطلبد، جامعۀ ایران را هرچه بیشتر برای مخالفت و لجاجت، تحریک خواهد کرد.
۳. دیگر اینکه رهبر انقلاب، «اتّحاد ملّی» را مایۀ قویشدن دانستند و «منازعه» بر سرِ اختلاف سلیقهها را ناصواب و «مباحثه» را معقول شمردند. اتّحاد به معنی «حذف سلیقههای مختلف» نیست و بر «یکسانسازی» دلالت ندارد، بلکه به این معنی است که باید تفاوتهای برخاسته از تنوّع سلیقهها را در مجرا و مدار «گفتگوی جمعی» و «هماندیشی ملّی» افکند. اگر «منازعۀ ملّی»، شکافساز و مخرّب است، «مباحثۀ ملّی»، روشنگر و پیشبرنده است و چهبسا تفاهمساز نیز باشد. نه راه گفتگو، مسدود است و نه اختلافنظر، جُرم است. مناظره، نیاز «همۀ فصلها» است، نه یک مُسکن موقتیِ تنشسوز. باید مناظره و مباحثه را به «سنّت رایج» و «قاعدۀ برقرار» تبدیل کرد، نه اینکه فقط در هنگامۀ تلاطمها و تکانهها، باب آن را گشود. در عین حال، هنر نیز این است که با وجود تنوّع اجتماعی، انسجام اجتماعی حفظ شود. البتّه این تنوّع، حداقلهایی نیز دارد و بیقاعده و بدون خطّ قرمز نیست. کسانی که بخواهند «شرع» و «قانون» را زیر پا بگذارند و در برابر انقلاب، شمشیر معارضه از نیام برآورند و به دنبالۀ داخلی دشمن تبدیل بشوند را نباید صاحبان یک «سلیقه» تصوّر کرد و آنها را به «رسمیّت» شناخت. در اینجا سخن از برتابیدن اختلاف سلیقه گفتن، به معنی رها کردن کسانی است که تبر در دست گرفتهاند و به ریشهها ضربه میزنند. اتّحاد، مدار و محور دارد که همان «هویّت اصیلِ تاریخی» ماست و تنوّعگرایی نیز تنها در درون همین چهارچوب، موجّه و معقول است، نه به طور مطلق و بیقاعده. در جامعۀ ایران از لحاظ تاریخی، بر روی مجموعهای از «حداقلها» و «حدنصابها»، توافق جمعی صورت گرفته و مردم، خودشان را بر اساس همین «معیارهای بدیهیشده»، تعریف و معنا میکنند. آنان که این «چهارچوبهای هویّتی» را نمیپذیرند، نیروهای ساختارستیز هستند نه یک سلیقۀ اجتماعی. نه تنگنظری صواب است نه گشادهدستی. نه باید همگان را دیگری دانست و نه باید دیگری را به سلیقه فروکاهید.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
◽️انقلاب ایران در امتداد دعوت نبوی قرار دارد
🔸 #مهدی_جمشیدی عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه در گفتگویی مطرح کرد:
❇️ انقلاب ایران میخواهد آدم و عالم تازهای را بیافریند که به ساحت قدس و ملکوت، متصل باشد و ریشه در چنین فلسفهای دارد و تنها ناظر به دغدغههای اینجهانی و مادی نیست. این انقلاب، دنباله همان حرکت تاریخی است که انبیای الهی در مقام «جامعهپردازی الهی» دنبال کردند و کوشیدند از طریق «تحوّل ساختاری» در لایه نظام اجتماعی، امکانهای بزرگتر و بیشتری را برای صیرورت انسان فراهم نمایند.
🔍 ادامه را بخوانید👇
🌐 iict.ac.ir/enghelabiran
#مصاحبه
🆔 @iictchannel
🔻جانِ انقلابی در جامۀ طلبگی
🖊 مهدی جمشیدی
۱. سیّدمصطفی مدرّس از «خود»ش تهی شده بود و «خود»ش شده بود مجموعهای از دغدغههای انقلابی. انقلاب، «منِ» او شده بود و از این جهت، تمام ذهن و ضمیرش در سایۀ هدفهای انقلاب قرار گرفته بود. وجودش را به خدمت غایات انقلاب گمارده بود و اینگونه، «رسم بیخودی» را آموخته بود. اقتضای ادب سلوک نیز همین است که سالک باید از «خود»، بگسلد و در «او» فانی شود؛ چنانکه جز او نبیند و جز او نطلبد. آری، باید «او» شد و تا زمانی که «من» در درون ما سلطنت دارد، اندیشهها و خواستههایمان، آغشتۀ به هوا و هوس است. در طلب او، باید چون او شد و معنای چون او شدن، از خود برونشدن است. سیّدمصطفی، همچون آیینهای شده بود که آدمی در چهره و در وجودش، نه خودِ او را بلکه انقلاب و دردها و رنجها و مقاصد و آرمانهای آن را میدید. نسبتش با انقلاب، وجودی و اُنسی بود، نه کاسبکارانه و منفعتاندیشانه. هستیاش را در همین راستا تعریف کرده بود و جز تحقّق آرمانشهر انقلاب را نمیطلبید. بسیار باید از خودخواهی و خویشمرکزبینی فاصله گرفت تا چنین حالی بر وجود آدمی حاکم شود. این وضعِ وجودی، چشمگیرترین و دلرباترین فتوحات وی بود.
۲. او شعارزده و قشری نبود. دکاندار و چرتکهانداز نبود. بر سر حقیقت، معامله و دادوستد نمیکرد و دشنۀ مصلحت در دست نداشت. تشنه و شیفتۀ دانستن بود و آنچنان مشتاقانه گوش میداد که ذوق گفتن در آدمی میشکفت. منعطف و مداراتی بود، امّا بیاصول و سیّال نبود. حرارت و هیجانی انقلابی داشت، امّا بیاخلاق و منطقستیز نبود. در صحنه و میداننشین بود امّا سودای دیدهشدن و شهرت نداشت. طلبه و دینشناس بود امّا دیندانیاش را به رخ نمیکشید و فضلفروشی نمیکرد و معتقد به انحصار فهم دینی نبود. نه خنجر کینه در دست داشت و نه عقدۀ فروخورده در دل. بدخواه و غرضورز نبود. در پی همافزایی بود و میخواست با همدلی، اجتماع انقلابی بیافریند. هرچه میتوانست از ضریب تفاوتها و تمایزها میکاست و بر اتّفاقها و همگراییها میافزود.
۳. جوان بود و راههای نرفتۀ طولانی پیش رو داشت، امّا در عین حال، بینظر و بیمایه نبود، بلکه اهل «تفکّر» و «تأمّل» بود. چندی باری که با من سخن گفت، دریافتم که بهراستی نظر دارد و نظرش نیز برآمده از گرتهبرداری و اقتباس و تکرار نیست، بلکه از درون خودِ او جوشیده است و علم مطبوع است و نه علم مسموع. میاندیشید؛ چون درد و داغ انقلاب را داشت و به دلیل همین عاشقی و شیدایی نسبت به انقلاب نیز، سخنش رنگوبوی حقیقت داشت و بر لوح جان مینشست. عاشقانه میاندیشید و متعهدانه تفکّر میکرد. نمیخواست به قشرها و پوستهها بسنده نماید و مسألهها را هضمنشده رها کند. از نگاهش مشخص بود که به اعماق فرو رفته و اهل حضور است. فهمش ناتمام و در حال شدن بود، امّا سطحی و مذبذب نبود. با هیجان و غیرتمندیِ پُرجلوهاش، مفصّل برای من دربارۀ تصوّرات معرفتیاش سخن گفت و من از آنهمه جزئیّاتپردازیهای وی خشنود شدم. میخواست در این معرکۀ دشوار، معبری را بگشاید که راه صیرورت انقلاب، هموارتر شود. بهگمانم تازه در آستانۀ به ثمر نشستن قرار گرفته بود، امّا دست تقدیر، فرصت شکفتن را از او گرفت و او را از درخت این حیات ظاهری برچید. اگر فرصت مییافت، خوش میدرخشید و مددها به خطّ فکریِ انقلاب میرسانید و سببساز رونق حکمت عملی در عالَم اسلامی میشد. او رفت و همۀ این آرزوها و آمال شیرین را نیز با خود برد و بر دل دوستانش، داغ حسرت نهاد. صد تن چون او کم است، چه رسد به اینکه همو نیز از دست برود.
۴. در نشستی در بیستوپنجم بهمنماه، یعنی تنها اندکی پیش از هجرتش، او را دیدم که متواضعانه در پایین مجلس نشسته بود. به محض دیدنش، به طرف وی رفتم. او برخاست و به گرمی و صمیمانه مواجه شدیم. به او گفتم سیّد اولاد پیغمبر باید صدرنشین باشد نه ذیلنشین. تبسّمی کرد و اظهار مسکنت. بیش از هر چیز، نورانیّت چهرهاش و طراوت نگاهش، مرا صدا زد و به جانب او سوق داد. در همان لحظه از ذهنم گذشت که اگر تقدیر تاریخیاش مجال دهد، او یکی از اصحاب فکریِ انقلاب در سطوح بالا خواهد شد و جوششها و نورافشانیها خواهد داشت. افسوس که چنین نشد. کوتاه زیست امّا کیفی. خوشا به حالش که مؤمنانه و بر صراط مستقیم انقلاب از تاریکخانه طبیعت، رها شد و از قفس تن پر کشید. رحمت و مغفرت الهی نصیبش باد.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
📍کتاب «اندیشهی فرهنگی آیتالله خامنهای» در بهمنماه، موفق به کسب رتبهی شایستهی تقدیر در جشنوارهی ملی کتاب رشد، و رتبهی اول در جشنوارهی ملی کتاب سال انقلاب اسلامی شد.
مشاهده در:
https://poiict.ir/?p=19036
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشاهده گزارش در:
https://www.ibna.ir/vdcepx8xwjh8x7i.b9bj.html
🔻گرههای فراروی ایجاد حلقههای میانی
🖊 مهدی جمشیدی
۱. نخستین اشکال این است که هنوز درک و فهم درستی از «ماهیّت حلقههای میانی» شکل نگرفته است؛ چنانکه بسیاری تصوّر میکنند که حلقههای میانی، همان «گروههای خودجوش» هستند. این در حالی است که حلقههای میانی، از نیروهای «نخبه» و «متفکّر» تشکیل میشود که قدرت «راهبری جامعه در لایههای کلان» را دارند. پس اینگونه نیست که «مردمیبودن»، شرط کافی برای حلقه میانی شمردن محسوب شود. گروههای خودجوش به صورت غالب، بیشتر درگیر «فعّالیّتهای اجرایی و میدانی» هستند و عقل منفصّل نیستند، اما حلقههای میانی بیش از هر چیز، همانند «عقل منفصّل انقلاب» هستند که «میاندیشند» و «طرّاحیهای کلان و راهبردی» دارند.
۲. مانع دیگر این است که همۀ نگاهها به «دولت جوانِ حزباللهی» خیره شده است و بسیاری تصوّر میکنند که باید به درون ساختار دولت وارد شوند تا کاری کنند، درحالیکه رهبر انقلاب برای تحقّق بیانیۀ گام دوّم انقلاب، دو سازوکار معرفی کردند: یکی «دولت جوان حزباللهی» و دیگری «حلقههای میانی». باید این فهم در بدنۀ نخبگانی ایجاد شود که حلقههای میانی نیز همچون دولت جوان حزباللهی، تعیینکننده هستند.
۳. حلقههای میانی باید پیرامون «مسألههای مشخص» و «چالشهای محدود» ایجاد شوند و کلّی و عام نباشند. هر جمعی باید مسألۀ معیّنی را برگزیند و دربارۀ آن فکرپردازی نماید تا به نتایج مشخص دست یابد. حکمرانی، دولت اسلامی، جامعۀ اسلامی، بازسازی انقلابیِ ساختار فرهنگی، فضای مجازی، پیشرفت، هویّت، انقلابیگری، تمدّن اسلامی و ... از جمله دهها مسألهای هستند که میتوانند انتخاب بشوند. حلقۀ میانی، همهکاره و کلّی و مطلق نیست، بلکه کارکردهای عینی و محدود دارد.
۴. هر چند حلقههای میانی نباید حکومتی و سفارشی شوند و باید بهواقع، میان مردم و حاکمیّت باشند، امّا در عین حال، با توجّه به وضع موجود، به نظر میرسد که باید نهادهای فرهنگیِ رسمی از جمله شورای عالی انقلاب فرهنگی و سازمان تبلیغات اسلامی و ... برای «جوشیدن آغازین» و «روییدن ابتداییِ» آنها، چارهای بیاندیشند. هنوز تنبّه و انگیزۀ کافی برای برپایی گستردۀ چنین حلقههایی ایجاد نشده است و بسیاری از «امکانهای سختافزاری» و «فرصتهای رسانهای» برای آنها نیز فراهم نیست. نهادهای فرهنگیِ رسمی باید در حدی که «مولّد» و «تحریکگر» باشند، قدمی بردارند و به فضای کنونی، رونق و طراوت بدهند. به بیان دیگر، باید بخشی از فرصتها و امکانهای نهادهای فرهنگیِ رسمی در اختیار حلقههای میانی قرار بگیرند تا زمینۀ حرکت فراهم شود. اینکه حلقههای میانی، طرف مشورت و گفتگو قرار بگیرند و از آنها طرح و راهکار خواسته شود و میدانی برای کنشگریِ حداکثری آنها به وجود بیاید، شوق صورتبندی چنین حلقههایی را در نیروهای فکری و معرفتی ایجاد میکند.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻عقبنشینی ارزشی به بهانهی شبهاقتضائات
🖊 مهدی جمشیدی
گذشته از اینکه بیش از یک سال تعلل رئیسجمهور در تغییر دبیر شورای عالی فضای مجازی، فرصتسوزی و خطای راهبردی بوده، ایشان در بند یازدهم از حکم انتصاب دبیر جدید چنین نگاشته است:
«بازنگری در سیاستهای مسدودسازی فضای مجازی با تأکید بر ارزشهای دینی و انقلابی و توجه به اقتضائات نوین فضای مجازی.»
در این باره باید به صراحت گفت:
۱. «بازنگری» یعنی کنار نهادن و عبور. یعنی دورهی فیلترینگ تمام شده. یعنی دیگر این رویکرد، کارآمد نیست. یعنی سلب و نفی، بدنهی اصلی سیاست رسانهای نظام بوده است و اکنون باید این سیاست را رها کرد. یعنی دورهی تجدیدنظرطلبی آغاز شده است.
۲. و اعتراف تلخ این است که به جای «شبکههای اجتماعیِ غربی»، نوشتهاند «فضای مجازی». گویا نظام با اصل فضای مجازی مشکل داشته است. در یک حکم رسمی، «صورت مسأله»ی مشترک با دشمن داشتن، ناگوار و ناخوشایند است.
۳. عبارت «تأکید بر ارزشهای دینی و انقلابی» هم تعارف و رندی هست، وگرنه روشن است که مرزبندی با دشمن، ذات نگاه دینی و انقلابی است. وقتی عنصر ذاتی و جوهری را انکار میکنید، دیگر تأکید بر آن معنا ندارد. «نفی» میکنید و بعد بر امر معدوم، «تأکید» میکنید؟!
۴. و البتّه عبارت «توجه به اقتضائات نوین فضای مجازی» نشان میدهد که کفهی «عملگرایی» سنگینی کرده و «موقعیّت» بر «ارزش»، غالب شده است. «اقتضائات»، همان «واقعیّتها»یی هستند که در این روایت، «آرمانها» را به عقب سوق میدهند. «اقتضاء» یعنی دیگر نمیتوان کاری کرد و باید پذیرفت. یعنی «ضرورت» است و جای انتخاب نیست.
۵. نقطهی کانونی این حکم، همین بند است و به همین دلیل، جریان غیرانقلابی این بند را برجسته کرده است. در واقع، دریافته که لابلای بندهای صوری و فرعی، این بند گویای «چرخش ایدئولوژیکِ دولت» در این زمینه است. این بخش از حکمی که مشاوران رئیسجمهور برای ایشان نوشتهاند، «مخرج مشترک» با دشمن دارد و به این دلیل، دشمن هم از آن استقبال کرده است. «نفوذ» اینجاست که با چند واسطه، راهبرد مطلوبِ دشمن در بندی از یک حکم رسمی، زیرکانه گنجانده شود. هنگامی که دولت، دچار «فقر نظریه» است، نفوذ برای تغییر جهتگیری هم در آن دشوار نخواهد بود. دولت بینظریه، شناور و ژلهای است و رنگ عوض میکند؛ چون گرانیگاه و هستهی سختِ مرکزی ندارد.
۶. رفع انسداد از شبکههای اجتماعیِ غربی، دو نتیجهی مستقیم و قهری دارد: نخست اینکه دشمن به زودی از همین شبکهها «حملهی سختتر»ی خواهد کرد، دیگر این که «رونق شبکههای اجتماعیِ بومی» از میان خواهد رفت. رهاسازیِ شبکههای اجتماعیِ غربی یعنی
زمین تهاجمِ مجدّد در اختیار دشمن قرار دادن و بسترسازی برای تکرار اغتشاشات. از طرف دیگر، روشن است که هنوز، کوچ مجازی به شبکه های اجتماعیِ بومی، تثبیت نشده است و دستکاریهای اینچنینی، ما را به نقطهی صفر میافکند و دچار ارتجاع به شبکههای اجتماعیِ غربی میکند. یعنی باختن همین فتوحات اندکِ کنونی در اثر سیاست نابخردانه و تجویز نسنجیده.
۷. از قبل هم قابل پیشبینی بود که اگر صاحبان فکر در جبههی انقلاب، دولت را به حال خویش رها کنند و بر اساس اعتماد مطلق، از «نقادی» غفلت نمایند، تجربهی دولت احمدینژاد تکرار خواهد شد. در تمام جمهوری اسلامی، فقط باید به یک نفر اعتماد مطلق داشت و آن شخص رهبر انقلاب است. باقی را اگر متفکران و اندیشهورزان جبههی انقلاب، رصد و مراقبت نکنند، سستی و نشتی ایدئولوژیک خواهند داشت. این دولت به دلیل «تکیه بر متوسطان» و «چهلتکهگی ماهیّت کارگزاران» و «دستان تهی از نظریه»اش، بیشتر در معرض غلتیدن به ورطهی دگردیسیِ معنایی است.
۸. امثال حقیر، بیش از برخی از مشاوران محافظهکار و بینابینی این دولت، از آداب و قواعد روشنفکریِ شبهدینی باخبریم و صد مرتبه بهتر میتوانیم «لیبرالیسم ارتباطی» را با «سُس انقلابیگری» تزیین نماییم، امّا چه کنیم که هنوز تصویر پیکر خونآلود شهید آرمان علیوردی را از یاد نبردهایم که چگونه «کلونیهای اینستاگرامی» و «گروهکهای واتسآپی»، همچون گلههای گرگ و کفتار از فضای مجازی بیرون آمدند و در وسط شهری که امالقرای جهان اسلام است، ذرهذره جانش را ستاندند. و نهفقط او را، بلکه روحالله عجمیان را. چه آسان، اقتضائات خط شهدای مظلوم، به فراموشی میسپرند، و چه بیپروا، پنجرههای دعوات شیطان را به روی جامعه میگشایند. این «زاویهها» حتّی در آغاز هم بسیار بزرگ هستند.
۹. فضای غالب جامعه در حال یک «تجربهی رسانهای جدیدِ بومی» است و با آن انس خواهد گرفت؛ اگر «خواص اغواگر» از بیرون، روایتهای وارونه نسازند و حس محرومیّت رسانهای و انسداد ارتباطی را به جامعه القا نکنند. این دورهی انتقالی تمام خواهد شد و ما به مرحلهی ثبات رسانهای خواهیم رسید.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔻آمریکای لیبرال در روایت متأخّر فوکویاما
🖊 مهدی جمشیدی
۱. فرانسیس فوکویاما در سال ۲۰۲۲ کتابی با عنوان «لیبرالیسم و نارضایتیهای آن» نگاشته که دربارۀ وضع ایدئولوژی لیبرالی در حاکمیّت و جامعۀ آمریکا است. هرچند فوکویاما بنا داشته که در این کتاب از لیبرالیسم دفاع کند، امّا در عین حال به واقعیّتهای تلخی در آمریکا نیز اشاره کرده است. وی در بخش از کتاب نوشته است:
نهادهای آمریکایی به مرور زمان، به دلیل کاهش پذیرش اصلاحات درونی، سازوکار عملکردیشان «سخت» شده است. همچنین به علّت رنج اسارت در دست نخبگان، روندی «رو به زوال» در پیش گرفتهاند. هنگامی که ساختار پیچیدۀ قانون اساسی با دوقطبیشدن فزایندۀ سیاسی ترکیب میشود، نهادهای آن به «بنبست» میرسند. ازاینرو، در برابر انجام بسیاری از وظایف اساسیِ حاکمیّتی، «ناکام» میمانند. اگر آمریکا «مشکلات ساختاریِ اساسی»اش را برطرف نکند، نمیتواند به طور مؤثّر با قدرتهای اقتدارگرای در حال ظهورِ جهان رقابت کند(ص۱۸۴).
وی تصریح میکند که از قدرت خویشترمیمیِ ساختار سیاسی آمریکا کاسته شده و این ساختار نمیتواند نقایص خود را در قالب تنظیم و تعدیل درونی، برطرف نماید. بدین جهت دچار فقر پویایی و انعطاف گردیده و جمود بر آن حاکم شده است. افزون بر این، سرنوشت حاکمیّت و جامعه در دست عدّهای اندک قرار گرفته و اندکسالاری مستقر شده است. این اقلّیّت نیرومند، سازمانهای رسمی آمریکا را در مسیر انحطاط افکندهاند. پیچیدگیها و تقابلهای درونی کار را به آنجا رساندهاند که باید گفت روند رسمی و ساختاری گرفتار بنبست شده و کارکردهای خویش را از دست داده است.
۲. فوکویاما در بخش دیگری از کتاب خویش مینویسد: در آمریکای کنونی، ما در نقطهای هستیم که «شهروندان»، عجیبترین نظریههای توطئه را در مورد راههای دستکاریشدهای باور دارند که دولتشان برای سلب حقوق آنها توسط نخبگان انجام میدهد. شهروندان آمریکایی همواره در انتظار لحظهای هستند که باید با زور از خود در برابر دولت «دفاع» کنند(ص۱۸۹).
این تحلیل بر پیدایی شکاف دولت و ملّت در آمریکا دلالت دارد و نشان میدهد که برخلاف روایتهای بیرونی، واقعیّتهای اجتماعی در آمریکا با قدرت سیاسی، سرِ «سازگاری» و «همدلی» ندارند و دولت را از آنِ خویش نمیدانند، بلکه بر این مردم بر این باور هستند که حاکمیّت به صورت پنهان و پوشیده، توان خود را صرف تضییع حقوق آنها میکند. این «بدبینی» و «تقابل» تا به آنجاست که میتوان گفت مردم آمریکا در قالب «نظریۀ توطئه» میاندیشند. برایناساس، حتّی یک رابطۀ سیاسی متعارف و مبتنی بر اعتماد نیز میان مردم و حاکمیّت وجود ندارد؛ چه رسد به رابطۀ ایدئولوژیک یا عاطفی. جامعه احساس میکند که حاکمان به صورتی ساختاریافته و زیرکانه، او را تضعیف و تحقیر میکند تا خود را تثبیت نماید و به منافع بیشتری دست یابد. در این امتداد، همواره در حالت تهاجمی نسبت به حاکمیّت دارد و میداند جز با زبان زور و تحکّم و مقاومت نمیتواند از خود در برابر ساختار سیاسی دفاع کند. در این رابطه، تنش خطرناکی نهفته است که ممکن است ناگهان حالت انفجاری به خود گرفته و سر برآورد و وضع را به کلّی دگرگون نماید. به هر حال، مسأله این است که حتّی بر طبق روایت کنونیِ فوکویاما نیز نباید آمریکا را آرمانشهر قلمداد کرد و ستود، بلکه باید آن را بر لبۀ پرتگاه و در معرض چالشهای بنیانبرافکن انگاشت.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
🔘#گفتوگو|#انقلاب_آگاهی
✅ مفهوم «عدالت» زخمخوردۀ سیاستهای متنوع کارگزاران است
مهدی جمشیدی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
▪️اکنون نه در وضعیت قبل از انقلاب هستیم که بتوانیم فارغ از حکومتمندی و حکومتداری تأمل کنیم؛ بلکه در متن عمل هستیم و نیز نه در دهه ۱۳۶۰ هستیم که حق آزمون و خطا داشته باشیم و بگوییم در آغاز یک راهِ تاریخی هستیم.
▪️یکی از مسائلی که باعث زخمخوردگی مسأله عدالت میشود، تجربه «تقدم رشد در عدالت» است. در این تجربه، اصالت به رشد اقتصادی داده شد؛ یعنی پیشرفت مادیِ بیاعتنا به توزیع آن.
🔗 مطالعه گفتوگو در سایت فکرت
📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛
☑️@Fekrat_Net
🔘#گفتوگو|#اختصاصی
✅ با قطار جانلاک و آداماسمیت به مدینه فاضله انقلاب اسلامی نخواهیم رسید
مهدی جمشیدی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
▪️شعار جهانیشدن مبتنی بر مداخلهی همهی جوامع نیست، عالم از یک نقطهی واحدی صورتبندی میشود و یک جریان خاص فکری و فرهنگی است که همه چیز را طراحی میکند و همه مطیع و تابع او هستند.
▪️انقلاب در دورهای واقع شد که ما در متن یک مسیر تاریخی رو به انحطاط بودیم، یعنی تمدن اسلامی افول کرده بوده و چندین قرن از افول این تمدن میگذشت. این تمدن فقط معطوف به ایران نبوده است.
▪️یکی از دلایل انقلاب به تعبیر استاد مطهری این بود که انقلاب ما در حقیقت شوریدن علیه غربزدگی بود. در نظریه ترقی، همه «بَربَر» بودند و عالم تجدد، عالم «برترها» بود. چنانچه میبینیم اکنون نیز همین اعتقادِ کلاسیک را هنوز حفظ کردند و میگویند دنیا جنگل است و اینجا باغ است.
▪️با نظریه توسعه میتوان انقلاب را پس برد و به گذشته باز گرداند و ارتجاع را رقم زد، اما قطعاً نمیشود به پیش برد. شهید آوینی متوجه شد که پای یک ضرورت تاریخی در میان نیست و اینگونه نیست که ما فقط باید از نظریه توسعه استفاده کنیم و هیچ راه بدیلی وجود ندارد.
🔗 مطالعه گفتوگو در سایت فکرت
📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛
☑️@Fekrat_Net