🔴بازگشت از خراسان جنوبی در کنار مردم، با پرواز عادی، بدون تشریفات/ امکانات دولتی صرف کاندیداتوری #دکتر_رئیسی برای مجلس خبرگان نمیشود ایشان دیشب سرزده به بیرجند رفتند....👌👌
وقتی تو انتخابت دقت کنی نتیجه میشه این👆🏼👌🏼
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
┏━━━━━━━━🌻🍃━┓
@sedratolmontaha313
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهقدر جالب بود این دید آقا به مهاجرت نخبگانمون، همیشه ما ابعاد منفی مهاجرت مغزهارو نگاه میکردیم، رهبری جور دیگهای به ماجرا نگاه کرده
ماهمیشه نگاه خودتحقیرانه داشتیم و غر میزدیم، آقا در عین حال که ناراحتن از این مهاجرتها ولی دید عزتمندانه دارن
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
┏━━━━━━━━🌻🍃━┓
@sedratolmontaha313
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ مراقب باشید هرکسی نماینده ملت ایران نشود
♨️ اینم وضع انتخابات در برخی شهرستان ها / ظاهرش شاید حضور مردم برای مشارکت باشه اما پیام واضحش اینه اگر هوشیار نباشیم و در انتخابات شرکت نکنیم بعید نیست یه نفر یه عروسی به اسم نشست انتخاباتی راه بندازه و با رای فک و فامیلش بره تو کجلس(مجلس) و بعد خودش رو نماینده ی همه ی اونایی که رای ندادن و رای دادن کنه...
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
┏━━━━━━━━🌻🍃━┓
@sedratolmontaha313
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
🔴مـنـکـرهـای نـمـایـنـده #کاربردی
➖دانستن، تکلیف مردم است...
▪️فهرستی از منکرات یک نماینده👆👆
علم به منکرهای جایگاه نمایندگی مقدمه اصلاح مجلس است.
مجلس باید عصاره فضائل ملت باشد نه عصاره رذائل احزاب و قدرتطلبان.
#منکرهای_نمایندگی
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
┏━━━━━━━━🌻🍃━┓
@sedratolmontaha313
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
🔴مـلـعـون نـبـاشـیـم #نشر_حداکثری
➖ضرورت امر به معروف و نهی از منکر داوطلبان انتخابات مجلس
▪️منکرهای انتخاباتی نماینده👇👇
۱. پولپاشی و خرید رأی
۲. پهن کردن سفره انتخاباتی
۳. استفاده انتخاباتی از امکانات نهادها
۴. استفاده انتخاباتی از بیتالمال
۵. وعده و زدوبند انتخاباتی با سرمایهداران
۶. محشور شدن با سرمایهداران و اشراف
۷. مهرهچینی انتخاباتی در ادارات و نهادها
۸. مهرهچینی انتخاباتی در نهادهای دینی
۹. ترجیح نگاه قومی و قبیلهای بر شاخصهها
۱۰. وعدههای اجرایی و عمرانی به مردم
۱۱. ترک گفتمان اصلح و شاخصههای دینی
۱۲. ترویج بدعت سیاسی صالح مقبول
۱۳. تعهد به احزاب و گروههای سیاسی
۱۴. استفاده انتخاباتی از ارزشها و مقدسات
۱۵. اهانت و تخریب نسبت به رقیبان و منتقدان
▪️معروفهای انتخاباتی نماینده👇👇
۱. ترویج گفتمان و شاخصههای اصلح
۲. تقبیح و مقابله با بدعت صالح مقبول
۳. دوری از سرمایهداران و قدرتطلبان
۴. محشور بودن با مردم و تودهها
۵. بازخوانی معارف و گفتمان انقلاب
۵. قانونمداری در عرصه انتخابات
۶. تحقق و ترویج فرهنگ پاسخگویی
۷. احترام به رقیبان و منتقدان
۸. اصرار بر اصول و ارزشها
۹. ترجیح شاخصههای اسلامی بر نگاه قبیلهای
۱۰. ارزشدهی به مطالبات دینی و فرهنگی
۱۱. پرهیز از مصرف بیتالمال در تبلیغات
۱۲. پرهیز از مصرف امکانات دولتی
۱۳. دوری از اسراف و تبذیر در مخارج انتخاباتی
۱۴. روی دست گرفتن شعارهای انقلاب
۱۵. ترجیح تکلیف بر نتیجه
#ستاد_انقلابیم
#منکرهای_انتخاباتی
حجت الاسلام رحمت الله معظمی
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
@sedratolmontaha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنها با تمام توان ما را تحریم می کنند
مابا یک بند انگشت آنها را تحقیر👌
#مشارکت_حداکثری
#انتخابات
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
┏━━━━━━━━🌻🍃━┓
@sedratolmontaha313
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
🔴 امام زمان علیهالسلام دنبال این تیپ آدم هاست.
🔵 حاج عزت الله مومنی(ره):
🔹می خواهید رمز کار را به شما بگویم؟ برای خدا و در راه خدا کار "نسنجیده و بی توقع" انجام بده.
دست کسی رو بگیر
پول رهن کسی رو بده
به کسی محبتی بکن
خودت رو بشکن
غرور خود را زیر پا بگذار
اتاقی به کسی ، عروس و دامادی، خانواده نیازمندی، بده و پول نگیر یا نصف بگیر
غذایی بده
🔻ننشین زیر و روی کار را در بیار
نمی خواهد همه جوانب کار را بررسی کنی و نفع و ضررت را بسنجی
عمل کن
آره بابا جان، این رمز کار است.
🌕 اگر این طور آدمی باشی، خودشان به سراغ شما خواهند آمد. امام زمان علیه السلام دنبال این تیپ آدم هاست.
🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
@sedratolmontaha313
𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ 𑁍
#رمــان #جــان_شیعــه_اهـل_سـنـت #پارت_صد_پنجاه_ششم چند لحظه تنها نغمه نفسهای غمگینش به گوشم میرسی
#رمــان
#جــان_شیعــه_اهـل_سـنـت
#پارت_صد_پنجاه_هفتم
برای نخستین بار احساس کردم آهنگ کلماتش دلم را سحر کرده است! بی آنکه بخواهم در پیچ و خم افکارش گرفتار شده و گرچه باور داشتم آنچه میگوید، توجیه قابل قبولی برای حرکات پر هیاهوی شیعیان نیست، ولی برای لحظاتی در
برابر طوفان احساسش کم آورده بودم که تنها نگاهش میکردم تا سرش را به دیوار تکیه داد، باز نگاهش را در سیاهی شب به سایه دریا سپرد و زیر لب که نه، در اعماق جانش زمزمه کرد:
وقتی داری به عشقش گریه میکنی و باهاش حرف میزنی، یه حس عجیبیه؛ حس اینکه داره نگات میکنه، به حرفات گوش میده، حتی جوابت رو میده!
و شنیدن همین چند کلمه کافی بود تا مجلس بحث و درس برایم به مجلس عزا تبدیل شود که من به امید شفای مادرم، کم با امامان شیعه نجوا نکرده و دردهای دلم را برایشان زار نزده بودم و دست آخر هیچ جوابی نگرفته و پیش چشمانم مادرم را از دست داده بودم.
دوباره سینه ام از مصیبت مادر سنگین شد و آنچنان دلم به درد آمد که باز کینه کهنه قلبم از زیر خا کستر وجودم سر برآورد و با صدایی گرفته ناله زدم:
آره خیلی خوب جواب میده...
مجید همانطور که سرش را به دیوار بالکن تکیه داده بود، صورتش را به سمتم چرخاند که هنوز متوجه منظورم نشده بود و من در برابر نگاه منتظرش تیر خالصم را زدم:
الان چهار پنج ماهه که جواب من و تو رو دادن، الان چهار پنج ماهه که مامانم شفا گرفته...
و پیش از آنکه قلب پلکهایش از نیشی که به جانش زده بودم، بشکند و اشکش جارش شود، تا مغز استخوان خودم آتش گرفت و آنچنان زبانه
کشید که خنکای این شب زمستانی هم نمیتوانست آرامم کند که از کنارش بلند شدم و با همه دردی که در سر و کمرم میپیچید، به سمت آشپزخانه دویدم تا به خنکای آب پناه ببرم.
با دستهایی که از یادآوری حال زار مادرم به رعشه افتاده بود، لیوان بلوری را از سبد آبچکان برداشتم و خواستم شیشه آب را از یخچال
بردارم که انگشتان لرزانم طاقت نیاورد، لیوان از دستم رها شد و پیش پای مجید که به دنبالم به آشپزخانه آمده بود، به زمین خورد و درست مثل وجود من خرد شد
مجید با نگرانی به سمتم آمد تا کمکم کند، ولی نمیتوانستم حتی نزدیکی حضورش را تحمل کنم ِ سپس در کابینت بالا را باز کردم و برای برداشتن لیوان دیگری، دستم را بلند کردم که تلخی تنفری که بار دیگر مذاق جانم را میزد، رویم را برگرداندم و خواستم لیوان را بردارم که سرم به شدت گیج رفت که دستم را گرفت اما با صدای بلندی جیغ زدم:
برو عقب!
در ایوان چشمان کشیده اش، نگاهش به نظاره پرخاشگری ام مات و متحیر مانده و شاید فهمیده بود که زود رنجی دوران سخت بارداری هم به عقده نهفته در سینه ام اضافه شده که خودش را عقب کشید تا راحت باشم.
سرم به قدری گیج میرفت که تمام آشپزخانه و کابینتها دور نگاهم میچرخید و چشمانم طوری سیاهی رفت که دستم به دسته لیوان بلور داخل کابینت ماند و مثل اینکه بدنم تمام توانش را از دست داده باشد، قامتم از زانو شکست که مجید با هر دو دست، بازوانم را گرفت تا از حال نروم و در عوض، پارچه تور سفید رنگی که کف کابینت پهن کرده بودم، با دستم به پایین کشیده شد و تمام سرویس پارچ و لیوان بلور جهیزیه ام را با خودش پایین آوُرد و صدای وحشتنا ک شکستن آن همه شیشه در یک لحظه جیغم را در گلو خفه کرد
ِدیگر نتوانستم روی پا بایستم که همانطور که در حلقه دستان مجید مچاله شده بودم، کف آشپزخانه نشستم. با همه وجودم حس میکردم نه تنها چهارچوب بدن خودم که نازنین سه ماهه ام نیز از ترس به خودش میلرزد و مجید مدام زیر
گوشم زمزمه میکرد:
نترس الهه جان! چیزی نشد، آروم باش عزیزم!
تمام سطح آشپزخانه از خرده های ریز و درشت شیشه پر شده و حتی روی سر و شانه مجید هم
ُ ذرات بلور میدرخشید که با نگرانی ادامه داد:
الهه جان! تکون نخور تا برم جارو بیارم.
بازوهایم را که همچنان میلرزید، به آرامی رها کرد و از جایش بلند شد که پیش از آنکه قدم از قدم بردارد، خشکش زد. سرم به شدت منگ شده و توانی برایم نمانده بود تا ببینم چه اتفاقی افتاده که اینچنین از جایش تکان نمیخورد.
چیزی را از روی کابینت برداشته و تنها خیره نگاهش میکرد که....
به قلم فاطمه ولی نژاد
┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••┈┈
کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻
┏━━━━━━━━🌻🍃━┓
@sedratolmontaha313
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛