فرشته نگهبان - @mer30tv.mp3
زمان:
حجم:
4.29M
#قصه_شب
فرشته نگهبان
🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱
#کودکان_حَرَم
#افق
#امامزاده #سیدمنصورع
https://eitaa.com/seidmansooremamzade
°•🌺•°
اعمالقبلازخواب☝️🏻🌸
شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃
التماسدعا✋🏻
#کودکان_حَرَم
#افق
#امامزاده #سیدمنصورع
https://eitaa.com/seidmansooremamzade
🔸️شعر نماز من
🌸رو به قبله، پنج بار
🌱روز و شب در هر نماز
🌸با خدای مهربان
🌱میکنم راز و نیاز
🌸در شروع هر نماز
🌱نام او را میبرم
🌸در رکوعم شادمان
🌱سوی او خم میشوم
🌸بعد حمد و سوره را
🌱بر زبان می آورم
🌸میکنم سجده دوبار
🌱رو به روی خالقم
🌸باز هستم در قنوت
🌱با خدا در گفت و گو
🌸دست من پل میشود
🌱از دلم تا پیش او
#کودکان_حَرَم
#افق
#امامزاده #سیدمنصورع
https://eitaa.com/seidmansooremamzade
#قصه_کودکانه
🦊 روباره مکار و بز کوهی 🐐
روزی و روزگاری روباه بسیار حیله گری زندگی میکرد که همیشه دوست داشت به دردسر بیفتد تا بتواند با کمک هوش خود و نیرنگ برای آن راه حلی پیدا کند.
یک روز روباه در حال عبور از جنگل، به درون چاهی افتاد، اما هر چه تلاش کرد نتوانست از چاه بیرون بیاید. مدتی که گذشت یک بز کوهی که خیلی هم تشنه بود به سر همان چاه رسید. روباه را که دید، پرسید؛ «آب این چاه آشامیدنی است؟» روباه هم که منتظر چنین لحظه ای بود با خوشحالی جواب داد: «بله، عجب آب گوارایی! خیلی هم زلال و خنک است.»
و تا میتوانست از آب چاه برای بز تشنه تعریف کرد و از بز خواست تا برای نوشیدن آب به داخل چاه برود.
بزکوهی که خیلی تشنه بود و حرفهای روباه هم او را برای خوردن این آب مشتاق تر کرده بود، بدون لحظه ای درنگ به داخل چاه پرید و تا میتوانست آب خورد. بعد از اینکه تشنگی اش برطرف شد از روباه خیلی تشکر کرد و گفت: « حالا چه طور باید از این چاه بیرون بروم؟»
روباه که بوی آزادی به مشامش خورده بود، جواب داد: «خب این خیلی ساده است. تو به من کمک میکنی تا بیرون بروم و بعد ببین که چه طور در مدت کوتاهی آزاد میشوی…
سم های عقبی ات را طوری به دیوار چاه تکیه بده که ارتفاع شاخ هایت به بالاترین حد ممکن برسد، به این ترتیب من بیرون می پرم و تو را هم بیرون میکشم.»
بز باز هم بدون اینکه لحظه ای فکر کند همان کارهایی را که روباه گفته بود، انجام داد. روباه هم خیلی راحت با دو جهش به دهانه ی چاه رسید و نجات پیدا کرد. روباه بلافاصله به راه افتاد و رفت و بز که این وضع را دید، شروع کرد به داد و فریاد و سرزنش روباه که به قولش عمل نکرده بود.
روباه در حالی که دور میشد، گفت: «طفلکی بز بیچاره! تو هر چه قدر هم که تشنه بودی باید قبل از پریدن به داخل چاه، راهی برای بیرون رفتن از آن پیدا میکردی!»
بچه های عزیز از این قصه نتیجه می گیریم که
ما هم باید قبل از انجام هر کاری خوب فکر کنیم تا به عاقبت بزکوهی دچار نشویم.
#کودکان_حَرَم
#افق
#امامزاده #سیدمنصورع
https://eitaa.com/seidmansooremamzade
#کاردستی
ایده کاردستی با نی
#کودکان_حَرَم
#افق
#امامزاده #سیدمنصورع
https://eitaa.com/seidmansooremamzade
#بیاین_باهم_نقاشی_بکشیم😁🖌
ایده ی تزیین دفتر مشق بچه ها
#کودکان_حَرَم
#افق
#امامزاده #سیدمنصورع
https://eitaa.com/seidmansooremamzade
35.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون
گروه فریاد
📼این قسمت : روز مسابقه
#کودکان_حَرَم
#افق
#امامزاده #سیدمنصورع
https://eitaa.com/seidmansooremamzade
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ 1
ای پیامبر، ما به تو خیر بسیار، برکت فراوان و نسلی پربار بخشیدهایم.
فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ 2
پس برای خوشنودی پروردگار نماز بخوان و شتر قربانی کن.
إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ 3
بی تردید تو بی فرزند نیستی، بلکه دشمن تو نسل بریده، بدون خیر و بی سرانجام خواهد بود.
#متن
#ترجمه
#سوره_کوثر
#کودکان_حَرَم
#افق
#امامزاده #سیدمنصورع
https://eitaa.com/seidmansooremamzade
🌺خدای خوب و مهربون داده به پیغمبرمون
🌺کوثری چون فاطمه رو عزیز قلب همه رو
🌺پس ای رسول مهربون دعا بکن، نماز بخون
🌺تو نذر و قربانی بده
#شعر
#سوره_کوثر
#کودکان_حَرَم
#افق
#امامزاده #سیدمنصورع
https://eitaa.com/seidmansooremamzade
بچّه ها باید هر دو پایشان را درون گونی کرده، لبه های گونی را در دست بگیرند.
🔆دو طرف زمین بازی سبدی رو گذاشته وروی توپ های رنگی کارهایی که کوثری و ابتری هست رو بنویسید ودر یک سبد بندازید
با اعلام شما، بچّه ها باید جفتْ پا به همراه گونی بپرند و مسیر مسابقه را طی کنند وتوپ های کوثری رو از داخل سبد بردارند وبرگردند و در سبد خالی بندازن..هرکسی زودتر برگرده وبیشترین توپ رو جمع کنه برنده ست .
#بازی
#تدبر
#سوره_کوثر
#کودکان_حَرَم
#افق
#امامزاده #سیدمنصورع
https://eitaa.com/seidmansooremamzade
یه روز یه باغبونی ----- یه مرد آسمونی
نهالی کاشت میون ----- باغچه ی مهربونی
می گفت سفر که رفتم ----- یه روز و روزگاری
این بوته یاس من ----- می مونه یادگاری
هر روز غروب عطر یاس ----- تو کوچه ها می پیچید
میون کوچه باغا ----- بوی خدا می پیچید
اونایی که نداشتن ----- از خوبی ها نشونه
دیدن که خوبی یاس ----- باعث زشتی شونه
عابرای بی احساس ----- پا گذاشتن روی یاس
ساقه هاشو شکستن ----- آدمای ناسپاس
یاس جوون بعد اون ----- تکیه زدش به دیوار
خواست بزنه جوونه ----- اما سر اومد بهار
یه باغبون دیگه ----- شبونه یاسو برداشت
پنهون ز نامحرما ----- تو باغ دیگه ای کاشت
هزار ساله کوچه ها ----- پر می شه از عطر یاس
اما مکان اون گل ----- مونده هنوز ناشناس
#قصه
#شعری
#حضرت_زهرا
#کودکان_حَرَم
#افق
#امامزاده #سیدمنصورع
https://eitaa.com/seidmansooremamzade