eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
8.7هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
" اَشهَدُ انَّ "، شما زنده‌تر از ما هستید! مرگ در مسلک ققنوس ندارد جایی... #شهید_محمدحسین_محمدخانی
همسرشهید: در دمشق بودم که فهمیدم شده... وقتی با✈ هواپیمای مخصوص را اوردند ایران و ماهم جداگانه امدیم... رسیدم خانه، اینترنتم را وصل کردم، اخرین پیامهای تلگرامی اش تک تک📩 می امد، دانه دانه پیامها را از منطقه فرستاده بود و من هربار با صدای🔊 هشدارش می شکستم؛ ➖بار اول که دیدمت،چنان بی مقدمه زیبا بودی که چند روز بعد یادم افتاد باید عاشقت می شدم....❤❤ جنگ چیز خوبی نیست،مگراینکه تو مرا با خود به غنیمت ببری...💚 شق‌القمری💗 !معجزه ای!تکه ی ماهی🌙! لاحول ولاقوه الابالله... خندیدی و برگونه تو چال افتاد... از چاله درامد ،دلم افتاده به چاه... خداهمیشه به دیوانه ها حواسش هست! گذاشت سرخ ترین🍎 سیب،سیبِ من باشد... 💕دوستت دارم.💖 بگو این بار باور کرده ای؛ 💞عشق💞 درقاموس من از نان شب واجب تر است... 💦دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست... انجا که باید دل به دریا زد همین جاست... به قول‌شاعر: 👈ای که تویی همه کسم،،،، 👈بی تو میگیره نفسم. در دل من است انچه تو در چشمانت پنهان کرده ای ... دلم دیوانه بودن با تو را میخواست... داشتنت، لحظه لحظه زندگی ام را می سازد و 💗عشقت💗 ذره ذره وجودم را.... ✅یه قانونی هست که میگه: همیشه حق مسلم با اونیه که دوستش داری... مرا ببخش‌و بالبخندت به من بفهمان که مرا بخشیده ای که من هرگز طاقت گریه ات را ندارم.... کاش اینجا بودی... کاش پیشم بودی.... من را ببخش... حلالم کن... من گیر کردم..... خواهش‌میکنم.... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کاش این پیامها هم مثل ان قبلی ها بود ومن درجوابش مینوشتم: به جای این ننه من غریبم بازی ها پاشوبیا! بیست ونه روزی که توی غربت بودم تا بیاید وباهم برگردیم،فقط سه بار‌زنگ زد....
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#معرفی_شهید: #شهید_مدافع_حرم_محمدحسین مرادی شهید محمدحسین مرادى 👈در سى‌ام مهرماه سال ۱۳۶۰ در محله
✔خاطره ای عجیب از شهید محمدحسین مرادی به نقل از مادر: سیدرضا حسینی که دایی محمد حسین بود، 👈سال 1366 به رسید. ایشان را در امامزاده اکبر_چیذر دفن کردیم. سال های بعد که پسرخاله ی محمد حسین فوت کرد، تابوت او را به امامزاده برده و اتفاقا کنار قبر دایی اش گذاشته بودند تا مزارش برای دفن آماده شود. آن روز دست روی تابوت پسرخاله اش گذاشته و گفته بود: 👈 آقا محسن، از جای من پاشو اینجا جای من است‼! آن موقع همه این کلام را شنیدند اما کسی متوجه نشده بود که منظور پسرم از این حرف چیست. چند سال بعد که محمد حسین در به رسید، او را درست در کنار مزار دایی اش، 🔶 یعنی همان جا که آن روز اشاره کرده بود، دفن کردند.  🔶برای همه عجیب بود که پسرم از همان زمان می دانست که شهید می شود و حتی دفنش را مشخص کرده بود!
°••🍃🌸♥️↻ ° ‌ تصور نمیکردم ها اینقدر و شنگول باشند، اصلا آدم های ریشو را که میدیدم تصور میکردم دپرس و افسرده و مدام دنبال و غصه هستند... یک میز گذاشته بود توی خانه ی دانشجویی اش، وارد که میشدیم بعد از ، و مسخره بازی شروع میشد. یک رسمی هم بین رفقا داشتند، هرکس که تازه وارد بود و میخواست لباسش را عوض کند، میفرستادند اتاقکی که برای عوض کردن بود. همین که وارد میشد می انداختند داخل اتاقک و درش را از پشت می‌بستند!!!😄 🙂 ♥️ •••
دراز کشیده بود.از پشت بیسیم با حرف زد به احترام از جا بلند شد و نشست. بعد که 🗣صحبتشون تمام شد، دراز کشید.حالا نوبت بچه ها بود که شوخی رو راه بندازن.😄 یک هو یک 💥خمپاره شصت(خمپاره شصت صدایش موقع اصابتش صادر میشود) خورد.اما از جایش بلند نشد. 📹فیلمبردار بودند و فرمودندمحمدحسین برا خمپاره پا نشد ولی برا بلند شد
در محضر شهدا از ❤️ بیشتر چیزهای باطنی درس گرفتم حالیم شد شهدا زنده اند با آنها می شود حرف زد یا درددل کرد یا اینکه می شود چیزی از آنها خواست... عشق شهدا بود ناغافل ما را هم دنبال خودش می کشاند هر وقت می آمد معراج شهدای دانشگاه میرفت روی قبرها چفیه میمالید بوس می کرد عطر و ادکلن می زد💕