رادیو مفسر// سیدنیما موسوی
رضا پهلوی بیشک حامل بیهویتترین، بیمحتواترین و بیمصرفترین گفتمان سیاسی در ایران است.
آنچه در سالهای اخیر در گفتمان او میبینیم؛ به گونهایست که نمیتوان او را ذیل هیچ ایدئولوژی دستهبندی کرد. در بادی امر باید دانست که گفتمان او ذیل چپ نمیگنجد و با وجود اینکه محمدرضا پهلوی در دهه ۱۳۵۰ و با راهبری جناح چپ حزب رستاخیز به گفتمان چپ در اقتصاد نزدیک شد ولی رضا پهلوی خود را بصورت علنی در برابر الگوی چپ تعریف میکند. از سوی دیگر رضا پهلوی را نمیتوان لیبرال دمکرات نامید؛ وی مهمترین وارث نظریه سلطنت در صحنه سیاسی ایران است اگر کسی دنبال گزینه لیبرال دمکرات برای دوران پس از ج.ا باشد بدنبال افرادی چون حسن شریعتمداری یا جبههملی میرود.
اگر سلطنت در همه جای دنیا نماد حفظ نهاد سنت و محافظهکاری است؛ وی ذیل گفتمان محافظهکاری و یا گفتمان راستافراطی نیز نمیگنجد. او با جشن حنوکای یهودی انس بیشتری دارد تا آداب و رسوم اسلامی و شیعی. وی حتی در منزل نیز با فرزندان خود به فارسی صحبت نمیکند. سبک زندگی او بیش از شباهت به یک خانواده سنتگرا حتی از نوع سکولار آن بیشتر شبیه به خانوادههای نوکیسه ایرانی است که مشتری ثابت تورهای ترکیه در دهه ۱۳۸۰ بودند. از همین رو خلق و خوی نوکیسگی از جمله اختلافات فوزیه شاهزاده مصری با خانواده پهلوی در گذشته بود. از سوی دیگر وی هیچ ارتباطی با دین رسمی قانون اساسی مشروطه هم ندارد عمده حامیان وی در فضای مجازی فحاشان به دین و آتئیستها هستند که حتی در روزگاری که احتیاج به همدلی بخش مذهبی جامعه دارند آنان را به تیرچراغ برق در فردای پس از ج.ا ارجاع میدهند.
در واقع گفتمان رضا پهلوی نه چپ است، نه اسلامی، نه محافظهکار و نه لیبرال دمکرات. از همینرو وی دچار بیمحتوایی در گفتمان و بیمصرفی در عملکرد میباشد. حرکت پیرامون رضا پهلوی ترول و فحاشی را جایگزین مبارزه و اینستاگرام را جایگزین کتاب کردهاست و مهمترین تئوریسین آن بلاگری همچون "وحید بهمن" است. آخرین موضعگیریهای رضا پهلوی در حمایت از اسراییل در اوج تهدیدات نظامی علیه ایران از آن جهت معنی مییابد که وی بیمحتوایی و بی مصرفی را با خیانت به تمامیت ارضی جبران میکند. تصویر بالا آخرین موضع او در باب حمله اسراییل و شهادت پرسنل پدافندی ایران است که بدون محکومیت و حتی عرض تسلیت شهادت پرسنل عملا در کنار نیروی متجاوز قرار میگیرد.
✅@Seidnima70
رادیو مفسر// سیدنیما موسوی
یک پیشبینی:
معتقدم "کامالا هریس" رییسجمهور آینده ایالات متحده خواهد بود و ورود او به کاخ سفید اوضاع منطقه غرب آسیا را به سمت مهندسی نوین امنیتی خواهد برد.
مهمترین شتک پیروزی او در انتخابات، افول ستاره بنیامین نتانیاهو و تقویت بلوک لیبرال در سرزمینهای اشغالی خواهد بود که در حال حاضر مهمترین نماد آن "یایر لاپید" رهبر "یشعتید" است. آنچه در مورد آغاز پیگیری نهادهای امنیتی در مورد افشای اسناد دفتر نتانیاهو آغاز شدهاست زمینهای برای تقابل دستگاه امنیتی با دفتر نخستوزیر اسراییل میباشد. از سوی دیگر در هفته گذشته برای نخستین بار اپوزیسیون نتانیاهو روایت جدیدی از تلفات نیروهای ارتش اسراییل در طول ۲۵ ماه جنگ را اعلام کرد؛ این برای نخستین بار بود که در یکسال گذشته روایت ارتش از تلفات نیروهای اسراییلی بصورت رسمی مورد خدشه قرار میگرفت. این دو حادثه در سرزمینهای اشغالی را زمینهساز عزم جدی نیروهای امنیتی و بلوک لیبرال برای حتی یک انتخابات زودهنگام در سرزمینهای اشغالی میدانم.
ورود لاپید و بلوک لیبرال در وهله نخست به معنی پذیرش طرح بازگشت اسراییل به مرزهای ۱۹۶۷ و موافقت با تشکیل دولت فلسطینی با شناسایی جهانی میباشد؛ چیزی که حتی نفتالی بنت در مصاحبه ماههای گذشته خود بر آن تاکید داشت. از سوی دیگر این طرح منجر به جدی شدن عادیسازی رسمی روابط اعراب و اسراییل پس از تشکیل دولت فلسطینی و حتی تاسیس ناتوی عربی خواهد بود؛ طرحی که پیشتر در اجلاس نقب۱ در زمستان ۲۰۲۲ مطرح شدهبود. البته این طرح در سطح کلان باعث شکاف جدی اسراییل و روسیه خواهد بود و در عوض ایران را به روسیه نزدیکتر خواهد کرد.
✅@Seidnima70
رادیو مفسر// سیدنیما موسوی
در این روزها در رسانههای فارسی در باب انتخابات امریکا این پرسش مطرح میشود که منافع ایران در دوران کدام گزینه ریاستجمهوری بهتر تحقق مییابد؟
چهار سال پیش در نوشتاری در همین کانال ترامپ را گزینه بهتر ایران در انتخابات ۲۰۲۰ خواندم و هنوز هم معتقدم رالی رییسی و ترامپ برای ایران با توجه به سیاست نگاه به شرق دولت سیزدهم برای منافع ایران بهتر بود و امروز معتقدم همزمانی حاکمیت تیم برجام در تهران و تیم ترامپ در واشنگتن ایران را وارد رالی شکست خورده سالهای ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۹ در همزمانی دوران ترامپ و روحانی خواهد کرد؛ دورهای که ایران تنها میتوانست ۲۰۰هزار بشکه در روز نفت صادر کند. ضمن اینکه ترامپ توانایی ایجاد ائتلاف علیه ایران را ندارد ولی بایدن با همسویی چین و روسیه پس از باز گذاشتن دست چین در میانمار و افغانستان و رفع تحریم نورداستریم۲ چین و روسیه را وارد بازی فشار بر ایران در آغاز دوران ریاستجمهوری خود کرد.
ولی در حال حاضر با توجه به جنگ اوکراین که تمامی معادلات صحنه سیاست جهانی را دچار تغییر کرده است معتقدم که اختلاف میان شرق و غرب راه تنفس خوبی را برای تهران باز کردهاست. در طول جنگ اوکراین ایران توانست فروش نفت خود را افزایش دهد و به دوران پیش از تحریم نزدیک شود. ضمن اینکه ایران بدلیل همسویی سیاسی و امنیتی با چین و روسیه وارد سازمان شانگهای و همینطور مجمع بریکس شد. به همین دلیل معتقدم پیروزی یک گزینه ریاست جمهوری "پروناتو" همچون کامالا هریس بدلیل سیاست مهار روسیه راه تنفس بیشتری را برای ایران باز خواهد کرد. در واقع سیاست گسترش ناتو در شرق اروپا و حوزه پاسیفیک برای مهار چین و روسیه میتواند این دو را به تهران نزدیک کند و در عین حال فرصتهایی را از دل شکاف غرب و شرق برای تهران فراهم کند. به همان نسبت ورود یک رییسجمهور که با تضعیف ناتو بدنبال سیاست "اول آمریکا" و بازگشت به دکترین مونروئه است و تمایلات ایدئولوژیک در راستای همسویی با اسراییل دارد در حال حاضر چندان به سود ایران نیست و عملا به معنی تبدیل شدن "مهار ایران" به اولویت نخست سیاست خارجی امریکا خواهد بود.
✅@Seidnima70
رادیو مفسر// سیدنیما موسوی
پیروزی ترامپ فراتر از یک پیروزی ساده انتخاباتی به معنی ورق خوردن صفحه تاریخ سیاسی قرن ۲۱ و چالش جدی بسیاری از نهادهای سیاسی و دکترینهای امنیتی در سطح جهان میباشد؛ از سوی دیگر انتخاب ترامپ زمینه را برای تضعیف روندهای همگرایانه و چندجانبهگرایی در روابط بینالملل بوجود خواهد آورد؛ فرآیندهایی که از دهه ۱۹۹۰ تاکنون کمابیش به حیات خود ادامه دادهاند و حال پس از جنگ اوکراین دچار چالش شدهاند.
شکست خورده این روند بدون شک چین خواهد بود. چین با وجود تقویت روابط تایوان و امریکا در طول سالهای تصدی بایدن توانست در چهار پرونده پیرامون خود یعنی افغانستان، پیمان شانگهای، بنگلادش و میانمار کسب توفیق کند و حال باید به دورانی برگردد که امریکا و فیلیپین هر چند ماه رزمایشهای منظمی را دریای چین برگزار میکردند و چه بسا امریکا از طریق نهادهایی چون یوساید نفوذ خود را در آسیای مرکزی تقویت نماید. با توجه به نقش افرادی مثل "مت پوتینگر" در کارزار انتخاباتی ۲۰۲۴ ترامپ بنظر میرسد که ایده اصلی ترامپ "مهار چین" از طریق ائتلافهای امنیتی در حوزه آسیا و پاسیفیک باشد.
ایران قطعا از متضررترین کشورها در پی روی کارآمدن ترامپ خواهد بود. راهروی هندوعربی در دولت ترامپ با قدرت پی گرفته خواهد شد؛ راهرویی که هند و عربستان بعنوان ثقل احتمالی سیاست ترامپ در حوزه آسیایی در آن ذینفع هستند. ضمن اینکه ترامپ قطعا موضع همسوتری نسبت به بایدن در قبال راهروی زنگزور خواهد داشت. همسویی ایدئولوژیک ترامپ با اسراییل و نیز زیر ضربه رفتن شبکه تبادل ایران و چین نیز به نظر میرسد وجه دیگر این تقابل باشد. تنها شانس ایران افزایش شدید تقابل چین و امریکاست که ممکن است به همسویی بیشتر پکن با تهران بیانجامد که البته بعید است تیم سیاست خارجی دولت مسعود پزشکیان با لابیستهای چین در تهران روابط خوبی داشته باشند.
اروپا نیز به نظر میرسد در عوض فرآیند تضعیف ناتو در دوره ترامپ از متضررین باشد. تعارضات بین آلمان و فرانسه با امریکا طی سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۰ بر سر موضوعاتی چون تعرفه فولاد اروپا و یا تشکیل ارتش اروپایی بخشی از اختلافات ترامپ و اروپا در دوره گذشته بود. حال با تضعیف این قاره از آغاز جنگ اوکراین بنظر میرسد که امریکا درصدد بهرهگیری و افزایش حقحساب اروپا در قبال مسائل امنیتی باشد؛ ضمن اینکه رویکردهای او در قبال ناسیونالیسم اقتصادی مناسب با رویکردهای آتلانتیکگرایی حاکم بر اروپا نیست و ممکن است به تضعیف هر چه بیشتر اقتصاد قارهسبز منجر شود.
✅@Seidnima70
رادیو مفسر// سیدنیما موسوی
برکناری یواو گالانت از وزارت جنگ و انتصاب "یسراییل کاتص" بعنوان نیروی معتمد شخص نتانیاهو در پست وزارت جنگ نسبت به چند مسئله رخ میدهد:
۱- فرستادن حریدیها به خدمت سربازی با توجه به فقر نیروی انسانی و جنگ اسراییل در چند جبهه، مورد انتقاد احزاب اولتراراست اسراییل و افرادی چون اسموطریچ در کابینه اسراییل است. گالانت از مهمترین حامیان گسترش جنگ در جبههشمالی و افزایش سطح حملات نسبت به لبنان و سوریه بود. وی در آخرین اظهارنظرهای خود پیش از برکناری نیز از لزوم گشایش جبهه جنگ در سوریه برای حمله به عقبه حزبالله سخن گفته بود.
۲- گالانت علیرغم عضویت در لیکود، بیشترین هماهنگی را با بایدن داشت. وی در عوض گشایش جبهه جنگ در شمال، خواهان ترک نوار غزه و محور فیلادلفیا و نیز توافق با حماس در جهت آزادی گروگانها بود. از همینرو برکناری وی همزمان با انتخاب ترامپ را در جهت راهبرد نتانیاهو برای اجرای طرحی که یکسال پیش کوشنر ارائه داد میفهمم. طرح کوشنر برای توریستی کردن نوار غزه به نظر میرسد که با طرح امارات و مصر جهت تمشیت امور غزه بدست "محمد دحلان" مشترک باشد. این طرح نقطه مقابل طرح بایدن و بلینکن است که خواهان حاکمیت تشکیلات خودگردان در نوار غزه بودند. حال با تغییرات ایجادشده در واشنگتن این طرح امکان تحقق بیشتری دارد.
۳- در سطح کلان بنظر میرسد که تغییراتی که از گالانت شروع شده؛ حال قرار است تا به هالوی(رییس ستاد ارتش) و روننبار(رییس شاباک) نیز تسری یابد. این تغییرات گویا در جهت اقتدارگرا شدن سامانه و تغییر ساختار اسراییل به سمت افزایش قدرت نتانیاهو میباشد؛ گویا سرمشق وی، اردوغان و پوتین هستند که با تغییر قوانین، قدرت خود را تسری بخشیدند. از سوی دیگر بازرسی نهادهای امنیتی از دفتر نتانیاهو نیز به نظر میرسد ناشی از احساس خطر این نهادها از این طرح نخست وزیر باشد؛ طرحی که حدود دو سال پیش، از لایحه اصلاحات قضایی نتانیاهو آغاز شد.
✅@Seidnima70
رادیو مفسر// سیدنیما موسوی
از ابتدای سال ۲۰۲۴ اخباری مبنی بر انتقال دفتر سیاسی حماس از قطر به گوش میرسید. این دفتر که پس از بحران سوریه از دمشق به دوحه انتقال یافت؛ در طول یک سال گذشته زیر اهرم فشار امریکا برای آتشبس و آزادی گروگانها قرار دارد. این امر تا جایی بود که اسماعیل هنیه از آغاز سال ۲۰۲۴ به تدریج به محور ایران، ترکیه و روسیه نزدیک شد. حال با پیروزی مجدد ترامپ و هراس قطر از تکرار سناریوی حصر طی سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۰ به نظر میرسد که فشارها برای خروج دفتر سیاسی از دوحه بیشتر شدهاست. ضمن اینکه فشارهای امریکا پس از نپذیرفتن آتشبس و نیز اعدام "گولدبرگ پلین" گروگان امریکایی-اسراییلی بر حماس افزایش یافتهاست.
حماس در دهه ۱۹۹۰ بیشتر شامل دو جناح خلیجی و غربی بود. جناح خلیجی آن را خالد مشعل و جناح غربی آن را موسی ابومرزوق هدایت میکرد. حوادث سوریه و انتقال دفتر حماس به دوحه باعث قدرت هر چه بیشتر جناح خلیجی شد؛ آن هم زمانیکه شبکه مالی ابومرزوق پس از ۱۱سپتامبر آسیب جدی دیدهبود. پس از دوران فترتی که در بحران سوریه رخ داد؛ حوادث دوره ترامپ و سپس هفتم اکتبر باعث شد تا حماس هر چه بیشتر به ایران نزدیکتر شود. آنچه از آغاز سال ۲۰۲۴ رخ دادهاست بیانگر این امر میباشد که بخشی از حماس میل جدی به سمت خروج از قطر پیدا کردهاست ولی دنبال آن بودهاست که بدیل قطر کشوری مرتبط با جهان عرب و یا جهان اهل سنت باشد. در حال حاضر و در صورت صحت اخبار مبنی بر خروج دفتر حماس از دوحه، عراق، ترکیه و الجزایر بعنوان گزینههای بدیل دفتر سیاسی حماس هستند.
ترکیه بدلیل تمایل به افزایش روابط با عربستان و مصر تمایل چندانی برای تبدیل شدن به پایگاه یک گروه اخوانی همچون حماس ندارد. عراق هم که در دوره سودانی ضمن همسویی امنیتی با ایران درصدد افزایش این همکاریها با عربستان و ناتو است از میزبانی دفتر سیاسی حماس استقبال نمیکند اگر چه از ماه جولای برخی از رسانههای منطقه از توافق ایران و عراق برای استقرار این دفتر در بغداد سخن میگفتند. با این حساب به نظر میرسد که حماس گزینهای جز الجزایر و یا لبنان را در چنته نداشته باشد. دور شدن حماس از خلیج فارس حتی به مقصد ترکیه و الجزایر هم میتواند ظرفیت حماس برای گفتگوی ایران با بخش مذهبی اهل سنت را افزایش دهد. اگرچه گزینه الجزایر با توجه به تمایل فرانسه و عربستان محتملتر به نظر میرسد.
✅@Seidnima70
رادیو مفسر// سیدنیما موسوی
ششمین انتخابات پارلمانی اقلیم کردستان عراق روز ۱۸ اکتبر برگزار شد و حزب دمکرات به رهبری نچیروان بارزانی با کسب ۳۹ کرسی، اتحادیه میهنی به رهبری بافل طالبانی با کسب ۲۳ کرسی، جنبش نسلنو با ۱۵ کرسی و اتحاد اسلامی با ۷ کرسی چهار حزب برتر بودند. انتخاباتی که پس از دو سال وقفه برگزار شد و با تغییراتی از جمله کاهش کرسیهای پارلمان اقلیم از ۱۱۱ به ۱۰۰ مواجه بود.
اهمیت انتخابات ۲۰۲۴ از این جهت است که در تقاطع بحرانهای اقلیم واقع شدهبود. از یکسو چالشهای روابط اقلیم با بغداد بر سر حقوق کارمندان و صادرات نفت به ترکیه باعث تضعیف هر چه بیشتر اقتصاد اقلیم شده است. علاوه براین رهبران نسل دوم اقلیم هم دچار روابط متعارضی هستند؛ از یکسو اختلافات بین لاهور شیخ جنگی و بافل طالبانی در سلیمانیه به انشعاب جبهه خلق از اتحادیه میهنی انجامید. از سوی دیگر در اربیل هم اختلافات نچیروان بارزانی و مسرور بارزانی ریشهدارتر شدهاست؛ بویژه اینکه دستگاه امنیتی اربیل با وجود ارتقای جایگاه مسرور به نخست وزیری هنوز دست تیم اوست. برخلاف رویه یک دهه پس از حمله امریکا که حزب دمکرات و اتحادیه میهنی با "فهرست کردستان" بشکل واحد در انتخابات اقلیم حاضر بودند؛ انتخابات ۲۰۲۴ جاییست که بسیاری از تضادهای اقلیم از جمله تعارضات اقتصادی و نیز تعارضات موجود در هیئت حاکمه اقلیم در اوج خود قرار دارد. این تعارضات پس از همهپرسی سال ۲۰۱۷ با روندی رو به رشد مواجه بودهاست.
بافل طالبانی در مصاحبههای قبل و بعد از انتخابات بر این نکته تاکید کرد که وقت آن رسیده تا حاکمیت در اقلیم دچار تغییرات عمده شود. آنچه پیداست با وجود اینکه فهرست وی نتوانست رتبه نخست انتخابات باشد؛ ولی با توجه به کاهش کرسی حزب دمکرات و کاهش کرسیهای اقلیتها وی توان ائتلاف علیه حزب دمکرات را دارد که البته تمام اینها بسته به قدرت مذاکره او با سایر جریانات میباشد. غیر از حزب اتحاد اسلامی و چند حزب اقلیت که روابط خوبی با حزب دمکرات دارند مابقی احزاب مهم دارای شکاف جدی با این حزب هستند. نسلنو که رهبر آن دوسال پیش از نچیروان در دادگاه فدرال شکایت کرد تا اتحادیه میهنی که معارض قدرت ۳۲ ساله حزب دمکرات بر اقلیم است؛ "علی همهصالح" و جریان "موقف" که از مخالفان بارزانی هستند و ... نمونهای از این جریانات هستند. البته تغییرات سیاسی در اقلیم با توجه به قدرت اقتصادی خانواده بارزانی و نیز مهرهچینی آنان در دستگاه امنیتی حزب دمکرات(پاراستن) و پیشمرگهها قطعا دارای اصطکاکهای فراوان خواهد بود.
ناگفته نماند که ستاره این انتخابات "شاسوار عبدالواحد" تاجر جوانی است که رهبری حزب نسلنو را بر عهده دارد که پیشتر درباره وی در این کانال صحبت شده بود(+). وی بعنوان یک بازرگان کُرد که در حوزه املاک فعال است شناخته میشود و تلویزیون NRT و شرکت نالیا از جمله مایملک اوست. وی در سال ۲۰۱۷ با ایجاد کارزاری علیه همهپرسی مشهور شد؛ و در سالهای بعد از جمله منتقدین حاکمیت اتحادیه میهنی در سلیمانیه بود که در سال ۲۰۱۹ دستگیر شد و پس از آزادی اینبار لبه انتقاد خود را علیه بارزانی فعال کرد. نقش اپوزیسیونی که در سالهای قبل برعهده جنبش گوران بود و با مرگ "نوشیروان مصطفی" این حزب بسیار ضعیف شد؛ حال بنظر میرسد این نقش به نسلنو رسیده است. فضای انتخابات به گونهایست که عبدالواحد میتواند بعنوان حزب سوم، تاجبخش انتخابات پارلمانی اقلیم باشد.
✅@Seidnima70
رادیو مفسر// سیدنیما موسوی
اخیرا "مرتضی مردیها" استاد فلسفه ایرانی که در دهه ۱۳۷۰ پای ثابت "صفحات اندیشه" مطبوعات کشور بود و سالهاست در امریکا زندگی میکند؛ در یادداشتی که در کانال تلگرام خود منتشر کرد (+)؛ دلیل رای دادن خود به ترامپ را اعتقاد ویرانگر حزب دموکرات به مبادی حقوق بشر در مقابله با حکومتهای خطرناکی چون روسیه، چین، کرهشمالی و ... که به زعم او دشمنان جهان لیبرال دمکراسی هستند، نام برد.
این نگاه کودکانه آکادمیسینهای ایرانی به حوادث دوران جنگ سرد تا کنون برآیند یک نگرش ایدئولوژیک برآمده از زیستن در عصر رسانههایی چون ایراناینترنشنال و نگرشهای کوچهبازاری اپوزیسیون لیکودی ج.ا است. با نگاهی دقیقتر به حوادث دوره جنگ سرد در مییابیم که آغاز نگاههای امنیتی در مهار بلوک شرق و تشکیل سازمانهایی چون سیا، ناتو و سیتو در دوره ریاست جمهوری ترومن انجام شد؛ همچنان که مهار دو جانبه ایران و عراق و تحریمهای داماتو و نیز حرکت ناتو به سمت بلوک شرق سابق در دوران بیلکلینتون انجام شد؛ ضمن اینکه فروپاشی یوگسلاوی نیز بعنوان یکی از ستونهای چپ جهانی با بمباران ناتو در دوره کلینتون روی داد. تشدید تصاعدی سیاست رسمی مهار چین و روسیه هم از دوره اوباما و سفر هیلاری کلینتون به استرالیا در سال ۲۰۱۲ و نیز استقرار سپر دفاع موشکی در لهستان آغاز شد و حتی بمباران لیبی قذافی هم در دوره اوباما رخ داد.
در عین حال کمکهای سنگین مالی و تسلیحاتی امریکا به اوکراین و اسراییل برای مقابله روسیه و حماس هم در دوران بایدن انجام شد. در کنار این در دوران حاکمیت جمهوریخواهان در واشنگتن، حمایت از احزاب چپ و کشورهای رقیب نیز انجام شدهاست. دوستی با چین مائو در دوران نیکسون، همسویی با پوتین در دوران بوش و ترامپ و نیز همسویی با کرهشمالی در دوران ترامپ همه در دوران روسای جمهوریخواه انجام شدهاست. درگذر از اینکه جمهوریخواهان از بسیاری از احزاب چپ در یکصد سال اخیر حمایت کردهاند. حمایت از خمرهای سرخ، یونیتای آنگولا و مائوئیستهای افغانستان در دوره نیکسون و فورد انجام شد؛ چنانچه همسویی واشنگتن با حزب کمونیست عراق در اکتبر ۲۰۱۹ هم در دوره ترامپ صورت گرفت.
مراد از سطور بالا اذعان به اتکای حزبحمهوریخواه به سیاست مماشات و حقوقبشر در برخورد با رقبای جهانی نیست؛ صحبت اینجاست که سیاست امریکا در برخورد با دشمنان و رقبای این کشور فراتر از اندیشه نخبگان حزبی و سیاستگذاران کارزارهای انتخاباتی مدیریت میشود. نکته بعد هم اینکه سیاستخارجی آمریکا ایدئولوژیک و در جهت مقابله با چپ نیست بلکه استراتژیک است و ممکن است برای مقابله با دشمنان، با احزاب چپ هم همسو شود. و نکته پایانی اینکه در انتخابات ۲۰۲۴ "کامالا هریس" نماد تمامعیار لیبرال دمکراسی و روندهایی همچون تجارت آزاد، دخالت بشردوستانه، حمایت از گردش آزاد اطلاعات و فعالان دمکراسیخواه در سراسر جهان بود؛ برخلاف ترامپ که نماد دور شدن امریکا از لیبرالیسم به سمت مرکانتیلیسم بودهاست. در این میان رای به ترامپ از قضا نماد بدبینی بخش مهمی از جامعه امریکا نسبت به تجارت آزاد و روندهای دمکراسیخواهانه است نه در جهت ارتقای لیبرال دمکراسی مدنظر جناب "مرتضی مردیها".
✅@Seidnima70
رادیو مفسر// سیدنیما موسوی
تا بحال ترامپ سه انتصاب مهم در مورد سیاستخارجی در حوزه غرب آسیا انجام دادهاست که دوتای آن تاثیر پررنگ ضد ایرانی دارد. انتصاب "استیو ویتکاف" بعنوان فرستاده ویژه ترامپ در امور خاورمیانه، انتصاب "مارکو روبیو" بعنوان وزیر خارجه و نیز انتصاب "مایکل والتز" بعنوان مشاور امنیت ملی. انتخاب این سه نفر نشان میدهد که دکترین اصلی ترامپ در سیاستخارجی مهار همزمان چین و ایران است که معتقدم برخلاف سخنرانیهای ابتدایی این سیاست مهار در ادامه آنقدر شدید خواهد شد که به گفتگوی ترامپ و اپوزیسیون ایرانی میانجامد. ولی در عین حال این فشار همزمان باعث نزدیک شدن بیشتر ایران و چین خواهد شد و در عین حال اعراب را از همراهی با فشار حداکثری دور خواهد کرد.
- مارکو روبیو که در کنار ریچارد گرنل از مهمترین گزینههای وزارت خارجه ترامپ بود که حال بعنوان وزیر خارجه برگزیده شد. وی در طول یک دهه اخیر دارای سرسختترین مواضع علیه تهران بودهاست و همواره از سنگینترین برنامههای تحریمی علیه ایران حمایت کردهاست او حتی بانی قانون مهسا در سنای امریکا بود و در یکسال اخیر که نزاع حماس و اسرایبل رو به رشد بودهاست از تشدید فشار بر تهران حمایت کردهاست.
- مایکل والتز که بعنوان مشاور امنیتملی کاخ سفید منصوب شد نیز بعنوان یک کهنهسرباز از چهرههای ضدایرانی محسوب میشود که حتی در بهار امسال از حمله اسراییل به تاسیسات نفتی ایران حمایت کرد و جزو شخصیتهای دارای موضع تند در حمایت از اسراییل جای میگیرد. وی حتی مخالف فشارهای بایدن بر نتانیاهو برای ممانعت از حمله به تاسیسات هستهای ایران بود. ضمن اینکه وی در طول دوره نمایندگی فلوریدا در مجلس نمایندگان از حامیان افزایش بودجه نظامی امریکا برای مقابله با چین، روسیه و ایران بود.
- نفر سوم "استیو ویتکاف" یک مشاور املاک یهودی و از دوستان نزدیک ترامپ است. ویتکاف اگر چه فاقد سابقه دیپلماتیک در مقام فرستاده ترامپ در امور خاورمیانه میباشد ولی به همان نسبت بدلیل اعتماد فراوان ترامپ به این پست دست یافته است. گویا ویتکاف قرار است تا نقش جرد کوشنر را در همسویی اعراب و اسراییل در دولت دوم ترامپ برعهده داشتهباشد.
✅@Seidnima70
رادیو مفسر// سیدنیما موسوی
حوادث طبیعی همواره جزء جدانشدنی زندگی بشر از گذشته تا کنون بودهاست. این حوادث در بسیاری از موارد باعث تغییرات سیاسی در جوامع شده و زندگی این جوامع را دستخوش تغییر کردهاست. یکی از این حوادث ناگوار که باعث تغییرات سیاسی در قاره آسیا شد طوفان بولا در سال ۱۹۷۰ بود. طوفانی که زمینهساز جدایی بنگلادش از پاکستان گردید.
در نوامبر ۱۹۷۰ طوفان بولا در منطقه پاکستان شرقی (بنگلادش کنونی) زمینهساز مرگومیر حدود ۴۰۰هزار نفر از ساکنان این منطقه گردید. از ژانویه ۱۹۷۰ مجموعه طوفانهای استوایی از جزایر مارشال در اقیانوس آرام آغاز شد و با طوفان پاملا و امانگ در ژوئن ۱۹۷۰ تداوم یافت. تا پایان تابستان بشکل تدریجی شاهد بروز طوفانهای گرمسیری گسترده هستیم؛ طوفانهایی که ساحل آسیایی اقیانوس آرام را تحت تاثیر قرار میداد. از ماه اکتبر شدت این طوفانها بر ناحیه هندوچین سوار میشد. طوفان نورا و لوییز مهمترین طوفانهایی بود که مناطقی چون ویتنام را مورد اصابت قرار داد. در نوامبر ۱۹۷۰ وقوع طوفان مرگبار بولا در کنار ناکارآمدی دولت پاکستان در حل بحران سبب شد تا اثر وضعی این طوفان بر انتخابات پارلمانی پاکستان افزایش یابد. در دسامبر ۱۹۷۰ پس از تحریم انتخابات پارلمان بوسیله احزاب چپ، عوامیلیگ حزبی که پایگاه اصلی آن در پاکستان شرقی بود با کسب ۱۶۷ کرسی رای بالایی در پارلمان کسب کرد و پس از آن، حزب مردم با ۸۶ کرسی جایگاه دوم را از آن خود کرد. در این میان مسلملیگ نتوانست توفیق چندانی کسب کند.
چهار ماه بعد در مارس ۱۹۷۱ ارتش پاکستان به بهانه حفظ حقوق اقلیت بیهاری در پاکستانشرقی عملیات موسوم به نورافکن را در این منطقه آغاز کرد که هدف اصلی اهرم فشار بر عوامیلیگ بود. جنگی که یک سمت آن ارتش پاکستان و سمت دیگر نیروهای آزادیبخش بنگالی موسوم به "موکتیباهینی" بودند که حمایت هند را بعنوان پشتیبان داشتند. درست پس از کشتار طوفان بولا در نوامبر ۱۹۷۰، در سه ماه نزاع پاکستان با نیروهای بنگالی، چندصدهزار نفر کشته شدند که این نوعی از نسل کشی بود که دولت یحییخان در اسلامآباد با حمایت کسینجر انجام داد. البته در کنار نیروهای ارتش پاکستان، نیروهای داوطلب رزاکار نیز که نزدیک به جماعت اسلامی بودند به نبرد میپرداختند. دولت هند که ضمن تعارضات قبلی با پاکستان از موج آوارگان بنگالی میترسید؛ از موکتی باهینی حمایت کرد و در نهایت در دسامبر ۱۹۷۱ پای هند به تعارضات بنگال باز شد و باعث شد تا پاکستان شکست بخورد و بنگلادش از پاکستان مستقل شود.
تاثیر طوفان بولا بر استقلال بنگلادش را میتوان با تاثیر طوفان نرگس در سال ۲۰۰۸ در وضعیت کشور میانمار مقایسه کرد؛ وضعیتی که باعث شد تا میانمار وارد مرحله سنگین نظامیسازی قدرت پس از تغییرات قانون اساسی در سال ۲۰۰۸ شود و نیز بحران در روابط خارجی میانمار پدید آید. فرآیندی که از عوامل پیشران بحران روهینگیانا در میانمار در شمال استان راخین بود.
پ.ن: روزهای گذشته ۵۴امین سالگرد وقوع طوفان بولا بود؛ طوفانی که همچون زلزله سال ۱۷۵۵ لیسبون، تغییرات مهم در جغرافیایسیاسی منطقه پیرامون خود بوجود آورد و تاثیراتی فراتر از یک حادثه طبیعی داشت.
✅@Seidnima70
رادیو مفسر// سیدنیما موسوی
علی لاریجانی سیاستمدار کهنهکار ایرانی در روزهای گذشته سفر مهمی را به سوریه و لبنان انجام دادهاست. با توجه به ارتباطات او با رئوس قدرت در تهران میتوان برداشت کرد که وی در این سفر حامل پیام از سوی مقامات عالیرتبه ایران بودهاست. این سفر در شرایطی انجام شدهاست که در روزهای گذشته شاهد تشدید حملات اسرایبل در ضاحیه و زینبیه دو مرکز راهبردی حضور شیعیان در لبنان و سوریه بودهایم.
دمشق که مقصد اصلی سفر او بود در روزهای گذشته زیر تهاجم شدید ارتش اسراییل قرار داشت؛ تا جاییکه برخی از محافل از تهدید جانی بشار اسد خبر دادهاند. این سفر درست در زمانی انجام شد که بسیاری از کشورهای عربی مانند امارات درصدد هستند تا روابط خود با بشار اسد را تقویت کرده تا از پیوند امنیتی اسد با تهران و حزبالله جلوگیری کنند. اگر چه حل نشده ماندن مسئله جولان و ادلب باعث شده تا دمشق به ارتباطات امنیتی با ایران و حزبالله نیازمند باشد؛ ولی تبدیل شدن خاک سوریه به جعبه تقسیم پشتیبانی از حزبالله و جهاد اسلامی چیزی نیست که مورد رضایت اسراییل و کشورهای عربی مانند امارات باشد. سفر لاریجانی در پی ایجاد همسویی و اطمینان در طرف سوری برای بهبود ارتباط با تهران است. بلافاصله پس از سفر لاریجانی شاهد سفر وزیر دفاع ایران به دمشق هستیم که به نظر میرسد این سفر ضمیمه نظامی سفر لاریجانی باشد.
بیروت مقصد دوم سفر لاریجانی بود. این سفر با توجه به طرح آتشبس در جنوب لبنان و صحبت پیرامون اجرای قطعنامه ۱۷۰۱ و بازگشت حزبالله به پشت رود لیتانی معنا پیدا میکرد. این طرح مورد حمایت امریکا، روسیه و کشورهای عربی است و حتی دولت لبنان نیز آن را پذیرفتهاست. سفر لاریجانی به بیروت در جهت رساندن پیام تهران جهت طرح آتشبس فوق است. از نوع بازرسی وی در فرودگاه بیروت به نظر میرسد که این امر ناشی از اختلافات بین دولت لبنان و ایران در این زمینه باشد.
✅@Seidnima70
رادیو مفسر// سیدنیما موسوی
نوامبر ۱۸۳۱ زمانی بود که رویای اتحاد امریکای جنوبی برای همیشه ناکام ماند. "سیمون بولیوار" رهبر فقید جنبش بولیواری پس از تاسیس کلمبیای بزرگ که متشکل از ونزوئلا و گرانادا بود؛ رویای تشکیل امریکای جنوبی متحد همچون کاری که شارلمان در اروپا کرد را داشت و حتی در کتابی بنام "نامه جاماییکا" نظرات خود را پیرامون اتحاد امریکای لاتین ارائه کرد. وی با وجود اتحاد ناهمگونی که بین پاناما، ونزوئلا و کیتو(اکوادور) وجود داشت درصدد برآمد حتی پروی شمالی را به "کلمبیای بزرگ" ملحق سازد. فروپاشی "اتحادیه ریودلاپلاتا" و سپس "پروی شمالی" او را به طمع انداخت و باعث شد تا در پایان عمر جنگی را با جمهوری پرو آغاز کند.
ولی مهمترین دلیل شکست پروژه بولیوار یکسال پس از مرگش، ناهمگونی زیست قاره امریکایی بود که هر بخش آن در راستای اهداف مستعمراتی دچار تغییر در ابزار تولید شده بود. منطقه پاناما که جزئی از گرانادا محسوب میشد؛ تبدیل به محل زیست الیگارشی تجاری متحد بریتانیا شده بود. ونزوئلا هم که بوسیله فرماندار کل اداره میشد محل تامین نظامیان کلمبیا بود. افزایش تعرفه تجاری باعث دشمنی دولت بوگوتا با الیگارشهای پانامایی و نیز افزایش سن خدمت سربازی باعث نارضایتی اهالی ونزوئلا شد.
سرانجام چند ماه پس از مرگ بولیوار در حالیکه اختلافات درونی کلمبیا بین طرفداران سانتاندر و بولیواریها افزایش یافته بود و نیز بخشی از نیروی کشور صرف جنگ با پرو شده بود؛ اختلافات منطقهای نیز رشد یافت. در کنگره والنسیا در ۱۸۳۰ "خوزه پاز" بعنوان فرماندار ونزوئلا از دولت بوگوتا اعلان استقلال کرد؛ "خوان فلورس" نیز درست در همین سال در "کنگره کیتو" زمینهساز جدایی اکوادور از کلمبیا را فراهم آورد. سرانجام در نوامبر ۱۸۳۱ این جدایی بشکل رسمی اعلام شد و این به معنی فروپاشی "کلمبیای بزرگ" بود؛ ایده شکستخوردهای که رویای سیمون بولیوار بحساب میآمد.
✅@Seidnima70