~🕊
🌿#کلام_شهید💌
سعےڪنید سڪوتشما
بیشتر از حࢪفزدن باشد
هࢪ حࢪفے ࢪا ڪه مےخواهید بزنید
فڪࢪ ڪنید ڪه آیا ضࢪوࢪۍ هست یا نھ؟
هیچ وقت بےدلیل حࢪف نزنید..
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری♥️
°•|💛🌟#j๑ïท ➺
❁|
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#شیخ_هادی❤️
#ساکنهمیشگیِ.نجف
شیخ هادی می گفت: آدمی که ساکن نجف شده نمی تواند جای دیگری برود.
شما نمی دانید زندگی در کنار مولا چه لذتی دارد.
او به مدت سه سال جهت ادامه ی تحصیلات حوزوی در شهر نجف اشرف سکونت داشت.
از زمانی که ساکن نجف شد، به اعمال و رفتارش خیلی دقت می کرد.
مراقب بود که کار های مکروه انجام ندهد. شیخ هادی آن قدر زندگی در نجف را دوست داشت که می گفت: بیایید همه برویم آنجا زندگی کنیم.
آنجا به آدم آرامش واقعی می دهد.
می گفت قلب آدم در #نجف یک جور دیگر می شود.
اين اواخر به مرحوم آيت الله كشميري ارادت خاصي پيدا كرده بود.
كتاب خاطرات ايشان را ميخواند و به دستورات اخلاقي اين مرد بزرگ عمل ميكرد.
يادم هست كه ميگفت: آيت الله كشميري عجيب به نجف وابسته بود.
زماني كه ايشان در ايران بستري بود ميگفت مرا به نجف ببريد بيماري من خوب ميشود.
هادي اين جملات را ميخواند و ميگفت: من هم خيلي به اينجا وابسته شده ام، نجف همه ي وجود ما را گرفته است،
هيچ مكاني جاي نجف را براي من نميگيرد.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری ♥️
°•|💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی شهید محمد هادی ذوالفقاری توسط یکی از دوستداران شهید از ترکیه
#شهید#شهادت #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
من یقین دارم
چشمی که به نگاه حرام عادت کند خیلی چیزها را از دست میدهد
چشم گناهکار لایق شهادت نمیشود...
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
علاقه زیادی به #شهید_ابراهیم_هادی داشت.
همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از شهید ابراهیم هادی داشت.
درخصلت ها خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🕊🌷
خواهران،
حجابتـان را
مثلحجـابحضرتزهرا‹س›
رعایتکنیدنهمثلحجابهایامروز..
چوناینحجـابهـا؛
بویحضرتزهـرا‹س›نمیدهد.🌱
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#روایت_عشق
#حجاب
✍ خودسازیباشهدا🌹
⚠ در ڪوچه و خیابان سرتان
را بالا نگیرید و با صدای بلند
در جلوی نامحرم صحبت نڪنید.
🚫سعی ڪنید سر به زیر باشید.
🔥با نامحرم زیاد و بیدلیل حرف نزنید،
ڪه حیا و عفت از دست میرود.
🌷 #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
#پسرک_فلافل_فروش 📚
#شهیدآنه🕊
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
اولین بار که ایشان را دیدم با یک خودرو به سمت نجف برمی گشتیم، موقع اذان صبح بود که به ورودی نجف و کنار وادی السلام رسیدیم، هادی به راننده گفت: نگه دار، تعجب کردم، گفتم: شیخ هادی اینجا چکار داری؟
گفت: می خواهم برم وادی السلام.
گفتم: نمی ترسی؟ اینجا پر از سگ و حیوانات است، صبر کن وسط روز برو توی قبرستان، هادی برگشت و گفت: مرد میدان نبرد از این چیزها نباید بترسد، بعد هم پیاده شد و رفت.
بعدها فهمیدم که مدتها در ساعات سحر به وادی السلام می رفته و بر سر مزاری که برای خودش مشخص کرده بود مشغول عبادت می شده.
🎤راوی: دوست عراقی شهید